اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان طنز پیرمرد و اسانسور(بسیار جالب)

#1
روزی ، یک پدر روستایی با پسر پانزده اش وارد یک مرکز تجاری می شوند. پسر متوّجه دو دیوار براق نقره*ای رنگ می شود که به شکل کشویی از هم جدا شدند و دو باره به هم چسبیدند، از پدر می پرسد: این چیست ؟

پدر که تا به حال در عمرش آسانسور ندیده می گوید:

پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیده ام، و نمی دانم .

در همین موقع آن ها زنی بسیار چاق را می بینند که با صندلی چرخدارش به آن دیوار نقره*ای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد، و دیوار براق از هم جدا شد ، و آن زن خود را به زحمت وارد اتاقکی کرد. دیوار بسته شد. پدر و پسر ، هر دو چشمشان به شماره هایی بر بالای آسانسور افتاد که از یک شروع و بتدریج تا سی* رفت. هر دو خیلی* متعجب تماشا می کردند که ناگهان ، دیدند شماره*ها به طور معکوس و به سرعت کم شدند تا رسید به یک، در این وقت دیوار نقره*ای باز شد، و آن ها حیرت زده دیدند، دختر ۲۴ ساله ای از آن اتاقک خارج شد.

پدر در حالی که نمی توانست چشم از آن دختر بردارد، به آهستگی، به پسرش گفت : پسرم ، زود برو مادرت را بیار اینجا
پاسخ
 سپاس شده توسط amirff ، *Armila* ، lili st ، رومینا اتیش پاره ، blackskull7 ، کیمیانا ، M.barselona ، sandi ، W O L F ، سانا50 ، مریم 1378 ، ''HeisEnbErg'' ، Interstellar ، یاسی@_@ ، mohamad-124 ، دختر شاعر ، farzguee ، (-_-)
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
داستان طنز پیرمرد و اسانسور(بسیار جالب) - مهدی خطر - 22-07-2013، 23:01

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  جوکهای خفن و بسیار خنده دار
  یه داستان خنده دار
  داستان های کوتاه خنده دار
  طالع بینی بسیار جالب دانشجویی
Big Grin جملات بسیار خنده دار و جالب (فقط بخند)
  داستان ترسناک من و دوستام در جنگل...کاملا واقعی...نیای پشیمون میشی
Wink داستان خنده دار سه زن در بهشت !
Video وردهای داستان های هری پاتر « قسمت چهارم »
  داستان طنز در مورد زن و شوهر
  داستان های کوتاه و طنز

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان