امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان یــــــــــــلدا

#3
ممنون دوست عزیز از نظرت اینم قسمت دوم.
________________________________________________________________________________​___________________________________________________
انگار قراره هر دفعه شما رو می بینم ازون کمک بخوام!
اتفاقی افتاده؟

یلدا لاستیک ماشینم پنچر شده! متاسفانه حیدر اقام رفته دنبال یه کاري و خونه نیس. وگرنه بهشمی گفتم بیاد و لاستیک رو

عوضکنه. خدمتکارمونه.

اصلا مسئله اي نیس. الآن من براتون عوضشمی کنم.

یلدا آخه این درست نیس! لباس تون کثیف می شه!

اصلا مهم نیس. لطفا در صندوق عقب رو وا کنین که جک رو در بیارم.

ماشین ش مثل ماشین نیما بود. از تو ماشین در صندوق عقب رو وا کرد و من جک و لاستیک زاپاس رو در آوردم. اما هر »

« . چی گشتم دسته جک رو پیدا نکردم. دسته جک ماشین خودمم بهش نخورد

بهش نمی خوره یلدا خانم. اجازه بدین برم از نیما بگیرم. ماشین ش مثل ماشین شماس.

یلدا نه ترو خدا! آخه من خجالت می کشم اینقدر به شما زحمت می دم!

چه زحمتی؟ خوشحال می شم براتون کاري انجام بدم. فقط خدا کنه نیما خونه باشه.

« . تند راه افتادم طرف خونه ي نیما اینا که پنجاه متر اون طرف تر بود. زنگ زدم و نیما خودش آیفون رو جواب داد »

نیما کیه؟

منم نیما .

نیما بجا نمی ارم!

سیاوشم.

«! صداشو مثل دخترا کرده بود و خودشو لوس می کرد »

نیما کدوم سیاوش؟ همون که تو داستان رستم وسهرابه؟ شرمنده ام! داستانشرو نخوندم و نمی شناسمش!

اِه... ! خودتو لوس نکن! زود بیا پایین کارت دارم.

نیما ت ببخشین! من اجازه ندارم بیام در خونه مونو با مرداي غریبه صحبت کنم! جلو همسایه ها زشته، برام پس فردا حرف در

میارن! اگه ممکنه شما یواشکی بایین بالا تو اتاق من! امن تره!

واقعا که وقت نشناسی!

نیما این کارا وقت و بی وقت نداره که! در رو می زنم، یواش از پله ها بیا بالا! مواظب باش کسی نبینتت بلا گرفته!

بابا نیما کار مهمی دارم بجون تو! لوس بازي در نیار دیگه!

« ! هی صداشو می کشید و خودشو لوس می کرد »

نیما تا خوب نشناسمت نمی آم دم در پیش ت پسره ي بی حیا! بچه ي محل خودمونی یا از یه محل دیگه اومدي اینجا

شیطونی کنی؟ یه بار دیگه اسمتو بگو یاد بگیرم!

بجهنم که نمی آي! چند تا دختر اومدن اینجا و دنبال آدرس یه خونه می گردن و منم نمی دونم کجاس بهشون بگم.

« تا اینو گفتم جدي شد و گفت »

نگرشون دار اومد سیاوش جون!

«! ده ثانیه بعد پایین؛ دم در بود »

نیما کوشن؟ چاخان کردي؟!

زهر مار! اصلا موقعیت سرت نمی شه!

نیما خب بیا بالا دیگه! فکر کردي آقا آوردیم و تا برسی بالا عقدت می کنیم؟!

گم شو!

نیما حالا چی شده؟!

یلدا پنچر کرده!

نیما کجاش؟ یعنی کجا پنچر کرده؟

« چپ چپ نگاهشکردم و گفتم »

می خوام براش جک بزنم و ...

« نذاشت حرف بزنم و اومد تو حرفم و گفت »

آفرین به تو! تو اون چند تا کتاب قبلی اِنقدر زرنگ و تیز و بز نبودي! نرسیده داري جک می زنی و پنچري می گیر؟! یعنی

می خوام بگم اول باید راپاس رو در بیاري، بعد!

« همونجور نگاهشکردم و گفت »

بله، می فرمودین!

زاپاس رو هم در آوردم، فقط جک ش دسته نداره. مال خودتو بده برم لاستیکشرو عوضکنم.

نیما برادر من یه دسته بیشتر ندارم و اونم دست هر کسی نمی دم!

خیلی بی ادب و بی تربیتی!

نیما یعنی چی؟! دسته جکم رو نخوام بدم، بی تربیتم؟!

برو گمشو! اصلا نخواستم!

نیما بیا قهر نکن. چون رفیقمی بهت می دم اما خیلی مواظبش باشی ها! منم و همین یه دسته!

« خنده م گرفت و گفتم »

بپر ورش دار بیار!

نیما کجا بپرسم ؟ همین جاس! یعنی همین جا تو صندوق عقب ماشین مه!

خلاه دسته ي جک رو ازش گرفتم و برگشتم سر کوچه، پیش یلدا و ترتیب عوضکردن لاستیک ماشین ش رو دادم. وقنی »

« کار تموم شد، گفت

خیلی ممنون. واقعا لطف کردین. ببخشین، من اسم تون رو فراموش کردم!

« کمی بهم برخورد و ناراحت شدم. آروم بهش گفتم »

اسمم سیاوشه. فکر می کردم این اسم یادتون می مونه!

یلدا معذرت می خوام. دیگه یادم نمی ره. شما کجا شاغل هستین؟

تو شرکت پدرم کار می کنم. یه شرکت مهندسی یه. ببخشین، شما برگشتین ایران که بمونین؟

یلدا شاید. شایدم نه. باید انگیزه اي براي موندن داشته باشم. فعلا زیاد از برگشتنم راضی نیستم. می دونین، اینجا آدم

سردرگمه!

ببخشین متوجه نمی شم!

یلدا منظورم اینه که، اینجا یه جوریه! راستشمن چندین ساله که آمریکا زندگی کردم. یه اونجا عادت کردم. اونجا براي هر

ساعتم برنامه اي داشتم اما اینجا نه! اونجا یه ساعت مون رو از دست نمی دادیم! اما این چند وقته که اومدم اینجا، همینطوري

بی هدف، روز رو به شب می رسونم و شب رو به روز! آدم اینجا هیچ کاري نداره که بکنه!

خب شما می تونین براي خودتون یه شغلی انتخاب کنین. ببخشین، تحصیلات تون در چه رشته اي یه؟

یلدا ت شیمی. فوق لیسانس شیمی دارم، اما منظورم این نبود! می خواستم بگم که آدم اینجا هیچ تفریح و سرگرمی نداره!

خب شما می تونین با خانواده یا دوستاتون برین سینما و پارك و اینجور جاها!

« نگاهم کرد و بهم خندید و گفت »

آره می شه اینجاها رفت. شما با دوتاتون براي سرگرمی و تفریح می رین سینما و پارك؟

« یه خرده فکر کردم و خودمم خنده م گرفت و گفتم »

راستش نه! حوصله ي اینجور جاها رو ندارم.

« دوباره نگاهم کرد و خندید و گفت »

جدا شما چه جوري وقت تون رو می گذرونین؟

همینجوري دیگه. یعنی راستش خودمم نمی دونم! روزا که سرکارم تا عصري. عصرم می آم خونه و کمی استراحت می کنم و

بعدش یا نیما می آد پیشمن و یا من می رم پیش اون. گاهی از شبام با هم شام می ریم بیرون.

یلدا همین؟!

« بعد شروع کرد خندید و گفت »

ما اونجا، روزاي تعطیل، براي سرگرمی و تفریح وقت کم می آریم! راستی رشته تحصیلی تون چیه شما؟

عمران. مهندسم.

یلدا خیلی خوبه. نیما چی؟

اونم همینطور.

یلدا نامزدي .چزي ندارین؟ یعنی خیال ازدواج ندارین؟

چرا، یعنی خیال ازدواج دارم، اما نامزد و این چیزا رو ندارم. شما چطور؟

یلدا نه. فعلا قصد ازدواج ندارم. خی، اگه اجازه بدین من باید برم. بازم ازتون ممنوع تا دفعه ي یعد خدانگهدار.

دوباره دستش روآورد جلو و باهام دست داد و بعد سوار ماشین ش شد و رفت. یاد حرف نیما، در مورد دست دادن افتادم و »

خنده م گرفت! راه افتادم طرف خونه ي نیما اینا و زنگ شونو زدم. تا زنگ زدم، خودش پشت در بود و یه دفعه ي در رو وا

« کرد طوري که من جا خوردم و زود گفت

دسته م رو بده!

پشت در چیکار می کنی؟

نیما داشتم زاغ ترو چوب می زدم. دسته جکم کو؟

تازه یادم افتاد که حواسم پرت شده و دسته جک نیما رو گذاشتم تو صندوق عقب ماشین یلدا! یه نگاه به نیما کردم و »

« خندیدم که گفت

دسته جک رو لو دادي؟

آره.

نیما اون وقت که هی جوش می زنم و سفارش بهت می کنم، ناراحت می شی و بهت برمی خوره! حالا شانس آوردم که من

سه چهار تا دسته جک یدکی دارم!

نیما ترو خدا شوخی نکن. دلم خیلی گرفته به جون تو!

نیما دل دشمن ت بگیره! بیا تو ببینم! از کی دلت گرفته؟ واسه دسته جک من دلت گرفته گرفته؟ فداي سرت! غصه نخوري

ها! من بازم دارم! هر وقت دیگه م خواستی تعارف نکن و پیشغریبه هام نرو رو بنداز! بیا خودم بهت می دم!

« بهش چیزي نگفتم و برگشتم و خونه ي یلدا اینا رو نگاه کردم که گفت »

اي دل غافل! عشق آخر بدن م را به سر دار کشید! انگار پاك قافیه رو باختی؟! اي پدر سوخته شب چله خانم! بالاخره اون

چشماي مست ش کار خودش رو کرد! بیا تو ببینم! بیا تو!

« دو تایی با هم رفتیم تو حیاط خونه شون که خیلی م بزرگ بود. رویه نیمکت نشستیم که گفت »

عاشق شدي؟

« بهش خندیدم »

نیما بلا روزگاري یه عاشقیت!

حالا چطور می شه نیما؟

نیما هیچی! چطور می خواستی بشه؟

یعنی می گم تو چی می گی؟

نیما مگه خاطرخواه من شدي که جواب ازم می خواي؟!

می خوام نظر ترو بدونم.

نیما بعنوان یه متخصصدر امور بانوان؟

اِه... ! گم شو!

نیما اگر نظر کارشناسی منو بخواي یه چیزه و اگه نظر رفاقتی م رو بخواي یه چیز دیگه!

نظر کارشناسی ت رو بگو.

نیما از نظر کارشناسی باید خدمتت عرضکنم که بیچاره شدي بدبخت! این همه کتاب و داستان عاشقانه خوندي هنوز

نفهمیدي عشق یعنی چی؟! برو کتاب لیلی و مجنون، شیرین و فرهاد، رمئو ژولیت رو بگیر بخون، می فهمی عاشق شدن یعنی

چی!

شد تو یه بار جواب درست به آدم بدي؟

نیما راست می گی. تا تو بخواي این کتابا رو بخونی، یلدا سه تا شکم زاییده! بذار خودم برات تعریف می کنم. اون لیلی و

مجنون که جفت شون مردم! شیرین و فرهادم که پسره آخرش خود کشی کرد! رمئو ژولیت م که هر دو خودکشی کردن. تازه

این جریان مال اون قدیما بود هوا آنقدر آلوده نبود!

اصلا نظرت رو نخواسم. لازم نکرده حرف بزنی.

نیما بابا طبق روایات تاریخی، تمام عشاق، کارشون یا به جنون کشیده یا به خودکشی! حالا گوش کن، و اما از نظر رفاقتی! باید

بهتون بگم آقاي گلم که شما باشین، برو جلو که من پشت تم! خیالتم راحت که با تمام امکانات و تجربیاتم که بسیار ارزشمنده

در خدمت تم و ازت حمایت می کنم. در ضمن یه خبر خوبم بهت بدم! پس فردا شب، آقاي پرهام، و خانم پرهام تشریف می

ارن منزل ما! هم واسه عیادت بابام و هم مثلا براي قدردانی و تشکر از کمکی که من و تو به یلدا کردیم. جریان تصادف ش رو

می گم.

« از خوشحالی خنده م گرفت و گفتم »

جون من راست می گی نیما؟ پدرت کی از بیمارستان مرخصمی شه؟

نیما فردا صبح. ببینم اگر یه میلیون تومن بهت نقد می دادن اِنقدر خوشحال می شدي؟

نه بجون تو!

نیما برو فکر نون باش که خربزه آبه! خاطرخواهی که نون و آب نشد پسر!

یلدام می آد؟

نیما اونو دیگه خبر ندارم.

اگه نیاد چه فایده واسه من داره؟

بوي گل را از که جوییم؟ از گلاب! حالا گیرم یلدا نیومد. باباش که هس! بپر دو تا ماچ از « نیما یعنی چی؟! شاعر می گه

باباش بکن انگار یه ماچ از یلدا کردي!

گم شو نیما! ترو خدا یه کاري بکن که یلدام بیاد.

نیما چه توقعا از من داري آ! من چه جوري یه کاري بکنم که دختر شونو هم یا خودشون بیارن؟

تو اگه بخواي می تونی!

نیما حالا بذار پس فردا شب بشه، یه کاریشمی کنم.
________________________________________________________________________________​________________________________________________
پایان قسمت دوم.منتظر قسمت سوم باشید. نظر و سپاس فراموش نشه.
پاسخ
 سپاس شده توسط golii ، "تنها"


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان یــــــــــــلدا - alihacker - 18-02-2013، 19:46

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  *رمان اسرار يك شكنجه گر*
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان