زمستان 90...پشت پنجره اتاقم... خیره به باران بی امان پاییز و کوچه ی بی عابر...برای تو نوشتم...
چه عاشقونه خواستمت ، تو عاشقی سرت نشد ...
حیف که واسه پریدنت ، دستام بال و پرت نشد ...
تنها تو شهر رویاها ، با یاد تو قدم زدم ...
نمی دونم رفتی چرا ، شاید که من خیلی بدم ...
رنجیدی شاید که دلم ، به چشمای تو خو گرفت ...
تا عشق من رو دید دلت ، چشماشو بســـــــــــت و رو گرفت ...
حیف که واسه پریدنت ، دستام بال و پرت نشد ...
تنها تو شهر رویاها ، با یاد تو قدم زدم ...
نمی دونم رفتی چرا ، شاید که من خیلی بدم ...
رنجیدی شاید که دلم ، به چشمای تو خو گرفت ...
تا عشق من رو دید دلت ، چشماشو بســـــــــــت و رو گرفت ...
(دیگه نمیدونم عاشقانه هامو باید به کی تقدیم کنم ...)