امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.25
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان تک آی|ز.م

#37
ابروهام از شدت تعجب رفتن بالا:چی؟آخه سهند که اصلا منو نمیشناسه...
--منو که میشناسه...اون میخواد هر چی مال منه رو بگیره...
و با نگاهی که غم به وضوح توش مشخص بود گفت:نزار آرزومو ازم بگیره...نزار از دیدن اون دو تا ماه رو صورتت محروم بشم...نزار آرزوجان من...جان من نزار...
حرفای سهیل بیشتر و بیشتر منو متعجب میکردن.اخه چرا سهند باید بخواد همچین کاری کنه؟نتونستم طاقت بیارم و عین این سوالو از سهیل پرسیدم:اخه چرا سهند باید بخواد همچین کاری کنه؟
--بخاطر بابام آرزو...بخاطر بابا...
-یعنی چی؟
با درموندگی ادامه دادم:تورو خدا سهیل تورو خدا واضح بگو...
سرمو انداختم پایین:داری میترسونیم سهیل...
--قصد من ترسوندنت نیست...تو باید بدونی که برادر من چجور ادمیه...از همون روزی که من با بابا مخالفت کردم و رامو ازش جدا کردم و یه خونه جدا گرفتم،از همون روز که بابا گفت"تو هم مثل سینا ناامیدم کردی."از همون روزی که گفت"دیگه پسری به اسم سهیل ندارم."از همون روز که رفتم پس کار و زندگی خودم و سهند شد عزیز دردونه بابا...از همون روز سهند شد دشمن من...کسی که همیشه میخواد بهم اسیب بزنه به هر روشی که شده...کسی که اسمش برادره ولی خودش نه.کسی که...
-صبر کن سهیل...
سهیل با تعجب بهم نگاه کرد:چرا؟
--اگه سهند این ادمیه که میگی...پس چرا...پس چرا اون روز تو کافیشاپ راجبش بهم گفتی؟پس چرا گفتی که برادری به اسم سهند داری؟
سهیل نفس عمیقی کشید.سرشو انداخت پایین و به نقطه ای مجهول روی زمین خیره شد:چون نمیخواستم چیزیو ازت پنهون کنم.
این حرفش مثل یه پتک توی مغز سرم فرود اومد...صداش توی سرم اکو میشد"چون نمیخواستم چیزیو ازت پنهون کنم."نمیدونستم چی باید بگم...نمیدونستم چی میشه گفت که به زبون بیارم...فقط خجالت کشیدم...از اینکه سهیل حتی از ادمی مث سهند که برادر خودش نمیدونه برام گفته و من نمیتونم بگم که مجبورم تا یه مدت نقش نامزد سعید و بازی کنم...الان چجوری تو چشمای شبرنگش نگاه کنم؟چجوری روم میشه به اون صورت ماهش خیره بشم؟چجوری دیگه میتونم به لبخندش زل بزنم و کیف کنم از خنده های دلچسب و شیرینش؟چجوری میتونم؟...اه...بازم گند زدی آرزو،گند...تو لیاقت کسی مثل سهیلو نداری...ولی نمیتونم از دستش بدم...اخه اون همه زندگی منه...همه امید من برای بودن.
-ارزو؟ارزو؟
با تکونای بدنم توسط دستای قوی سهیلبه خودم اومدم.خدایا...چی کار کنم؟بگم بش؟
-کجایی دختر؟
به چشمای وحشیش خیره شدم که بند بند وجودمو پاره میکردن...سرمو انداختم پایین...نه...نمیتونم بگم.
--سهیل...
-جان سهیل؟حالت خوب نیس؟بیا بریم تو ماشین من می رسونمت خونه...بیا بریم...
بدون مخالفتی از جام بلند شدم.سهیل از شونه هام گرفته بود و مراقبم بود زمین نخورم...باز نگاه های ترحم برانگیز ادما روی من بود...باز همه حس میکردن که من نیاز به دلسوزی اونا دارم...ولی این بار نمیتونستم خودمو جمع و جور کنم...حالم واقعا بد بود...بد...
@@@@@@@
-بهتر شدی؟
کولمو تو دستم فشار دادم:ممنون.
خواستم از ماشین پیاده شم که قرار گرفتن دست سهیل روی شونه هام مانع شد:صبر کن...
با نگرانی برگشتم سمتش...نکنه فهمیده که من دارم یچیزی رو قایم میکنم؟
--چیه؟
-یه چیزی یادت نرفته؟
دستام یخ کرد.به تته پته افتادم:چی...
که قرار گرفتن لبای سهیل روی لبهام منو وادار به سکوت کرد...این دیگه خیلی شک بزرگی بود تو این موقعیت...سهیل چشماشو بسته بود و من با چشمای از حدقه در اومده خیره به مژه های پرپشتش و موهای پریشون روی پیشونیش مونده بودم...این حس...این حس فوق العاده بود...اروم اروم منم چشمامو بستم...کسی توی اون کوچه خلوت نبود...اگرم بود مهم نبود...حتی اگر سعید یا آذر این صحنه رو میدیدن بازم مهم نبود...
دیگه هیچی مهم نبود...
هیچی...
ELDORADO
پاسخ
 سپاس شده توسط ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ ، لــــــــــⓘلی ، saba 3


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
رمان تک آی|ز.م - Z_m - 20-03-2020، 0:26
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 24-03-2020، 22:55
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 26-03-2020، 12:26
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 28-03-2020، 19:46
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 30-03-2020، 19:26
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 31-03-2020، 20:14
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 31-03-2020، 23:58
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 02-04-2020، 0:15
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 02-04-2020، 23:57
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 03-04-2020، 11:37
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 03-04-2020، 17:34
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 04-04-2020، 18:46
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 04-04-2020، 18:56
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 07-04-2020، 0:06
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 08-04-2020، 1:30
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 09-04-2020، 4:47
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 09-04-2020، 17:53
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 10-04-2020، 23:40
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 12-04-2020، 0:12
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 15-04-2020، 5:39
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 21-04-2020، 4:15
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 24-04-2020، 23:15
RE: رمان تک آی|ز.م - sober - 27-04-2020، 8:10
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 30-04-2020، 5:30
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 01-05-2020، 14:50
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 08-05-2020، 1:38
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 08-05-2020، 16:51
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 11-05-2020، 4:29
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 15-05-2020، 22:06
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 27-05-2020، 11:42
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 31-05-2020، 2:31
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 11-06-2020، 23:10
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 15-06-2020، 2:20
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 16-06-2020، 2:10
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 16-06-2020، 10:11
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 20-06-2020، 23:03
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 27-06-2020، 13:31

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان