02-05-2013، 7:59
غروب پاییز است و آسمان در انتظار عشق بازی ستاره ها...
خود را مرور می کنم...
من ، لمس کرده ام ... نبض لرزان نیلوفر را در باتلاقی طوفان زده !
من ، نظاره کرده ام ... تلاطم خاطر ِ قاصدک را در اضطراب رساندن پیغامش !
من ، چشیده ام ... حلاوت سجده گلبرگ های عاشقی را در پیشگاه معشوق !
مرا از حس رهایی در جاده های خاکستری نترسان . من خود به پیچک باغچه همسایه ، مشق عشق داده ام .
قلبی را که به سویت پر می کشد ، در حصار اشک ها محبوس نکن .
بگذار لبخندت بهانه لبخند دیگری باشد
خود را مرور می کنم...
من ، لمس کرده ام ... نبض لرزان نیلوفر را در باتلاقی طوفان زده !
من ، نظاره کرده ام ... تلاطم خاطر ِ قاصدک را در اضطراب رساندن پیغامش !
من ، چشیده ام ... حلاوت سجده گلبرگ های عاشقی را در پیشگاه معشوق !
مرا از حس رهایی در جاده های خاکستری نترسان . من خود به پیچک باغچه همسایه ، مشق عشق داده ام .
قلبی را که به سویت پر می کشد ، در حصار اشک ها محبوس نکن .
بگذار لبخندت بهانه لبخند دیگری باشد