امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان دیوانه پرست.

#7
پارت 5 رمان دیوانه پرست.
















پرهام:درو باز نکن!!!!!!!!
سیروان:خخخخخخخخخخخخخخخ قاتل شکستت داد.
پرهام:تو درو باز نمیکردی اینطوری نمیشد.
سیروان:بریدم از بس دکمه زدم.
مهسا:بچه ها بسه دیگه باید بریم لالا.
9:45
چه وقت خوابیدنه؟
هه.
وللش.
فکر کنم باید برم دستشویی.
صدایی از بالای پشت بام امد.
یعنی کیه؟
ولش کن.
یه بیراهه ی دیگه.
از دستشویی برگشتم یه چیز سفت خورد تو سرم.
غش کردم.
بیدار که شدم،همه ی ما به صندلی بسته شده بودیم.
سیروان:اسکلای احمق دستای مارو باز کنین×!×
پرهام:ما چمون شده؟چرا به صندلی بسته شدیم.
مهسا:خواهش میکنمک دست مارو باز کنین.
اناهید:من یک کیلو متر ارزو دارم!!!
ستین:هیسسسسس.دخترا فریاد نمیزنن.
جک:خفه شین انگلا.!قراره یه دوئل برگزار کنیم!!!هاهاهاهاا
پرهام:لعنتی تو یه دیوونه ای.
.........................................................................
فکر کن که قراره چی بشه.
...............................................................................
................................................................................​.
بازم فکر کن.
.............................................................................
جک:من جک تامسون رئیس یک گروه مافیایی چهار نفره هستم.
پرهام:خدا لعنتت کنه!
جک:هیسسس!اول یه اسلحه رو میچرخونیم.به سمت هر کسی که بود،اون باید بین اسیب،مرگ و فرار اون یکی رو انتخاب کنه.اسیب با چاقو،مرگ با اسلحه و فرار کردن اینه که خودت میمیری و نفر بعدیت ازاد میشه.
مهسا:لعنتی!






ببخشید که کشش ندادم.
Everything is Temporary(:
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان دیوانه پرست. - SɪʟᴠᴇʀMɪɴᴅ - 20-06-2020، 11:42

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان