16-12-2012، 14:27
زیباترین بهانه لحظه های زندگی ام ،
نمی دانم وقتی که تو آرام در نگاهم نشستی شاد باشم یا غمگین
به برکت وجود تو بود که طعم زندگی را چشیدم
نگاهم که به آینه گره می خورد، جمع شدن قطره قطره تو را دیدم
و اینکه آماده باش برای جدائی ...
باید رها شوی
و بر پهنای صورتم بغلتی
و شادمانه مرا در این سوگ تنهایم بیشتر فرو بری
بهانه چشمهایم،
کمی آرامتر از دیدگانم جدا شو
تا من هم به پاس مهربانیت قطره ای دیگر نثارت کنم
نمی دانم اگر روزی نیائی
کدامین دست گونه های خشکیده مرا سیراب می کند...
نمی دانم وقتی که تو آرام در نگاهم نشستی شاد باشم یا غمگین
به برکت وجود تو بود که طعم زندگی را چشیدم
نگاهم که به آینه گره می خورد، جمع شدن قطره قطره تو را دیدم
و اینکه آماده باش برای جدائی ...
باید رها شوی
و بر پهنای صورتم بغلتی
و شادمانه مرا در این سوگ تنهایم بیشتر فرو بری
بهانه چشمهایم،
کمی آرامتر از دیدگانم جدا شو
تا من هم به پاس مهربانیت قطره ای دیگر نثارت کنم
نمی دانم اگر روزی نیائی
کدامین دست گونه های خشکیده مرا سیراب می کند...