امتیاز موضوع:
  • 13 رأی - میانگین امتیازات: 3.77
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بغض قلم ❥ .. (نسخه نهم)

به ساعت نگاه کردم ، شش و بیست دقیقه ی صبح بود .
دوباره خوابیدم ، بعد پاشدم . به ساعت نگاه کردم ، شش و بیست دقیقه ی صبح بود !
فکر کردم : هوا که هنوز تاریکه ، حتما دفعه ی اول اشتباهی دیدم .
خوابیدم . وقتی پاشدم ، هوا روشن بود ولی بازهم ساعت شش و بیست دقیقه ی صبح بود !
سراسیمه از جا بلند شدم .. باورم نمیشد که ساعت مرده باشه !! به این کارها عادت نداشت ، من هم توقع نداشتم !
آدما هم مثل ساعتا هستن ..
بعضیاشون مثِ ساعت همیشه کنارمونن .. مرتب ، همیشگی !
اونقدر صبور دورت میچرخن که تو چرخیدنشونو حس نمیکنی ..
بودنشون برات بی اهمیت میشه ، ولی اونا همینطور بی ادعا میچرخن ، بدون اینکه بهت بگن باطریشون داره تموم میشه ..
بعد یهو روشنیِ روز بهت خبر میده که دیگه اون دیگه نیست ..
قدر این آدما رو باید بدونیم !
قبل از شش و بیست دقیقه ..
 سپاس شده توسط ρυяρℓє_ѕку ، ρσєѕɪ ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، Sirvan10_a ، شـــقآیــق


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه نهم) - Ɗєя_Mσηɗ - 05-07-2020، 17:32


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان