نظرسنجی: رمان تکراریه یا نه
این نظرسنجی بسته شده است.
اره
100.00%
1 100.00%
نه
0%
0 0%
در کل 1 رأی 100%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عشق به توان 6

#63
رفتم تو اشپزخونه دیدم میشا داره باگوشی حرف میزنه..میشا:باشه حتما..-----------میشا:نه مزاحم میشیم.----------میشا:ممنون..حنما خدانگهدار..نمیدونم چرا مودب میشد خنده ام میگرفت..میشا:کوفت به چی میخندی...من:به این که انقدر مودب صحبت کردی...میشا:همینه که هست..من:کی بود حالا..میشا:مادر گرامم..من:مامان من؟میشا:بله..حتما دعوتمون کرده..میشا:بله..نشستم رو کاناپه مشغول دیدنtv شدممیشا هم اومد تو بغلم..من:میشا حالت خوبه گلم؟جاییت درد نمیکنه؟خندیدوگفت:نه بابا صبح هم داشتم ناز میکردممنم خندیدمو گفتم:نازاتم خریداریم..نه واقعا خوبی؟میشا:اره اتردین میخوای پاشم برات افتاب بالانس بزنم باورکنی..خندیدم من:نه باورکردم...حس کردم میخواد یکچیزیو لو نده یا پنهونش کنه گفتم:میشا چیزی شده؟میشا:هان؟نه بابا..من:دروغ نگو..اخه تو هروقت یک خراب کاری میکنی مهربون میشی..میشا:نه من اصلا کجا مهربون شدم؟من:این که اومدی اینجوری چسبیدی به من..میشا:خب چیه شوهرمی دیگه..دیگه واقعا مطمئن شدم یک دست گلی به اب داده با خنده گفتم:میشا راستشو بگو چی کار کردی؟با انگشتاش ور رفتو گفت:خب..خب...بلندش کردم نشوندمش رو پام گفتم:میشا انقدر خب خب نکن بگو ببینم چیکار کردی..میشا:قول میدی عصبی نشی؟من:نه قول میدم..سرشو انداخت پایین گفت:غروب که خوابیده بودی حوصله ام سر رفت...سکوت کرد دستمو بردم زیر چونه اش سرشو بلند کردم گفتم:میشا قول دادم عصبی نشم.پس بگو..میشا:خب لب تابمو حواسم نبوده بردارم بعد با لب تابت رفتم اینترنت بعد نمیدونم چیکارش کردم سوخت..حس کردم صداش بغض دار شد.حالا من فکرکردم چیکار کرده..سرشو که چسبونده بود به سینه امو بلند کردم ودیدم اشک تو چشماش حلقه زده..من:میشا یک قطره اشک ریختی نریختیا..ببینمت.الهی قرونت برم مگه چیشده؟منو بگو گفتم زدی چیکار کردی....بعدم الان شما باید خوشحال باشی چون باید برای پس فردا با ایلارینا بریم لندن..با بهت بهم نگاه کردو گفت:چی؟؟!!من:چیه دوست داشتم زنمو ماه عسل یکجای خوب ببرم.میشا:اتردین خیلی باحالیی.و پرید بغلممن:میدونم..حالا ارومم میتونی ابراز احساسات کنی..میشا:اخه غم باد گرفته بودم چه جوری سه هفته از عسل دورباشم...من:دکی زن مارو باش به جای این که بگه خوشحالم همسر عزیزم که باهات میام ماه عسل چی میگه....اخه نه این که هر روز میاد اینجا؟خندیدوگفتمیشا:ا اتردین اذییت نکن دیگه مسخره..خب هفته ای یکبارو که میاومد..ولی بازم مرسی..من:این تشکر قبول نیست اول بوس..میشا:توهم که نافتو با بوس بریدن..بعدم خم شد رومو لبامو بوسید...ودوباره همون حس بود..میشای خودم کنارمه و به خاطرهمین روزی صدبار خدارو شکر میکنم.....واین شد اخر غماری که سرنوشت باما کرد..عشقی که به خاطر گرفتن یک خونه به وجود اومد..واقعا باید دست تفضلیو بوسید به خاطر شرطش..
سامياراز اتاق عمل اومدم بيرون كه يكي از نرسا با گوشيم اومد سمتم-دكتر خانومتون زنگ زدنسرمو تكون دادمو گوشي رو از دستش گرفتمو زنگ زدم به نفسنفس-جانم اقاييمن-جانت بي بلا خانومم كار داشتي زنگ زدينفس-خواستم بگم يكم زودتر بيايي راستينو نگه داري شقايق ميخواد بياد اينجا بريم تو استخر ابتني كنيم شناي پروانه هم به من ياد بده من-پس ستاره و مامانو اون پرستار اونجا چيكارن من بيامنفس-بدجنس نشو ستاره و مامان ژاله رفتن باشگاه من حوصله بيرون رفتن از خونه نداشتم باهاشون نرفتم پرستارم بيچاره امروز با كلي ترسو لرز اومد ازم مرخصي خواست دلم نيومد نه بگم زري خانومم كه ديگه بيچاره پير شده نميتونه خوب از بچه نگهداري كنه همون كاراي اشپزي هم به زور انجام ميدهمن-خب خودم بعدن بهت پروانه رو ياد ميدم نفس- ساميار شقايق داره ميادمن-باشه باشه اومدم تا نيم ساعت ديگه خونه ام چيزي نميخواي اومدني بگيرمنفس- نه چيزي نميخوام خدافظ عزيزم تند نيامن-خدافظ گلم راستينو ببوسگوشي قطع كردم دستمو گذاشتم رو شقيقه هامو ماليدمشون از دست اين راستين همونطور كه داشتم ميرفتم توي اتاقم گفتممن-خانوم نظامي كاري پيش اومده من ميرم به اقاي راميني بگين بيماراي منو ويزت كنننظامي-چشم دكتر********در خونه رو باز كردمو رفتم تو كه ديدم زري خانوم تند تند داره ميره سمت پله هايي كه ميخوره به استخرمن-سلام زري خانومزري خانوم-سلام اقا خوبينمن-خوبم ممنون راستين كجاست؟ژزري خانوم-خوابيده من برم به نفس خانوم بگم شقايق خانوم نميان خدمتتون ميرسميه ابرومو انداختم بالامن-نمياد؟زري خانوم-نه اقا گفتن كه با اقا ميلاد ميخوان برن جايينه انگار واقعا قسمت بود خودم به نفس شناي پروانه رو ياد بدممن-پس زري خانوم شما حواست به راستين باشه بيدار شد منو صدا كنيد من خودم به نفس ميگم شقايق نميادسرشو تكون دادو رفت سمت اتاق راستين خودمم رفتم توي اتاقمون تا مايومو بردارم كه گوشيم زنگ خوردمن-بله بفرماييد؟-سلام اقاي مهرارا كار دكور نشيمن خونه اتون تموم شده خواستم بگم با خانومتون فردا پس فردا بيايي ببينيد ميپسنديدمن-باشه حتما فردا ميبينمتون-منتظرتون هستيم خدانگهدارمن-به اميد ديدارمايومو با حولم برداشتمو رفتم سمت استخر روي پله ي اخر اومدم بگم سلام كه خشكم زد با ديدن پري دريايي كه توي اب به نرمي شنا ميكردو موهاش افشون توي اب موج ميخوردننفسرفتم نشستم لبه ي استخرواز ابميوه اي كه زري برام اورده بود يكم خوردم اين شقايقم چقدر دير كرد يكم ديگه به اب استخر نگاه كردم انقدر تميز بود كه ادم هوس ميكرد لخت بشه بپر توش ابميوه رو گذاشتم لبه ي استخراروم مايومو دراوردمو كيليپس موهامو باز كردمو شيرجه زدم توي ابو شروع كردم نرم طول استخرو شنا كردن كه يهو زير پام خالي شدو كشيده شدم پايين اومدم دستو پا بزنم كه ديدم اصلا نميتونم تكون بخورم چشمامو زير اب باز كردم كه نگام تو شعله هاي عسلي نگاه ساميار اسير شد همونطور كه دستو پام توي بغلش اسير شده بود و چند لحظه بعد لبام بود كه اسير لباي گرمش شد ديگه داشتم نفس كم ميووردم كه اومديم بالاي اب دستامو حلقه كردم دور گردنشمن-كي اومديپيشونيشو چسبوند به پيشونيم قطره هاي ابي كه از روي موهاش سر ميخورد روي صورتشو بعد از صورتش سر ميخورد روي سينه اش جذاب ترش كرده بود دستشو دور كمرم حلقه كردساميار-بيشتر از نيم ساعته من-الان شقايق ميادنچي كردو گفتساميار-نمياد زنگ زد گفت با ميلاد داره ميره ددرلبشو اورد جلو تا لبم خواست گرمي لباشو حس كنه صداي زري كه از توي نشيمن داد ميزد زري-اقا اقا راستين بيدار شدساميار-از دست اين راستين با خنده دستمو از دور گردنش باز كردم حسودي كردنش به راستينم دوست داشتم همونطور كه گرمي اغششو كلامشو عشقشو دوست داشتم اروم از اب رفتم بيرونو رفتم سمت حوله ساميارو پيچيدمش دور خودممن-حوله امو ور نداشتم ساميار-ا ا نفس ميري من كه هنوز بهت پروانه ياد ندادم من-راستين بيدار شد ساميار-خب؟من-خب نداره كه عزيزم شما شناتو كن الان برات ابميوه ميارمرفت سمت ابميوه اي كه گذاشته بودم لبه ي استخرو تا خواستم بگم دهنيه خوردمن-دهني بوديه چشمك زدسامي-خوشمزگيش به همون دهني بودنش بود ديگ
با صداي پيانويي كه از طبقه ي پايين ميومد چشمامو باز كردم روبدوشاممو از روي لباس خوابم پوشيدمو رفتم پايين ساميار پشت پيانو نشسته بودو چشماشو بسته بودو مثل هميشه انگشتاش با مهارت روي كلاويه ها ميرقصيدن رفتم از پشت سر بغلش كردمو خم شدم روي چشماشو بوسيدم و بعدش خوندممن-چشماي بسته ي تورو با بوسه بازش ميكنم زير گلومو بوسيددستمو گذاشتم روي سينه اش و بردم سمت قلبشمن-قلب شكسته ي تورو خودم نوازش ميكنمچونه امو گذاشتم روي گودي شونه اشمن-نميزارم تنگ غروب دلت بگيره از كسييه تكون به سرم دادم كه تموم موهام پخش شد روي صورتش چقدر نفس عميقي كه كشيدو دوست داشتممن-تا وقتي من كنارتم به هرچي ميخوايي ميرسيفشار دستامو دور بازوهاش بيشتر كردممن-خودم بغل ميگيرمت پرميشدم از عطر تنت سرمو فرو كردم توي گودي گردنش من- كاشكي تو هم بفهمي كه ميميرم از نبودنترفتم نشستم روي پاش من-خودم به جاي تو شبا بهونه هاتو ميشمارم جاي تو گريه ميكنم جاي تو غصه ميخورمخودم بغل ميگيرمت پرميشدم از عطر تنت كاشكي تو هم بفهمي كه ميميرم از نبودنتخودم به جاي تو شبا بهونه هاتو ميشمارم جاي تو گريه ميكنم جاي تو غصه ميخورمهرچي كه دوست داري بگو حرفاي قلبتو بزندلخوشي هات مال خودت دردودلات براي منمن واسه ي داشتن تو قيد يه دنيارو زدمكاشكي ازم چيزي بخواي تا به تو دنيامو بدم هرچي كه دوست داري بگو حرفاي قلبتو بزندلخوشي هات مال خودت دردودلت براي منمن واسه ي داشتن تو قيد يه دنيارو زدمكاشكي ازم چيزي بخواي تا به تو دنيامو بدمخودم بغل ميگيرمت پرميشدم از عطر تنت كاشكي تو هم بفهمي كه ميميرم از نبودنت خودم به جاي تو شبا بهونه هاتو ميشمارمجاي تو گريه ميكنم جاي تو غصه ميخورمخودم بغل ميگيرمت پرميشدم از عطر تنتكاشكي تو هم بفهمي كه ميميرم از نبودنتخودم به جاي تو شبا بهونه هاتو ميشمارم جاي تو گريه ميكنم جاي تو غصه ميخورم(اهنگ نوازش از مهسا)لبو چسبوندم روي لبشمن-دوست دارمساميار-عاشقتممن-ديوونه اتم ساميار-مجنون اتمخنديدممن-ديونه اي به خداساميار-ديوونه ام كرديگوشيش زنگ خوردساميار-شانس نداريم دكوراتوراست الان ميگه دير كرديد اقاي مهراراخنديدم ساميار-فداي خنده هاتمن-گوشيتو جواب بدهسامي-به به داداش ميلاد-........سامي-باشه باشه شما به ما كارتو بده ما مياييم-......سامي-قربانت خدافظمن-چيشد؟سامي-هيچي يه عروسي ديگه من-كي؟ساميار-يه هفته ديگهچقدر زود گذشت شقايق عروسي كرد ميشا ماه عسله من يه پسر دارم و بهترين مرد دنيا شوهرمه و اين پاياني بود براي اغاز زندگي ما شيش نفر عشقي به توان6 

پایان


خب دوستان عزیز رمان به پایان رسید(:
امیدوارم که از خوندنش نهایت لذت رو برده باشید(:
ممنون(:
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان عشق به توان 6 - ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ - 05-08-2020، 9:33

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان