20-06-2020، 11:42
پارت 5 رمان دیوانه پرست.
پرهام:درو باز نکن!!!!!!!!
سیروان:خخخخخخخخخخخخخخخ قاتل شکستت داد.
پرهام:تو درو باز نمیکردی اینطوری نمیشد.
سیروان:بریدم از بس دکمه زدم.
مهسا:بچه ها بسه دیگه باید بریم لالا.
9:45
چه وقت خوابیدنه؟
هه.
وللش.
فکر کنم باید برم دستشویی.
صدایی از بالای پشت بام امد.
یعنی کیه؟
ولش کن.
یه بیراهه ی دیگه.
از دستشویی برگشتم یه چیز سفت خورد تو سرم.
غش کردم.
بیدار که شدم،همه ی ما به صندلی بسته شده بودیم.
سیروان:اسکلای احمق دستای مارو باز کنین×!×
پرهام:ما چمون شده؟چرا به صندلی بسته شدیم.
مهسا:خواهش میکنمک دست مارو باز کنین.
اناهید:من یک کیلو متر ارزو دارم!!!
ستین:هیسسسسس.دخترا فریاد نمیزنن.
جک:خفه شین انگلا.!قراره یه دوئل برگزار کنیم!!!هاهاهاهاا
پرهام:لعنتی تو یه دیوونه ای.
.........................................................................
فکر کن که قراره چی بشه.
...............................................................................
.................................................................................
بازم فکر کن.
.............................................................................
جک:من جک تامسون رئیس یک گروه مافیایی چهار نفره هستم.
پرهام:خدا لعنتت کنه!
جک:هیسسس!اول یه اسلحه رو میچرخونیم.به سمت هر کسی که بود،اون باید بین اسیب،مرگ و فرار اون یکی رو انتخاب کنه.اسیب با چاقو،مرگ با اسلحه و فرار کردن اینه که خودت میمیری و نفر بعدیت ازاد میشه.
مهسا:لعنتی!
ببخشید که کشش ندادم.
پرهام:درو باز نکن!!!!!!!!
سیروان:خخخخخخخخخخخخخخخ قاتل شکستت داد.
پرهام:تو درو باز نمیکردی اینطوری نمیشد.
سیروان:بریدم از بس دکمه زدم.
مهسا:بچه ها بسه دیگه باید بریم لالا.
9:45
چه وقت خوابیدنه؟
هه.
وللش.
فکر کنم باید برم دستشویی.
صدایی از بالای پشت بام امد.
یعنی کیه؟
ولش کن.
یه بیراهه ی دیگه.
از دستشویی برگشتم یه چیز سفت خورد تو سرم.
غش کردم.
بیدار که شدم،همه ی ما به صندلی بسته شده بودیم.
سیروان:اسکلای احمق دستای مارو باز کنین×!×
پرهام:ما چمون شده؟چرا به صندلی بسته شدیم.
مهسا:خواهش میکنمک دست مارو باز کنین.
اناهید:من یک کیلو متر ارزو دارم!!!
ستین:هیسسسسس.دخترا فریاد نمیزنن.
جک:خفه شین انگلا.!قراره یه دوئل برگزار کنیم!!!هاهاهاهاا
پرهام:لعنتی تو یه دیوونه ای.
.........................................................................
فکر کن که قراره چی بشه.
...............................................................................
.................................................................................
بازم فکر کن.
.............................................................................
جک:من جک تامسون رئیس یک گروه مافیایی چهار نفره هستم.
پرهام:خدا لعنتت کنه!
جک:هیسسس!اول یه اسلحه رو میچرخونیم.به سمت هر کسی که بود،اون باید بین اسیب،مرگ و فرار اون یکی رو انتخاب کنه.اسیب با چاقو،مرگ با اسلحه و فرار کردن اینه که خودت میمیری و نفر بعدیت ازاد میشه.
مهسا:لعنتی!
ببخشید که کشش ندادم.