11-05-2021، 20:30
آیدا، امید و زندگی من!
از چهارشنبهی هفتهی پیش تا امروز، تمام وقتم، تمام نیرو و تمام امیدم صرف این شده است که تو را یک نظر - ببینم.
افسوس! در همهی عمرم، این نومیدانهترین تلاشی بوده است که کردهام.
در آستانهی نومیدانه.ترین سفرهایم، تمام تلاشهایی که برای دیدار تو کردم بینتیجه ماند: هم پنجشنبه و هم شنبه، آن قدر جلو دانشکدهات ایستادم و ایستادم، تا وقتی که همهی درها را بستند، چراغها را خاموش کردند، و پسرک دهسالهیی که گمان میکنم پسر سرایدار یا فراش دانشکده بود، به من گفت که دیگر حتی یک نفر هم آن تو نمانده است.
این چند شب، بدترین شبهای عمر من است.
#احمد_شاملو
"کتاب مثل خون در رگهای من"
از چهارشنبهی هفتهی پیش تا امروز، تمام وقتم، تمام نیرو و تمام امیدم صرف این شده است که تو را یک نظر - ببینم.
افسوس! در همهی عمرم، این نومیدانهترین تلاشی بوده است که کردهام.
در آستانهی نومیدانه.ترین سفرهایم، تمام تلاشهایی که برای دیدار تو کردم بینتیجه ماند: هم پنجشنبه و هم شنبه، آن قدر جلو دانشکدهات ایستادم و ایستادم، تا وقتی که همهی درها را بستند، چراغها را خاموش کردند، و پسرک دهسالهیی که گمان میکنم پسر سرایدار یا فراش دانشکده بود، به من گفت که دیگر حتی یک نفر هم آن تو نمانده است.
این چند شب، بدترین شبهای عمر من است.
#احمد_شاملو
"کتاب مثل خون در رگهای من"