09-03-2018، 13:56
بلاخره زمان تمرينمون تموم شد.اخخخخخيييي
از شرش راحت شدم
رفتيم تو اتاق اقاي محبي براي اجرا
قرار بود نقش دختريو اجرا كنم كه سرطان داره و يه ماه فرصت داره و ميخاد عشقش كه بلانسبت بايد اراد باشه رو از خودش بِرَنجونه تا بتونه راحت تر تركش كنه
براي اينكه بتونم گريه كنم تمام خاطرات بد زندگيمو مرور كردم
مرگ اجي كوچولوم سانا كه زندگيم بود...
سرطان بابابزرگم ....
تصادف قُل كوچيكم،سارا...
همينا كافي بود كه عين ابر بهاار شروع كنم به گريه كردن
اراد كه انتظار گريمو نداشت از تعجب چشماش گرد شده بود
از يه طرف داشتم گريه ميكردم از يه طرف قيافه اراد اونقدر مسخره شده بود كه به زور جلوي خندمو گرفته بودم
اراد هم بلاخره از شوك درومد و رفت تو نقشش
اراد-يعني چي؟چي داري ميگي؟فكر ميكني بعد از اين همه وقت ولت ميكنم
من-چرا نميفهي؟نميخامت،هرچي بينمون بود تموم شد،رابطه ي ما اشتباه محض بود
اراد-هه!چه جالب !تا ديروز عاشق و معشوق بوديم
الان رابطمون شد اشتباه؟؟!!
من-تا ديروز من احمق بودم،بچه بودم،كلّم باد داشت
-پس اگه انقد مطمئني گريت واسه چيه؟
صدامو بردم بالا و گفتم -واسه حماقتم گريه ميكنم
واسه روزايي كه هدر دادم،امير(اسم اراد تو فيلم)دست از سرم بر دار،نميخامت ميفهمييي؟؟؟؟
همون لحظه محبي كات داد...سارا يه دستمال داد بهم تا اشكامو پاك كنم...از سارا پرسيدم:
چطور بود؟
سارا:عااااليييي دمت گرم!
از شرش راحت شدم
رفتيم تو اتاق اقاي محبي براي اجرا
قرار بود نقش دختريو اجرا كنم كه سرطان داره و يه ماه فرصت داره و ميخاد عشقش كه بلانسبت بايد اراد باشه رو از خودش بِرَنجونه تا بتونه راحت تر تركش كنه
براي اينكه بتونم گريه كنم تمام خاطرات بد زندگيمو مرور كردم
مرگ اجي كوچولوم سانا كه زندگيم بود...
سرطان بابابزرگم ....
تصادف قُل كوچيكم،سارا...
همينا كافي بود كه عين ابر بهاار شروع كنم به گريه كردن
اراد كه انتظار گريمو نداشت از تعجب چشماش گرد شده بود
از يه طرف داشتم گريه ميكردم از يه طرف قيافه اراد اونقدر مسخره شده بود كه به زور جلوي خندمو گرفته بودم
اراد هم بلاخره از شوك درومد و رفت تو نقشش
اراد-يعني چي؟چي داري ميگي؟فكر ميكني بعد از اين همه وقت ولت ميكنم
من-چرا نميفهي؟نميخامت،هرچي بينمون بود تموم شد،رابطه ي ما اشتباه محض بود
اراد-هه!چه جالب !تا ديروز عاشق و معشوق بوديم
الان رابطمون شد اشتباه؟؟!!
من-تا ديروز من احمق بودم،بچه بودم،كلّم باد داشت
-پس اگه انقد مطمئني گريت واسه چيه؟
صدامو بردم بالا و گفتم -واسه حماقتم گريه ميكنم
واسه روزايي كه هدر دادم،امير(اسم اراد تو فيلم)دست از سرم بر دار،نميخامت ميفهمييي؟؟؟؟
همون لحظه محبي كات داد...سارا يه دستمال داد بهم تا اشكامو پاك كنم...از سارا پرسيدم:
چطور بود؟
سارا:عااااليييي دمت گرم!