18-06-2021، 13:06
گهگاه که از دنیا خسته میشوم، ناملایمتیهای جهان را که میبینم؛ شروع میکنم به ایدهآلپردازی و ساختنِ سیارههای خیالی، هربار که خشمگین و اندوهگین و سرخورده میشوم، به جهان تازهای فکرمیکنم، هربار چمدانم را میبندم، هربار آدمخوبهای زندگیام را برای بردن، سوا میکنم و هربار و با هرخشم و ناکامی و اندوه، سیارهی خیالیام برای عزیمت، بزرگتر میشود.
من اینشکلیام و این را سرگذشت و بستر فرهنگی-اجتماعی و روحیهام از من ساخته و شاید خیلیها مثل من باشند، اما همهی آدمها که مثل هم نیستند! و همه که به یک محرک و رویداد، به یک شکل پاسخ نمیدهند!
عدهای هم هستند که سرگذشتی که از سر گذراندهاند و بسترهای فرهنگی و اجتماعی و روحیهشان به گونهایست و از آنها شخصیتی ساخته که در برخورد با ناکامیها و ناملایمتیها، خشم و انزجاری عظیم به وجودشان سر ریز میشود و برای تسکین، به له کردن و نابود کردن آدمها فکر میکنند، و به پاک کردن صورتهای مسئله.
هربار خشمگین و سرخورده و غمگین میشوند و هیولای سرکش درونشان بزرگتر میشود، هیولایی که از خشمها و دردها و تمایلات سرکوب شدهی آنها ارتزاق میکند، هیولایی که هرچه بیشتر قدرت میگیرد، آمادهتر و حریصتر میشود به دریدن و تکه و پاره کردن روان و وجود آدمها.
شیوهی مواجهه با مشکلات و تمایلات سرکوب شده در هرکس فرق دارد، یکی با اندوه و ناکامیهاش، در ذهنش سیارهای تازه میسازد، یکی هیولا،
یکی را دردها، انسانتر و مهربانتر میکنند، یکی را بیمنطق و سرخورده و دیوانه!
باید قبل از فاجعه، دنبال علاج گشت و به جای سرکوب، با خشمها و تمایلات و احساسات تلنبارشده روبرو شد، باید با "کسی که باید" در میان گذاشت و دنبال درمان گشت، باید شیوههای مقابله را آموخت.
پیش از آنکه تلهها و زخمهای روانی، از آدمی، یک موجود پیشبینیناپذیر و ترسناک بسازد،
پیش از آنکه هیولای قدرتیافته و مستبدّ درون، غیرقابل مهار شود، خشمگین و خودکامه به راه بیفتد و دنبال قربانی بگردد.
#نرگس_صرافیان_طوفان
من اینشکلیام و این را سرگذشت و بستر فرهنگی-اجتماعی و روحیهام از من ساخته و شاید خیلیها مثل من باشند، اما همهی آدمها که مثل هم نیستند! و همه که به یک محرک و رویداد، به یک شکل پاسخ نمیدهند!
عدهای هم هستند که سرگذشتی که از سر گذراندهاند و بسترهای فرهنگی و اجتماعی و روحیهشان به گونهایست و از آنها شخصیتی ساخته که در برخورد با ناکامیها و ناملایمتیها، خشم و انزجاری عظیم به وجودشان سر ریز میشود و برای تسکین، به له کردن و نابود کردن آدمها فکر میکنند، و به پاک کردن صورتهای مسئله.
هربار خشمگین و سرخورده و غمگین میشوند و هیولای سرکش درونشان بزرگتر میشود، هیولایی که از خشمها و دردها و تمایلات سرکوب شدهی آنها ارتزاق میکند، هیولایی که هرچه بیشتر قدرت میگیرد، آمادهتر و حریصتر میشود به دریدن و تکه و پاره کردن روان و وجود آدمها.
شیوهی مواجهه با مشکلات و تمایلات سرکوب شده در هرکس فرق دارد، یکی با اندوه و ناکامیهاش، در ذهنش سیارهای تازه میسازد، یکی هیولا،
یکی را دردها، انسانتر و مهربانتر میکنند، یکی را بیمنطق و سرخورده و دیوانه!
باید قبل از فاجعه، دنبال علاج گشت و به جای سرکوب، با خشمها و تمایلات و احساسات تلنبارشده روبرو شد، باید با "کسی که باید" در میان گذاشت و دنبال درمان گشت، باید شیوههای مقابله را آموخت.
پیش از آنکه تلهها و زخمهای روانی، از آدمی، یک موجود پیشبینیناپذیر و ترسناک بسازد،
پیش از آنکه هیولای قدرتیافته و مستبدّ درون، غیرقابل مهار شود، خشمگین و خودکامه به راه بیفتد و دنبال قربانی بگردد.
#نرگس_صرافیان_طوفان