09-01-2021، 13:18
دوسال پیش دوستامو دعوت کرده بودم مهمون من باشن قرار بود بریم پارک بانوان از اونجایی که من دوست داشتم بهم خیلی خوش بگذره به بچه ها گفتم همه چی با من اوناهم که از خداشون بود کلی خوشحال شدن
منم از اونا خوشحاالتر رفتم همه چی رو تدارک دیدم ؛بعد رفتم تو چیپس رو یک نمکدون نمک توش خالی کردم تو پفکاهم بی نهایت فلفل ریختم چایی هم درست کردم ریختم تو فلاکس و بعد توشون نصف لیوان سرکه ریختم
بعد تو فلشم رو پر از اهنگایی کردم که اونا دوست نداشتن با اینکه خودمم دوست نداشتم ولی مجبور بودم دیگه بسته مداد شمعی هم برداشتم وسایلارو گذاشتم تو ی ماشین و بعد بابام منو رسوند دم پارک وقتی بقییه اومدن
اسپیکر رو برداشتم و اهنگارو پلی کردم که کلی از دستم شاکی شدن وقتی هم چایی براشون ریختم که فقط میخواستن بکشنم تا دوساعت فرت وفرت اب میخوردن تا طعم سرکه بره بعد برداشتم خوراکیا رو تو یک ظرف بزرگ خالی کردم
اونا هم دیدن قیافش سالمه یکیشون دوسه تا پفک یکشون چند تا چیپس کردن تو دهنشون بدبختا یکیشون که هی دهنش داشت اتیش میگرفت اون یکی هم از شوری داشت حالت تهوع میگرفت منم برا خودم یک دل سیر خندیدم که تلافیشو کردن و موهامو انقدر
کشیدن که داشت کنده میشد باز به بهونه گفتم من میرم دستشویی و به جاش رفتم سراغ لباس هاشون و یکم با مداد شمعی روش گل و بلبل کشیدم خلاصه بگم که وقتی فهمیدن با لباساشون چی کار کردم دمار از روزگارم در اوردن همه پولامو گرفتن تا عین اون لباسا برن بخرن ولی خیلی بهم خوش گذشت خاطره شد
منم از اونا خوشحاالتر رفتم همه چی رو تدارک دیدم ؛بعد رفتم تو چیپس رو یک نمکدون نمک توش خالی کردم تو پفکاهم بی نهایت فلفل ریختم چایی هم درست کردم ریختم تو فلاکس و بعد توشون نصف لیوان سرکه ریختم
بعد تو فلشم رو پر از اهنگایی کردم که اونا دوست نداشتن با اینکه خودمم دوست نداشتم ولی مجبور بودم دیگه بسته مداد شمعی هم برداشتم وسایلارو گذاشتم تو ی ماشین و بعد بابام منو رسوند دم پارک وقتی بقییه اومدن
اسپیکر رو برداشتم و اهنگارو پلی کردم که کلی از دستم شاکی شدن وقتی هم چایی براشون ریختم که فقط میخواستن بکشنم تا دوساعت فرت وفرت اب میخوردن تا طعم سرکه بره بعد برداشتم خوراکیا رو تو یک ظرف بزرگ خالی کردم
اونا هم دیدن قیافش سالمه یکیشون دوسه تا پفک یکشون چند تا چیپس کردن تو دهنشون بدبختا یکیشون که هی دهنش داشت اتیش میگرفت اون یکی هم از شوری داشت حالت تهوع میگرفت منم برا خودم یک دل سیر خندیدم که تلافیشو کردن و موهامو انقدر
کشیدن که داشت کنده میشد باز به بهونه گفتم من میرم دستشویی و به جاش رفتم سراغ لباس هاشون و یکم با مداد شمعی روش گل و بلبل کشیدم خلاصه بگم که وقتی فهمیدن با لباساشون چی کار کردم دمار از روزگارم در اوردن همه پولامو گرفتن تا عین اون لباسا برن بخرن ولی خیلی بهم خوش گذشت خاطره شد