02-05-2013، 8:16
و عشق را می بینم و در آن معنا می شوم ،
صدای قدم های توست ،
که نزدیک و نزدیک تر می شوند...
و عشق گرمای نفس های من عاشق است ،
روی گونه های خیس تو !...
عشق صدای فاصله هاست ...
عشق نگاه خیره و عاشق من است در دور دست ها ،
و عشق دستان یخ زده من است در اين سوها ...
ما٬ بین انگشتان گرم و مهربان توست...
عشق تحمل تمام این دل تنگی هاست...
تحمل بی تو بودن هاست...
و تو را دوست تر از جان داشتن هاست
و عشق صدای ِ فاصله هاسـت...
صدای قدم های توست ،
که نزدیک و نزدیک تر می شوند...
و عشق گرمای نفس های من عاشق است ،
روی گونه های خیس تو !...
عشق صدای فاصله هاست ...
عشق نگاه خیره و عاشق من است در دور دست ها ،
و عشق دستان یخ زده من است در اين سوها ...
ما٬ بین انگشتان گرم و مهربان توست...
عشق تحمل تمام این دل تنگی هاست...
تحمل بی تو بودن هاست...
و تو را دوست تر از جان داشتن هاست
و عشق صدای ِ فاصله هاسـت...