امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان من :پیشگو

#6
بخش دوم:پناهگاه خون اشام
من میدانم کجا هستم.دیگر میدانم انها کیستند و انجا کجاست!میدانم اما خود را به نفهمی میزم.جرئت باورش را ندارم!میدانم اما نمیگویم!
بار ها این مکان را در خواب هایم دیده ام.گویی اب یخ رویم ریخته باشند از جا میپرم.قدرت جیغ کشیدن ندارم.
چشمم به...یکی از همان هایی که نمیخواهم بگویم می افتداو را در خوابم دیده ام.به دلیل نا معلومی گوشه ای از وجودم پنهانی احساس ارامش میکند.خوب...شاید شاید ارامش کلمه ی مناسبی برایش نباشد.حداقل احساس خوبی که یک ادم میتواند در چنین شرایطی داشته باشد.!
و باز هم حس...........
جنو- - - - - -ن!!!!!!
یک .....یک...خدای من.......تا کی ترس؟ تا کی دروغ؟بگذار بگویم.چون میدانم حقیقت است.حقیقت محض!که راه فراری ندارد!
یک خون -اشام قوی هیکل-که به نظر میرسد رئییس است- به طرفم می آید. قلبم-اگر ترس ان را ذوب نکرده باشد و هنوز بتوانم بگویم "قلبم"- دارد از جا کنده میشود.نفسم بند امده...خون...خون اشام...فقط..یادتان بماند...مراقب باشید اسیب چندانی بهش وارد نشود.
صدای خفه ی خون اشام تا مدت ها در گوشم-زمزمه وار- میپیچد.
اشک هایم جرئت سرارزیر شدن را ندارند..
تر- - - - - -س!
وح- - - - - شت!
و هر چیز مرگبار دیگری که در جهنم من پیدا بشود!
از لای پلک هایم که لایه های اشک انها را پوشانده اند میبینم که در یک اتاق کوچک مربع شکل را باز میکنند و من را در ان می اندازند.
صدای دلهره اور و مخوف بسته شدن در!
تاریکی محض!
فقط و فقط .......!
و دیگر..................
* * *
وقتی به هوش می ایم یک لحظه گمان میکنم در خانه ام.بی اختیار دستم را تکان میدهم و............باز هم مدرسه!
خیال میکنم تازه از خواب بیدار شده ام!
به خودم می ایم.وقایع چند ساعت اخیر را به یاد می اورم...اه...حاظر بودم صد ها ساعت را در مدرسه میگذراندم!اما در مدرسه....در ان دنیا........نه اینجا!نه اینجایی که هیچ کلمه ی مناسبی برای توصیف مرگبار بودنش پیدا نمیکنم!!


ادامه دارد..........
بچه ها اگه اشکالی داشتم-که مسلما دارم- حتما بهم بگین
پاسخ
 سپاس شده توسط pink devil ، ...Sara SHZ... ، serpico ، ps3000 ، Armina ، mina77 ، Snow-Girl


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: داستان........... - یونی سوان - 10-04-2012، 18:40
RE: داستان........... - ps3000 - 11-04-2012، 16:34
RE: داستان........... - ps3000 - 11-04-2012، 21:59
RE: داستان........... - ~SoLTaN~ - 17-04-2012، 20:14
RE: داستان........... - mina77 - 17-04-2012، 20:18
RE: داستان........... - ~SoLTaN~ - 17-04-2012، 20:24
RE: داستان........... - ps3000 - 17-04-2012، 21:23
RE: داستان........... - ps3000 - 17-04-2012، 22:06
RE: داستان........... - ps3000 - 17-04-2012، 22:28
RE: داستان........... - ps3000 - 17-04-2012، 22:45
RE: داستان........... - ps3000 - 18-04-2012، 14:16

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  حال بهم زن ترین داستان دنیا(هر اتفاقی که بعد از خوندن داستان افتاد به من ربطی نداره)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان