امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.25
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان تک آی|ز.م

#34

-خوابی یا بیدار؟
آروم خندیدم و گوشیو به دهنم چسبوندم:خواب خواب...دارم خواب میبینم.
-خواب کیو؟
--خواب یه آدم مهربونو تو زندگیم.
جدی شد:این خواب نیست.بیداریه.
--خدا کنه.
-منظورت چیه؟
متوجه سوتی که داده بودم شدم.البته چندان هم سوتی نبود ولی بازم می ترسیدم که سهیل شک کنه.
--هیچی...کلا گفتم.
-چیزی شده؟
میدونستم...سهیل خیلی تیز تر از این حرفا بود.نباید جلوش کوچکترین اشتباهی کنم
--نه...یکم دلم برات تنگ شده.
خندید:همش یکم؟
لبخند زدم:یکم بیشتر از یکم.
صدای تقه در باعث شد از جام بپرم:آرزو؟
آذر بود.دوست نداشتم باهاش هم صحبت بشم ولی چاره ای نبود.این قراری بود که با سعید گذاشته بودم و باید بهش پایبند میموندم.
دوباره صدای آذر بلند شد:میتونم بیام داخل ارزو؟
-باز چی شده؟
--سهیل خواهرمه...بعدا بهت زنگ میزنم.
-اهان باشه باشه.فعلا
گوشیو گذاشتم تو کشو کنار تخت:آره.بیا تو.
آذر آروم درو باز کرد و وارد اتاق شد.به چشمای متعجب و تاحدی خوشحالش خیره شدم.به چه مناسبت بود این خوشحالی؟یه صدایی تو دلم میگفت برای رابطه توئه بدبخت با سعید خوشحاله دیگه ابله.
پوزخند محوی زدم که متوجهش نشد.
سرد گفتم:بفرمایید.
آذر سردی کلاممو فهمید ولی سعی کرد به روی خودش نیاره:اممم...امشب...امشب خوب بود؟
ابروهامو بالا انداختم:مگه قرار بود بد باشه؟
---نه منظورم اینه که...سعید امشب...ینی با سعید رفتین خرید؟
هه...چه سوالای احمقانه ای می پرسید.چرا یه راست نمیری سر اصل مطلب خواهر عزیزم؟نفرتت از منو ابراز کن...بگو برا چی اینقدر خوشحالی...بگو چرا امشب زنگ زدی به شوهرت و اونم برگشت خونه...بگو آذر خانوم،با من راحت باش.
نفس عمیقی کشیدم:آره.
---خوب بود؟
--خرید باید بد باشه؟
آذر متوجه منظورم شد و سعی گرد خودشو جمع و جور کنه:اینقدر تلخ نباش آرزو...
لحنش غم داشت. یه غم بزرگ وسط یه خوشحالی کوچیک...مشخص بود که غمش بزرگتر از اون برق اول تو نگاهش بود؛شایدم این برداشت آرزوی بخت برگشته است که دلش میخواد بی رحمی خواهرشو قبول نکنه.
آذر دیگه حرفی نزد و از اتاق رفت بیرون.من مونده بودم و یه عذاب وجدان خفیف که به مرور شدیدتر میشد.
لعنت به من که دلم زود میسوزه...
لعنت به من...
@@@@@@@@@@
سهیل ماشینو جلو دفتر مادرش پارک کرد:تو همینجا باش من زود برمیگردم.
-سهیل؟
--جان سهیل؟
-یادته گفتی دفتر مادرت نزدیک مدرسه منه و واسه همینم تونستی منو پیدا کنی؟
--آره...یادمه.
-خب اینجا که خیلی دورتر از دفتر مامانته.
سهیل با تعجب ساختگی به اینود و اونور نگاه کرد:نه...کجاش دوره؟
-دوره دیگه.
مثل بچه ها نچی کرد:نخیرشم...اصلنشم دور نیست.
خندم گرفت:دوره.
--نیست.
-دوره.
--نیییییست.
-دووووره.
--نیییست.
دیگه از بحث کردن باهاش خسته شدم:باشه بابا...لوس.
سهیل قهقهه ای زد:چه زود خانومم ناراحت میشه.
با عشق نگاش کردم.چه قدر خوشم میومد وقتی بهم میگفت خانومم.
--گربه ملوس بازی در نیار دیگه...
دستشو آورد جلو و لپمو کشید.اخم ساختگی رو پیشونیم نشوندم و دستمو روی لپم گذاشتم:آی...
سهیل لبخندی زد:میدونی که خیلی میخوامت دیگه؟
با کف دستم لپمو مالیدم:من فقط برات یه لپ بودم...
سهیل دوباره خندید و من دوباره دلم براش ضعف رفت.از ماشین پیاده شد و به سمت ساختمون شیکی رفت که از ظاهرش میشد فهمید ادمایی که توشن چه وضع مالی اوکیی دارن.یه لحظه خونه آذر یادم اومد...یه لحظه خونه خاله و...یه لحظه هم خونه خودمون.جایی که مدتهاست پامو توش نذاشتم.جایی که میدونم اگر یک لحظه،فقط یک لحظه از کنارش رد بشم همه جای دنیا میشن مامان بابا...غافل از اینکه دیگه نه مامان هست نه بابا...همون خونه ای که گرچه متراژش کمی داشت ولی خاطره های زیادی توش جا مونده بودن.همون خونه ای که هر وقت بوی آش مامان آذین ازش بلند میشد همه همسایه ها خبردار میشدن که قراره یه کاسه آش خوشمزه واسه ناهار نصیبشون بشه.مامان من این بود...مامان خوشگل من این بود.دوباره اون بغض قدیمی راشو به گلوم پیدا کرد و چقدر سعی من برای رد گم کنی بیهموده بود...جلوی یسری چیزا رو نمیشه گرفت...
با صدای تقه ای که به شیشه خورد از جا پریدم.فکر کردم سهیله که با لبخند برگشتم سمتش و اماده بودم که بگم چه زود برگشتی ولی با دیدن کسی که پشت شیشه دیدم جا خوردم.یه بدل چشم رنگی از سهیل با لبخند از پشت بهم خیره شده بود.به چشماش دقت کردم.عسلی بود؛همون رنگ مورد علاقه ام.صورتش از صورت سهیل گردتر بود و کشیدگی بینیش از سهیل کمتر.انگار تازه داشتم متوجه تفاوتهای این چهره با سهیل میشدم.با تقه ی بعدیش به خودم اومد.با لبخند به شیشه اشاره زد که بکشمش پایین.مردد بودم.این پسر کی بود؟

پاسخ
 سپاس شده توسط لــــــــــⓘلی ، Sirvan10_a ، ناتاشا1 ، _leιтo_


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
رمان تک آی|ز.م - Z_m - 20-03-2020، 0:26
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 24-03-2020، 22:55
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 26-03-2020، 12:26
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 28-03-2020، 19:46
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 30-03-2020، 19:26
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 31-03-2020، 20:14
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 31-03-2020، 23:58
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 02-04-2020، 0:15
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 02-04-2020، 23:57
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 03-04-2020، 11:37
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 03-04-2020، 17:34
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 04-04-2020، 18:46
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 04-04-2020، 18:56
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 07-04-2020، 0:06
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 08-04-2020، 1:30
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 09-04-2020، 4:47
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 09-04-2020، 17:53
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 10-04-2020، 23:40
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 12-04-2020، 0:12
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 15-04-2020، 5:39
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 21-04-2020، 4:15
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 24-04-2020، 23:15
RE: رمان تک آی|ز.م - sober - 27-04-2020، 8:10
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 30-04-2020، 5:30
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 01-05-2020، 14:50
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 08-05-2020، 1:38
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 08-05-2020، 16:51
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 11-05-2020، 4:29
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 15-05-2020، 22:06
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 27-05-2020، 11:42
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 31-05-2020، 2:31
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 11-06-2020، 23:10
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 15-06-2020، 2:20
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 16-06-2020، 2:10
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 16-06-2020، 10:11
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 20-06-2020، 23:03
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 27-06-2020، 13:31

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان