امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 4.63
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عاشقانه و طنز چیترا (به قلم خودم) حتما بخونید

#8
دوستان همین امروز بقیه رمان گذاشته میشه منتظر باشید.Heart

اینم از قسمت بعدی امیدوارم خوشتون بیاد خوندید نظرتونو بگیدHeart


.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
فصل
ششم

 

بالاخرهساعت کاری تموم شد و منم اماده شدم که برم خونه با خودم درگیر بودم نمیدونم چرا از این که فهمیدم مهران زن گرفته  نیمتونم بگمچه حسیه ولی انگار کم کم از مهران خوشم اومده و اینکه زن گرفته زیاد به دلم ننشست تو روزایی طراحی همیشه میومد ازم نظر میخواست و با هم حرف میزدیم و لی نشد بیرون شرکت ایستاده بودم تا سمان بیاد دنبالم که یکدفعه یه ماشین مامانی جلوم ترمز زد اول فکر کردم مزاحمه خواستم برم یک طرف دیگه که صدای مهران رو از داخل ماشین شنیدم سرمو اوردم بالا دیدیم خودشه

مهران-سلامخاونم ملکان بفرمایید جچایی میرید برسونمتون هوا بیرون خیلی سرده خدایی نکرده سرما میخورید

 

من-نهخیلی ممنون لطف دارین الانست که دیگه سامان بیاد دنبالم

 

مهران–سامان نمیاد

 

من-نمیاد ؟ ببخشید شما از کجا مطلع هستید که سامان نمیاد؟

 

مهران-تو راه تصادف کرده نگران نباشید چیزیش نشده خوشبختانه فقط ماشین خسارت دیده

 

من–خیلی ممنون پس یک تاکسی میگیرم میرم

 

مهران–تعارف نکنید بفرمایید

 

من-ممنون  ردروبازکردم و سوار شدم داخلش ماشینش چقد گرمبود بوی عطر خومشبوی مران که تو مفضای ماشین پخش شدهه بود بینیم رو نوازش میداد چقدم به خودش میرسه معلوم بود عطره گرونه

 

 

مهران-اون ناشناس دیگه بهت زنگنزد؟

 

من- نه به شما زنگ زد؟

 

مهران- نه

 

مهران-چیترا

 

یه دفعه مغزم هنگ کرد اولین باربود منو به اسم کوچیک صدا میکرد یا حداقل میگقت چیترا خانوم و یا خانوم ملکان و لی حالا .... تو صداش یه صمیمیت خاصی موج میزد

 

من –بله؟

 

 

مهران – راستش یه وضوعی رو بایدبهت بگم نمیدونم الان وقتشه یا نه ولی ...........

 

من-بفرمایید

 

مهران-از اون موقعی که تو مراسمنامزدی زاینار دیمت ازت خوشم اومد خیلی سنگین با وقار بودی حتی باهام دست ندای این نشون میداد رو بعضی چیزا متعصبی و متاسفانه خیلی از دخترای امروز این فاکتور رو ندارن

 

من –خب

 

مهران –با من ازدواج میکنی؟

 

 

دوباره صفر و یک قاطی کرد این چیمیگه مگه زن نداره یعنی میشم هوو؟ای باب بذار چی چی مگی برا خودت بذار حرف بزنه

 

مهران- نمیخوای چیزی بگی ؟

 

من- نمیدنم یک دفعه مطرح کردی خبخب راستش این حرف منو به قصد فضولی نذار اتاق که بودم گوشیت زنگ...

 

به این جا که رسیدم حرمو قطع کرد وگفت میدونم گوشیم زنگ خورد و رفت رو پیغامگیر و حرفای مکامان من اصلا با برسومه ازدواج نکردم اون هی میخواد منو به اون بچسبونه چون مثلا ااز بچگی اسمای ما رو همه میگه زنت  برسومه دخترخالمه از زیباییواقعا م نظیره ولی....... از نظر اخاقی و رفتاری مناسب نیست متاسفانه چون مدتی در آمریکا زندگی کرده کاملا با فرنگ اونجا اخت پیدا کرده و مناسب من نیست حالا درباره پیشنهادم فکر کن یه هفته فرصت داری فکر کنی

 

به اقار و چه زمانم برا ما تعیینمکنه ایش ولی خدایی ته دلم قنج رفت که اونبرسومه رو نگرفته نیمدنم چرا ندیده نشناخته از برسومه خوشم نمیومد.....................

 

 ادامه دارد..............

.
.
ویرایش شد.
پاسخ
 سپاس شده توسط مانا0011 ، gisoo.6 ، elnaz-s ، ツñ姆ÄrÄñツ ، beauty ، shawkila


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان عاشقانه و طنز چیترا (به قلم خودم) حتما بخونید - Ava-girl - 01-09-2013، 15:22

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان