امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.25
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان تک آی|ز.م

#39
خاله کار داره.
هه...کار داره؟از نظر کی داره حرف میزنه؟من یا خودش؟به چشمای معصوم و ملتمس یاسمن نگاه کردم.لعنت به اون کاری که بخاطرش باسد دلت تورو بشکنم.یاسمنو جلو کشیدم و پیشونیشو بوسیدم:زود میام عزیز دل خاله.
لبای یاسمن اویزون شد ولی دیگه اصراری نکرد.میدونست تو این موقعیت توان مقابله با مادرشو نداره.زیر لب چشمی گفت و به سمت دفتر نقاشیش رفت.یه لحظه قلبم فشرده شد.از اینکه که دیگه نمیتونستم هر روز یاسمنمو ببینم یه بغض پنهونی به گلوم چنگ انداخت.جای پنجه هاشو به وضوح توی نفس هام حس میکردم.
از جا بلند شدم و با اذر چشم تو چشم.
-من در خدمتم.
اذر نگاهی به سرتاپام انداختم و بعدش جلو اومد و منو بغل کرد.از تعجب حتی توان حرکت نداشتم.
-چیزی شده اذر؟
حس کردم اذر اصلا صدامو نشنیده.خواستم بلند تر بگم که به حرف اومد:مبارکه...
چشمام با تعجب از حدقه زدن بیرون.نه ارزو نه...الان که وقت تعجب نیس...اصلا چرا تعجب؟قرارتون همین بود دیگه...قرارتون این بود یه مدت فیلم بازی کنین و بعدشم بزنین زیر همه چی...صدایی تو سرم پرسید:ولی...ولی اگه سعید قولشو فراموش کرد چی؟اگه این وصلت سر گرفت چی؟
یه لحظه از خریتی که کرده بودم پشیمون شدم ولی خب چاره ای نبود.یبرای رسیدن به خوشبختی باید بهای سنگینی میدادم.باید این اوضاع رو تحمل میکردم.به زحمت دستامو بالا اوردم و رو کمر اذر گذاشتم ولی نتونستم درست بغلش کنم.چون نمیخواستم...چون این وضعیت حالمو بدتر میکرد...چون داشتم تن به یه رابطه اجباری میدادم...چون اذر شده بود همون خواهر ناتنی های سیندرلا که نمیخواستن اون خوشبخت بشه فقط برای خودخواهی خودشون...چون من شده بودم یه موجود بی پناه که نه میتونستم به سعید اعتماد کامل داشته باشم و نه میتونستم به سهیل بگم دارم چه غلطی میکنم...چون من تو برزخی گیر کرده بوده بودم که عزیزترین ادمای زندگیم منو توش انداختن...خاله زهرا،آذر،علی...چرا...چرا سرنوشت اینقدر بدنوشته برا من؟چرا خدا؟چرا؟
-اذر...
از اغوشم جدا شد:جون اذر؟عزیز خواهر...بالاخره تو ام داری خانم میشی برا خودت...
از حرفاش بدم میومد ولی حیف...حیف که نمیشد این نفرتو ابراز کرد.
اذر با هیجان دستمو به سمت اشپزخونه کشید:بیا امروز ببین چی پختم...همون غذایی که دوست داری...
وارد اشپزخونه شدم و اهی کشیدم.نگاهم رفت روی علی که با لبخند داشت نگامون میکرد.با تندی سرمو برگردوندم که این ادم خودخواهو نبینم...بخاطر راحتی اون اینده من باید تباه میشد؟هه...نمیذارم...مگه مرده باشم که علی اون روزو ببینه...
سر میز ناهار اذر یه بند از سعید و خاله حرف زد.از اینکه سعید به خاله گفته که ارزو رو خیلی وقته دوست دارم و اونم منو میخواد...از اینکه چقدر خاله پشت تلفن از این ازدواج میمون خوشحال بوده...از اینکه چقد ارزو داشته که ارزو بشه عروسش...از اینکه چقدر منو سعید بهم میایم...از اینکه کی بریم خرید عقد و حلقه و از این چیزای مسخره...اذر یه بند حرف میزد و علی تایید میکرد و من نگاه...
من فقط نگاه میکردم...
نگاه...
ELDORADO
پاسخ
 سپاس شده توسط Sirvan10_a ، _leιтo_


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
رمان تک آی|ز.م - Z_m - 20-03-2020، 0:26
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 24-03-2020، 22:55
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 26-03-2020، 12:26
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 28-03-2020، 19:46
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 30-03-2020، 19:26
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 31-03-2020، 20:14
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 31-03-2020، 23:58
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 02-04-2020، 0:15
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 02-04-2020، 23:57
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 03-04-2020، 11:37
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 03-04-2020، 17:34
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 04-04-2020، 18:46
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 04-04-2020، 18:56
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 07-04-2020، 0:06
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 08-04-2020، 1:30
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 09-04-2020، 4:47
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 09-04-2020، 17:53
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 10-04-2020، 23:40
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 12-04-2020، 0:12
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 15-04-2020، 5:39
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 21-04-2020، 4:15
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 24-04-2020، 23:15
RE: رمان تک آی|ز.م - sober - 27-04-2020، 8:10
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 30-04-2020، 5:30
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 01-05-2020، 14:50
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 08-05-2020، 1:38
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 08-05-2020، 16:51
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 11-05-2020، 4:29
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 15-05-2020، 22:06
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 27-05-2020، 11:42
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 31-05-2020، 2:31
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 11-06-2020، 23:10
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 15-06-2020، 2:20
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 16-06-2020، 2:10
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 16-06-2020، 10:11
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 20-06-2020، 23:03
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 27-06-2020، 13:31

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان