اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رما ن تنهام نزارین (رمان عاشقونه)به قلم خودم

#1
وای حوا چقدر دلگیر اصلا این موقع های روزو دوس ندارم الان ساعت 6:30 دقیقه هست حوصلم سر رفته لم دادم رو مبل هی دارم کانال تلوزیون عوض می کنم  تا اینکه مامانم اومد بالا سرم
-سلام مامان
-سلام داری چیکار میکنی
-حوصلم سر رفته دارم کانال تلوزیون رو عوض می کنم
-هرکی حوصلش سرمیره باید کانال تلوزیون رو عوض کنه
-خوب چیکار کنم
-باشو با دوستات برو بیرون
-کدوم دوست
- نمی دونم با یکی برو دیگه
خدایا من چقدر بدبختم هیچ دوستی ندارم باهاش برم بیرون خیلی تنهام نه اینکه اصلا دوس نداشته باشم دوستام از اون دخترا نیستن که بیان بیرون با ننه هاشون میان با ننه هاشون میرن
-می تونم تنها برم
-خوب تنها برو اشکالی نداره
-باش پس
-حالا کجا میری
-میرم یکم بگردم
-باش زیاد دور نری
-چشم مامان
از رو مبل پاشدم رفتم اتاقم تو اتاق مونده بودم چی بپوشم در کمدو باز کردم همین جوری به مانتو هام نگاه کردم تا چشمم به مانتو کرمیم افتاد برش داشتم با شلوار لی مشکی و کمر بند کشی مشکیم یه شال مشکی سرم کردم و موهامو همه رو جمع کردم حوصله نداشتم یه کلیپس گنده زدمو رفتم بیرون تا اینکه یادم افتاد کیف بر نداشتم بر گشتم کیف یه وری  مو برداشتمو رفتم در باز کردم می خواستم یکم پیاده برم بیرون از ماشین سوار شدن خسته شده بودمت را داشتم میرفتم که باد دوستم اتنا افتادم زنگ زدم بهش بعد دوتا بوق جوابمو داد
-الو
-سلام
-سلام
-خوبی
-خوبم
-کجایی
- رفته بودم دنبال امیر رضا الان بردمش پارک
-کدوم پارک
-گل گندوم
-پس وایسا منم دارم میام
-باش پس منتظرم
-خدافظ
گوشی رو قطع کردم یه نفس عمیق کشیدم با خوشحالی راه افتادم رفتم رسیدم پارک اتنا با یه  پسر ریشو اونجا بود
رفتم از دور براش دست تکون دادم منو  دید پاشد اومد سمتم بلند گفت
-چطوری اسکل
همیشه از این لاتی حرف زدنش با لاتی بودنش بدم میومد هیچی نگفتم با خنده رفتم سمتش
-سلام
-سلام
-اون پسره کیه
-هه اون اون پسر خالمه
-اهان
-می خوای همین جوری وایسی اینجا
-ها بریم
راه رفتم رفتم سمت پسره
-سلام
-سلام
-من دوست اتنام
-اره بهم گفت دوستش می خواد بیاد شما باید نازنین خانوم باشی
-بله
که یهو یکی از پشت یه ضربه محکم بهم زد برگشتم ببینم کیه دیدم امیر رضا بود عصبانی بودم شیطونه میگفت بگیری بزنی پسره پرو رو

اگه خوشتون اومد بگین قسمت های بعدی رم بزارم

نظر بدین دیگه اگه خوشتون اومد؟AngryAngryAngryAngry
(:
پاسخ
 سپاس شده توسط l¯̄ ͡ ̶๖̶ۣۜ๖ۣۜA҉L҉I҉ ، هیوا1 ، Ava-girl ، neda13
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
رما ن تنهام نزارین (رمان عاشقونه)به قلم خودم - درسا11 - 29-08-2013، 16:29

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  *رمان اسرار يك شكنجه گر*
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان