بغض قلم ❥ .. (نسخه نهم)

[ⓩⓐⓗⓡⓐ]

محبوب من!
جاری ترین فکر در شبانه روزم!
چند روز پیش با دوستانم رفته بودیم بیرون؛ دختر و پسر جمع بودند! اما خیالتان راحت؛ مجموعا تعدادمان فرد بود!!
همه زوج بودند و من فرد!
اصلا با ورود من به هر جمعی، آن جمع از حالت 2n به (n-1)2
تغییر میکند!
در کافه نشسته بودیم و داشتیم حرف میزدیم که برای یکی از دوستانم sms آمد و دوست دخترش هم که در آن جمع نشسته بود چشمانش را تیز کرد تا ببینید چه کسی sms داده ولی دوستم سریع موبالش را برداشت و در جیب گذاشت!
محبوب من، خیالتان راحت، اگر روزی آمدید با خودم شرط کردم هم ۱۰ انگشتتان نازتان را بر روی سنسور اثر انگشت موبایلم تعریف کنم و هم صورت ماهتان را بر روی سنسور تشخیص چهره!
اصلا دوست دارم وقتی دو‌نفره به کافه یا رستوران رفتیم من رمز موبایلم را بزنم و ناگهان موبایل را همانطور که روشن است روی میز بگذارم و بگویم:« شدید دستشویی دارم...الان میام...» و موبایل را روی میز رها کنم تا شما و موبایل روشن تنها باشید تا کنجکاوی زنانه‌تان فروکش کند و خدایی نکرده خاطر عزیزتان حتی اندکی از بابت این چیزها مکدر نباشد!
دوست دارم آنقدر به خودم مطمئن باشم که برای مثال وقتی در ماشین موبایلم دست شماست و دارید از روی نقشه مسیر را میخوانید اگر پیامی برایم آمد و شما گفتید: «سجاد بیا موبایلت...انگاری پیام داری » من بگویم:«باز کن ببین کیه عزیزم»...
آری خانم جان، ترتیب تمام مقدمات حضورتان را داده‌ام
تنها کاری که شما باید بکنید این است که فقط و فقط و فقط بیایید، همین!
.
سیدسجادابطحی

چقد عاشقه این پسر ! ^^