02-05-2013، 7:49
باران را دوست نداشت
هميشه باران وقتي مي باريد كه اوپر از گريه بود
گريه را دوست نداشت
هميشه هنگامي گريه مي آمد كه دلش شكسته بود
دلشرا هم دوست نداشت
هميشه زماني دلش مي شكست كه، او را مي ديد
اما او را دوست داشت وهميشه از او و دلش و گريه مي گذشت
اما از باران نه تمام مشكل همين جا بود او بارانرا دوست نداشت.
هميشه باران وقتي مي باريد كه اوپر از گريه بود
گريه را دوست نداشت
هميشه هنگامي گريه مي آمد كه دلش شكسته بود
دلشرا هم دوست نداشت
هميشه زماني دلش مي شكست كه، او را مي ديد
اما او را دوست داشت وهميشه از او و دلش و گريه مي گذشت
اما از باران نه تمام مشكل همين جا بود او بارانرا دوست نداشت.