22-02-2013، 0:34
نوکش را تیز کردم
احساسم را جمع کردم
همه وجودم شد هنرم , جمع شد تا یک یادگاری برایت اماده
اما یادت رفت بهم یادگاری بدی
رفتی و اشکهایم را جمع کردم تو یه سطل کهنه
ریختم پایه گلی تا وقتی برگشتی بهت هدیه بدم
به شوق گل نشستم اما چه سود یک گل بود و تنهایی همراهش
تو که نیامدی گلبرگ هایش را با محبت خشک کردم
حالا یه یادگاری دارم اما برنگرد چون محبتم را پایش خشکاندم
احساسم را جمع کردم
همه وجودم شد هنرم , جمع شد تا یک یادگاری برایت اماده
اما یادت رفت بهم یادگاری بدی
رفتی و اشکهایم را جمع کردم تو یه سطل کهنه
ریختم پایه گلی تا وقتی برگشتی بهت هدیه بدم
به شوق گل نشستم اما چه سود یک گل بود و تنهایی همراهش
تو که نیامدی گلبرگ هایش را با محبت خشک کردم
حالا یه یادگاری دارم اما برنگرد چون محبتم را پایش خشکاندم