اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اولین روز عروسی{داستان}قسمتـــــــ اول نوشته ی خودم

#1
ســـــــــــــــــــلام به همه دوستای گلم اولن بگم این داستانو خودم نوشتم تکه تکه پس سپاس فراموش نشه




HeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeart
یه روز که می خواستیم بریم عروسی دره کمدمو باز کردمو دیدم تو کمدم تار عنکبوت بسته وای تازه یادم افتاد چون دیروز اساس کشی داشتیم لباسمو بردم خونه مادر بزرگم تا خاک نگیره و کثیف نشه حالا مامانمم از اون یکی اتاق داره داد میزنه و غرغر میکنه که بدووووو
منم قضیه رو واسش تعریف کردم اونم برگشته به من میگه بیا لباسای منو بپوش فک کن لباس های زیگلری و گشاد گشاد اوق
منم گفتم نع من تو خونه میمونم مامانمم قبول کرد فک کن یه روز کامل با لپ تاب و تب لت هورااا اما یهو مامانم گفت ما شاید دیر وقت برگردیم و راستی توو حق نداری با لپ تاب و تبلت بازی کنی برای همینم من اون هارو توی اتاق خودمون میزارم و دره اتاق هم قفل میشه منم سرمو تکون دادمو مامانم اینا خلاصه رفتن چند ساعت گذشت یکم ترسیدم اخه همه چی یهو تق صدا میداد یکم دستشوییم گرفت اومد برم که با اون صدا ها پشیمون شدم چند دقیقه بعد دیه داشتم میترکیدم که اومدم برم دستشویی دیدم واای دستشویی تو اتاق مامانم ایناست و به علت اون لپ تابو تبلت دره اتاقشونم قفله نعععععععع
یک ساعت گذشت سرگرم تلویزیون دیدم بودم که ششششش یهو مبل زرد شد نعع تا دو دقیقه دیگه مامانم اینا میان اومدنو چون شب بودو خوابشون میومد زردیه رو مبلو ندیدن ولی صبح که پاشدن .......... ادامه دارد در قسمت دوم
ســـــــــــپاس فراموش نشه هاا از خودم نوشتم این داستانو خیلی فک کردم تا این داستانه رو نوشتمBig Grin
|:my nfc

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
اولین روز عروسی{داستان}قسمتـــــــ اول نوشته ی خودم

















پاسخ
 سپاس شده توسط ɱɪɾʌʛє ، ғαறØᴜs_ραѕѕeя_βყ ، ŁŪ¢ĩƒ£Ŕ ، ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛ ، NeginNg ، tak dokhie eblis ، negin2000 ، fafa23 ، zahra HA ، آرامش ، reyhane.tatality ، ♥♥RaaaHaaa♥♥ ، ~~SARA:HIVA~~ ، girls life♥ ، پری خانم ، *Sanaz* ، جیگیل
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
اولین روز عروسی{داستان}قسمتـــــــ اول نوشته ی خودم - ραяα∂ιѕє- - 29-09-2014، 18:52

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان