27-06-2022، 15:15
_همیشه کاپشنِ بابا رو میپوشیدم.
غمم که گین میشد، کلاشو مینداختم رو سرم، آستیناش آویزون بود و خودم آویزونتر.
یه بار رفتم پیش مامان، بهش گفتم این تو (اشاره به کاپشن) یه خونس بیا بکش رو تنت تا بفهمی...
گفت خونوادگی وهممون بالاست!
مامان بچگیاش پا رو گلای قالی نمیذاشت که اذیت نشن یه وقت!
-یه نخ کاپشن داری بزرگوار..
؟!
غمم که گین میشد، کلاشو مینداختم رو سرم، آستیناش آویزون بود و خودم آویزونتر.
یه بار رفتم پیش مامان، بهش گفتم این تو (اشاره به کاپشن) یه خونس بیا بکش رو تنت تا بفهمی...
گفت خونوادگی وهممون بالاست!
مامان بچگیاش پا رو گلای قالی نمیذاشت که اذیت نشن یه وقت!
-یه نخ کاپشن داری بزرگوار..
