30-05-2021، 22:15
از دستش عصبانی بودم از اینکه همیشه بی فکر کارشو انجام میده ،نمیدونستم دارم چکار میکنم ولی لازم دونستم بزنمش تا دستمو بلند کردم از ترسش سرش یکم چرخید و دستم رو بینیش نشست ،میدونم بد زدم صورتش قرمز شد اشکاش بی اختیار میومدن پایین ،بینیشو گرفته بود و سرشو بالا ،هی تلاشمو میکردم ک ببینم خون اومده یا نه خدارو شکر سرخ شده بود ولی خبری از خون نبود هی دستشو میکرد تو بینیش ببینه خبری از خون هست یا نه خندم گرفت ولی بروز ندادم خدایی توقع خون داشت تمام تلاششو کرد ولی خون ندید چون طرفش خون دماغی بود توقع داشت اونم خون دماغی بشه حتی درد طرفشو دوست داشت یادم افتاد طرفش طی ضربه کوچیکی هم کف دستاش از خون دماغش پر میشد ،دوست داشت خون دماغی باشه مث طرفش؟
با اینکه اینا سر سازش ندارنا ولی برای فلانی اصلا هر چی اون میگه،کاش میتونستم بفهمونمش ک داری بد میری کاش میتونستم فهمونمش راه اشتباه میری ،علاقه و وابستگی باید ب یه اندازه باشه ،همیشه تو بیشتر نباش ،تیکه کلام هاش حرکاتش خیلی شبیه اونه ،واقعا اونو میپرسته
کاش میشد بهش گفت بزغاله نباش اجازه بده اونم دوست داشته باشه تو اندازه دوتاتون دوست نداشته باش
کاش میتونست بفهمه حرفامو ،ولی هنوز بچس :]
ایشالا تا ی جایی عقلش بیاد سرجاشو اینشکلی ادامه نده
خیلی ضربه میبینه
_ خود نوشته:}
با اینکه اینا سر سازش ندارنا ولی برای فلانی اصلا هر چی اون میگه،کاش میتونستم بفهمونمش ک داری بد میری کاش میتونستم فهمونمش راه اشتباه میری ،علاقه و وابستگی باید ب یه اندازه باشه ،همیشه تو بیشتر نباش ،تیکه کلام هاش حرکاتش خیلی شبیه اونه ،واقعا اونو میپرسته
کاش میشد بهش گفت بزغاله نباش اجازه بده اونم دوست داشته باشه تو اندازه دوتاتون دوست نداشته باش
کاش میتونست بفهمه حرفامو ،ولی هنوز بچس :]
ایشالا تا ی جایی عقلش بیاد سرجاشو اینشکلی ادامه نده
خیلی ضربه میبینه
_ خود نوشته:}