امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان من :پیشگو

#5
مرسیHeart
باشه حتما مینویسمHeart
ادامه ی بخش اول:
دست ها مرا همچنان میکشند.میخواهم جیغ بکشم.داد و فریاد کنم و کمک بخواهم.اما صدایم در نمیاید.نفس عمیقی میکشم.حالم بدتر میشود.
من کجا هستم؟؟؟جهنم؟خیال؟ کجاااااااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا چند لحظه پیش در اتاقم بودم.یا در خیابان.نمیدانم شاید هم همین جا بودم!در چند کیلومتری قبرستان.من کجا بودم؟
صحنه ها مثل برق از ذهنم میگذرند:در اتاقم نشسته ام و کتاب جدیدم را میخوانم.سایه ها پشت پنجره...خیابان در سکوت مطلق...و دیگر به یاد نمی اورم.حال...اینجایم...اما چگونه؟و چرا؟
سرم شدیدا گیج میرود..و درد میکند... به هر چیزی میتوانم فکر کنم جز وضعیت فعلی ام...نمیتوانم بفهمم کجا میروم؟کجا میبرنم؟چه کار میتوانم بکنم؟نمیدانم....نمیتوانبدانم چون نمیتوان م فکر کنم.گویی فکر و ذهنم از باور انچه میبینم فراری است........ترسوی درونم,ان بی جرئت فراری,با جیغ و فریاد ذهنم را به هم ریخته .سرش داد میکشم......حضورش اینجا بی معنی است!حداقل الان نه........من به کمک احتیاج دارم نه یک جیغ جیغوی بی جرئت که با حضور دائمی اش در ذهنم قدرت تفکر را از من میگیرد....
دست ها مرا روی زمین سخت و گل الود می اندازند.جیغ خفه ای میکشم.صورت اطرافیانم را با وحشت نگاه میکنم.....قلبم میخواهد از جا کنده شود.
صورت های شرور و رنگ پریده...چشم های درشت و مردمک شرخ رنگ....صورت تکیده و وحشتناک.....صد ها چشم-بهتر بگویم....کاسه ی خون- به من خیره شده اند.نمیفهمم چرا قلبم هنوز میتپد.......مسلما تا حالا باید از جا کنده میشد یا از حرکت باز می ایستاد.
خدای من!نه!نه.......نه......نه! این امکان ندارد.اصلا ممکن نیست .مگر امکان دارد؟ مسلما دیوانه شده ام!بله...بله...........همیشه خیالاتی بوده ام...الان هم خیالاتی شدم.!
اما.....از خیالات و تفکرات احمقانه ام هم که بگذریم.......به هیچ وجه امکان ندارد انها همانی باشند که من خیال میکنم!
امکان ندارد!


پایان بخش اول
پاسخ
 سپاس شده توسط pink devil ، ...Sara SHZ... ، serpico ، ps3000 ، Armina ، mina77 ، mohammadreza...


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: داستان........... - یونی سوان - 10-04-2012، 15:09
RE: داستان........... - ps3000 - 11-04-2012، 16:34
RE: داستان........... - ps3000 - 11-04-2012، 21:59
RE: داستان........... - ~SoLTaN~ - 17-04-2012، 20:14
RE: داستان........... - mina77 - 17-04-2012، 20:18
RE: داستان........... - ~SoLTaN~ - 17-04-2012، 20:24
RE: داستان........... - ps3000 - 17-04-2012، 21:23
RE: داستان........... - ps3000 - 17-04-2012، 22:06
RE: داستان........... - ps3000 - 17-04-2012، 22:28
RE: داستان........... - ps3000 - 17-04-2012، 22:45
RE: داستان........... - ps3000 - 18-04-2012، 14:16

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  حال بهم زن ترین داستان دنیا(هر اتفاقی که بعد از خوندن داستان افتاد به من ربطی نداره)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان