امتیاز موضوع:
  • 21 رأی - میانگین امتیازات: 4.48
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم

#47
(11-08-2013، 23:08)khanomekhone نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
من رمان خیلی می خونم تقریبا هر کتاب و رمانی که گیرم بیا می خونم اینو گفتن بخاطر این که بدونی خیلی بی اطلاع نیستم
اول می خواستم بگم از این جهت که داستانت آدمو مشتاق شنیدن بقیه ماجرا می کنه خوبه و این خصوصیت خوبی هست بعدش چند تا سوال داشتم
چرا توی داستانت از اسم های غیر متعارف استفاده کردی ؟تقریبا همه اسم ها این جورین اگه اسم های قابل لمس تر می ذاشتی بهتر نبود می تونستی از اسم های اصیل ایرانی رایج تر استفاده کنی
نمی دونم برای ادامه نقش مادر را می خوای چکار کنی چه طور با وضعیت مالی خوب مادر خانواده یکی از بچه هاشو می بخشه و اون یکی رو رها می کنه و در عوض همیشه این پدر خونه است که محکوم می شه و بده
دیگه این که سعی کن انسجام داستانت رو از دست ندی و واقعیت های زندگی روزانه جامعه و دخترها رو هم در نظر بگیری ما می بینیم که یه جای داستان نوشیکا می ره خونه آدرین می مونه به عنوان یه دوست و در اتاقش باز هست و یه جای دیگه توی خونه خودش در اتاق رو بخاطر آرتیمان که حالا عشقش هست قفل می کنه و می گه من یه دخترم و اون یه پسر.
البته ببخش قصد من اصلا زیر سوال بردن داستانت یا شخصیت هاشون نیست فقط خوبه که به انتقاد ها هم توجه کنی
در ضمن اینو بگم که قلم خوب و نگارش خوبی داری بجز بعضی توضیح های کشدار راجع به لباس و...
امیدوارم موفق باشی و کارهای بهتر و موفقیت بیشتری رو شاهد باشیم
خیلی ، خیلی ، خیلی ، اصلا فوق العاده مچکرم به خاطر نقد زیبایی که انجام دادید. یه نکته ای رو هم بگم که خواهشا رمان های منو با رمان های نویسنده های فوق العاده خوب مقایسه نکنید چون من واقعا در حد اون ها نیستم به خدا راست میگم ، در ضمن از این فرصت سواستفاده می کنم و باید بگم که از نویسنده هایی مثل هما پور اصفهانی و طیبه امیرجهادی برای اینکه شعله ی نویسندگی رو در من روشن کردن تشکر می کنم ، حالا بریم سر جواب دادن به پرسش های زیبای شما: من اولشم گفتم به خدا این اولین رمانم نیست سومین رمانمه یعنی منظورم اینه که تو این یکی فقط از اینجور اسم ها استفاده کردم در ضمن من هر شخصیت رو تو این داستان از یه شخص مشخص الهام گرفتم که در نهایت بهتون اعلام می کنم و فکر می کنم این اسم ها یکی از نقاط قوت داستان و جذب خواننده باشه ، چون مشابه این موضوع رو در نوشته های یکی از نویسنده های مطرح مشاهده کردم ، به خدا نوشیکا اسم خودمه خیلی هم عجیب نیستConfused.
حالا نکته ی دوم اینکه علت سپردن بچه به یه خانواده ی دیگه وضعیت مالی نبوده و بی عاطفگی پدر خانواده بوده که بیش از حد معمول بوده و مادر این رو حس کرده ، در ضمن من اصلا راجب خوب بودن شخصیت مادر از زمانی که نوشیکا متوجه به علت رفتن مادرش میشه چیزی ننوشتم حتی یه جا از زبون نونیسنده ی متن گفتم که چرا مادرم بی عاطفس میشا بس نبود منم ول کرد رفت (فکر کنم یه همچین چیزی بود)
نکته ی بعدی: در ابتدای داستان که نوشیکا میره خونه ی آدرین می مونه به عنوان مهمون میره و حتی ممکن بوده در کلید نداشته باشه ، خارج از این ، در اون زمان آرتیمان شخصیتی مریض به عنوان یه بیمار روانی داشته که هیچ حسی نسبت به جنس مخالف در اون نبوده و آدرین هم که همیشه برای نوشیکا قابل اعتماد بوده پس دلیل این بوده اما زمانی که تو خونه ی خودشه آرتیمان دیگه بیمار نبوده هیچ علاوه بر اون به نوشیکا حس عشق داشته که این خطرناکه و موجب ترسیدن یه دختر از شرایطی که در اون قرار داره میشه. در ضمن تو تمام مدت نویسندگیم این یکی از زیباترین نقدهای ممکن بود.
امیدوارم تونسته باشم به پرسش هاتون پاسخ مناسب بدم.
واقعا از انتقاد هاتون استفاده ی لازم و بهینه رو بردم و سعی می کنم که در دوتا رمان جدیدم حتما ازشون استفاده کنم.

با سپاس فراوان از خودت و نقد قشنگت.HeartHeart
خدا و دیگر هیچ...

(11-08-2013، 23:14)benyaminn نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
این خیلی چرته
Undecided قبلا هم گفتم من عاشق نقدم اما از بی احترامی متنفرم.
پاسخ
 سپاس شده توسط gisoo.6 ، Berserk


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: با من قدم بزن( رمان عاشقانه ، گریه دار) به قلم: خودم - ըoφsիīkα - 11-08-2013، 23:44

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن
  رمان الناز (عاشقانه)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان