خیال می کردم اگر دوباره ببینمت
با یک سیلی آبدار خواهمت شکست..
اما ...
زمان گذشت و سر انجام یک روز دیدمت
و ناگهان بغضم در گلو شکست..!!
این روزها کمی گـُنگم....
گویـی گم کرده ای دارم...
همه جارا به جستجویش بودم....
...
پیدایش کردم...
زیر خروارها کثافت در پیِ هرزگیهایش بود...
گم شده ام را یافتم.....
او افکار هرزه ام بود....
با یک سیلی آبدار خواهمت شکست..
اما ...
زمان گذشت و سر انجام یک روز دیدمت
و ناگهان بغضم در گلو شکست..!!
این روزها کمی گـُنگم....
گویـی گم کرده ای دارم...
همه جارا به جستجویش بودم....
...
پیدایش کردم...
زیر خروارها کثافت در پیِ هرزگیهایش بود...
گم شده ام را یافتم.....
او افکار هرزه ام بود....