امــروز
دلــم تنگ دیــروزی است
که میگفتــی :
“فردایــت را می ســـازم …”
هیچ گاه نفهمیده ام
دوست داشتن چرا این همه
غم انگیز است
هیچ گاه نمیفهمم چرا می گویند
آدمها باقلبهایشان عاشق می شوند
وقتی که من همیشه عشق را
درگلویم احساس می کنم
تهاجم عطر یادت
تیر میکِشد در سرم !
ناگزیر هر ثانیه
در پیچ و خم هزارتوی دیوانگی
دود میکنم منطق را پُک ب پُک
دلــم تنگ دیــروزی است
که میگفتــی :
“فردایــت را می ســـازم …”
هیچ گاه نفهمیده ام
دوست داشتن چرا این همه
غم انگیز است
هیچ گاه نمیفهمم چرا می گویند
آدمها باقلبهایشان عاشق می شوند
وقتی که من همیشه عشق را
درگلویم احساس می کنم
تهاجم عطر یادت
تیر میکِشد در سرم !
ناگزیر هر ثانیه
در پیچ و خم هزارتوی دیوانگی
دود میکنم منطق را پُک ب پُک