نظرسنجی: این رمان را بنویسم یا نه ؟
این نظرسنجی بسته شده است.
آره
0%
0 0%
نه
0%
0 0%
در کل 0 رأی 0%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

امتیاز موضوع:
  • 117 رأی - میانگین امتیازات: 4.44
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

کره فروش{داستان}

#3
قدر همین شاه را باید دانست...
پادشاهی از وزیر خود خشمگین شد به همین دلیل او را به زندان انداخت.مدتی بعد وضع اقتصاد کشور رو به وخامت گذاشت. بنابراین مردم از پادشاه خود ناراضی شدند و پادشاه هرکاری برای جلب رضایت آنها نمود،موفق نمی شد.لذا دستور داد وزیر را از زندان بیاورند.هنگامی که وزیر در محضر او حاضر شد گفت:مدتی است که مردم از من روی گردان شده اند،اگر توانستی رضایت آنها را جلب کنی من نیز از گناه تو می گذرم.وزیر گفت:...

من دستور شما را اجرا خواهم کرد،فقط از شما می خواهم تعدادی سرباز به من بدهید.شاه گفت:نبینم که از راه اعمال خشونت بر مردم وارد شوی.سرباز برای چه می خواهی؟ وزیر گفت:من هرگز هدف سرکوب کردن ندارم.شاه با شنیدن این حرف تعدادی سرباز به وزیرش داد.شب هنگام وزیر به هر کدام از سربازان لباس مبدل دزدان را پوشاند و به هر کدام دستور داد که به تمام خانه ها بروند و از هر خانه چیزی بدزدند به طوری که آن چیز نه زیاد بی ارزش باشد و نه زیاد با ارزش تا به مردم ضرر چندانی وارد نشود و هم چنین کاغذی به آنها داد و گفت در هر مکانی که دزدی می کنید این کاغذ را قرار دهید.روی کاغذ چنین نوشته شده بود:هدف ما تصاحب قصر امپراطوری و حکومت بر مردم است.سربازان نیز مطابق دستور وزیر عمل کردند.مردم نیز با خواندن آن کاغذ دور هم جمع شدند.
نفر اول گفت: درست است که در زمان حکومت پادشاه وقت با وخامت اقتصادی روبه رو شدیم،اما هرگز پادشاه به دزدی اموال ما اقدام نمی کند..این دزدان اکنون که قدرتی ندارند توانسته اند اموال ما را بدزدند،وای به روزی که به حاکمیت دست یابند.نفر دوم نیز گفت:درست است،قدر این شاه را باید دانست و از او حمایت نمود تا از شر این دزدان مصون بمانیم.و همه حرف های یکدیگر را تایید کردند و بنابراین تصمیم گرفتند از شاه حمایت کنند.
پاسخ
 سپاس شده توسط SABER ، mo@mmad ، امیر ، nina jigar ، M.K.N ، Mahdi m.g ، niloofar joon ، katty ، ململ جوجو ، persian lion ، night vampire ، Amir BF ، گرگ سیاه ، ارمين2012 ، Mehrzad Zzz ، فرشته ي كوچولو ، eri 5 ، lady snow white ، parmidaa ، darya1 ، عارفه ، palang ، saye641 ، یاسی@_@ ، ♥bahar♥ ، Mr.Robot ، پری خانم


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
داستان های کوتاه - amin - 20-03-2011، 20:15
RE: داستان های کوتاه - amin - 15-04-2011، 12:42
RE: دا ستان کوتاه - طاها - 20-10-2011، 14:10
RE: دا ستان کوتاه - msit723 - 20-10-2011، 14:21
داستان قشنگ - deymon1 - 26-12-2011، 17:01
داستان عاشقانه - deymon1 - 26-12-2011، 17:09
دو ګرګ - FARID.SHOMPET - 01-01-2012، 14:17
RE: شوهر مریم! - istanbul - 16-01-2012، 22:31
RE: شوهر مریم! - 1939 - 16-01-2012، 22:33
RE: شوهر مریم! - ~SoLTaN~ - 16-01-2012، 23:35
طرف شدن باخر - 202020 - 28-01-2012، 19:29
رنگها(عاطفی - 202020 - 28-01-2012، 19:34
کمربند - آرزو - 03-02-2012، 14:27
فقیر و ثروتمند - mohamad66 - 07-02-2012، 18:02
دختر سی دی فروش - serpico - 21-02-2012، 20:38
مسجد - sanaz_jojo - 28-02-2012، 21:46
صورتحساب - bikas - 07-03-2012، 15:32
RE: صورتحساب - ffrr - 07-03-2012، 16:18
یه داستان کوتاه - Armina - 08-03-2012، 13:35
هیزم شکن - ♥ Sky Princess♥ - 09-03-2012، 10:06
داستانی کوتاه - Armina - 09-03-2012، 16:21
عشق مادر - Hamidreza jefri HHH - 12-05-2012، 14:23
RE: عشق مادر - Amir BF - 12-05-2012، 15:19
RE: عشق مادر - gita mini - 12-05-2012، 15:21
RE: عشق مادر - بهار2 - 12-05-2012، 17:50
قـدرت بـخشش - Armina - 16-05-2012، 9:52
ابراز عشق - Hamidreza jefri HHH - 17-05-2012، 10:36
دروغ (طنز) - Hamidreza jefri HHH - 18-05-2012، 14:29
زندگی - saghar77 - 21-05-2012، 15:50
پنجره - saghar77 - 21-05-2012، 16:11
قدرت کلمات - saghar77 - 21-05-2012، 17:10
یک بنده خدا - sayna - 21-05-2012، 17:11
داستان BRT!!! - saghar77 - 21-05-2012، 20:22
RE: داستان BRT!!! - best~boy - 21-05-2012، 20:47
آن سوی مرز عاشق - benyamin - 22-05-2012، 17:24
تنها راه رسید... - *elahe* - 23-05-2012، 0:04
پسرک خوش شانس - sina.a1 - 30-05-2012، 17:20
RE: پسرک خوش شانس - mohmo - 30-05-2012، 18:12
ما که هستیم؟؟؟ - hell girl - 31-05-2012، 13:48
مادر زنداني - ارمين2012 - 07-06-2012، 13:21
RE: مادر زنداني - ~SoLTaN~ - 07-06-2012، 13:35
RE: شوهر مریم! - anna - 16-06-2012، 22:07
اشتباهی خفن - soheyla - 20-06-2012، 7:36
RE: اشتباهی خفن - soheyla - 20-06-2012، 7:45
RE: اشتباهی خفن - soheyla - 20-06-2012، 7:49
RE: اشتباهی خفن - soheyla - 20-06-2012، 7:53
عشق - Nasim 12 - 23-06-2012، 12:33
عشق لعنتی - Nasim 12 - 23-06-2012، 12:34
یک رویا.... - aCrimoniouSs - 01-07-2012، 11:05
RE: رویا - ...Sara SHZ... - 01-07-2012، 21:02
یک داستان زیبا - benyamin - 02-07-2012، 14:50
مادر - parya2 - 08-07-2012، 19:03
تنها در جنگل - Nasim 12 - 09-07-2012، 17:53
RE: تنها در جنگل - serpico - 09-07-2012، 18:09
RE: تنها در جنگل - best~boy - 09-07-2012، 18:12
RE: تنها در جنگل - pegah-p - 09-07-2012، 18:12
مادر اگر نذر کند - gomnam - 12-08-2012، 11:30
استاد سلام - gomnam - 15-08-2012، 17:20
چند نوجوان - gomnam - 16-08-2012، 13:01
جلد کمپوتها - gomnam - 16-08-2012، 13:02

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  حال بهم زن ترین داستان دنیا(هر اتفاقی که بعد از خوندن داستان افتاد به من ربطی نداره)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان