امتیاز موضوع:
  • 21 رأی - میانگین امتیازات: 3.24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بغض قلم ❥ .. (نسخه یازدهم)

جنگ که شد،

برای اولین بار از ته دلم، دلم میخواست برای کسی مهم باشم!
آیا کسی شخصِ من را یادش می ماندد؟ آیا بعد از مرگم، کسی سینه ترگ میکند و با عزاداریش، دلهای مهمانان را میسوزاند؟
آیا کسی تا صبح، برایم پیامک میفرستد؟ یا کسی هست که نترسد و زیر این بمباران هر روز را به هوای آخرین دیدارم بیاید؟


جنگ که شد،
شجاعت زنانه میخواستم، شهامت زنانه میخواستم، از آنهایی که بگویی بیخیال مهاجرت، بیخیال تحصیل، بیخیال پول، بیا دست هم را بگیریم و زیر بمباران شهر، بدویم و پشت دیواری پناه بگیریم و در چشم های هم نگاه کنیم، گویی که که انگار کلاغی قالب پنیری دزدیده است و دلش نمیاید بخورد.


جنگ که شد،
میخواستم کسی به صورت نصفِ ساعت، نصفِ ساعت مزاحم افکارم شود،
مزاحم افکاری که آینده و امیدم را میبلعید، مزاحمی که مثل اینترانت، مرا از دنیای افکار دیسکانکت کند و در محبت خود محدود!

جنگ که شد،
دوست داشتم محبت بورزم، کشف کرده بودم که در من توانایی محبت هم هست!
فهمیدم آری، میشود راحت تر دوست داشت، چقدر صحبت های ساده درباره کتاب های نخوانده زیباست.
پاسخ
 سپاس شده توسط _ƇRAƵƳ_


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: بغض قلم ❥ .. (نسخه یازدهم) - امیر‌حسین - 24-06-2025، 22:17
RE: •°یارِ من °• - آمین - 12-06-2021، 10:13


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان