13-06-2021، 6:25
تا دم مرگم دمی پشت تو را خالی نخواهم کرد
حرف مردم را تحمل کرده ام خنجر که چیزی نیست
قدرت پرواز کردن را گرفتی از پرم اما
هستی ام را زیر پایت میگذارم پر که چیزی نیست
شیخ اگر چیزی بگوید که خلاف عشق ما باشد
دودمانش را به آتش میکشم منبر که چیزی نیست
باش و روشن کن جهانم را وگرنه بی حضور تو
در جهان من به غیر از خاک و خاکستر که چیزی نیست
دین و ایمانم تویی باور نداری امتحانم کن
این من و این باورم بالاتر از باور که چیزی نیست
بی گمان روزی اگر شعری بگویم در رسای تو
خون خود را روی کاغذ میبرم جوهر که چیزی نیست
هر چه زیباتر شدی شاعرترم کردی به این ترتیب
آخرش دیوان به نامت میزنم دفتر که چیزی نیست
حرف مردم را تحمل کرده ام خنجر که چیزی نیست
قدرت پرواز کردن را گرفتی از پرم اما
هستی ام را زیر پایت میگذارم پر که چیزی نیست
شیخ اگر چیزی بگوید که خلاف عشق ما باشد
دودمانش را به آتش میکشم منبر که چیزی نیست
باش و روشن کن جهانم را وگرنه بی حضور تو
در جهان من به غیر از خاک و خاکستر که چیزی نیست
دین و ایمانم تویی باور نداری امتحانم کن
این من و این باورم بالاتر از باور که چیزی نیست
بی گمان روزی اگر شعری بگویم در رسای تو
خون خود را روی کاغذ میبرم جوهر که چیزی نیست
هر چه زیباتر شدی شاعرترم کردی به این ترتیب
آخرش دیوان به نامت میزنم دفتر که چیزی نیست