16-04-2013، 15:20
هنوز دلخوشم به “خدا نگهدارت”
اگر نمی خواستی برگردی اصراری نبود که خدا مرا نگه دارد !!!
اگر نمی خواستی برگردی اصراری نبود که خدا مرا نگه دارد !!!
|
بخونو دونه هاي مروايده اشكتوتقديمه دلتنگي هات كن |
|||||||||||||||||
16-04-2013، 15:20
هنوز دلخوشم به “خدا نگهدارت”
اگر نمی خواستی برگردی اصراری نبود که خدا مرا نگه دارد !!!
16-04-2013، 15:21
بعضی آدمها یهو میان…
یهو زندگیت و قشنگ میکنن… یهو میشن همه ی دلخوشیت… یهو میشن دلیل خنده هات… یهو میشن دلیل نفس کشیدنت..! بعد همین جوری یهو میرن… یهو گند میزنن به آرزوهات… یهو میشن دلیل همه ی غصه هات و همه ی اشکات… یهو میشن سبب بالا نیومدن نفست…
16-04-2013، 15:26
گفتم چیزی بگو …
سکوت کرد و رفت و من همچنان گوش میکنم …
16-04-2013، 15:31
خدایا...
بابت آن روز که سرت داد کشیدم متاسفمـــــــــ... من عصبانی بودم برای انسانی که تو میگفتی ارزشــــَش را ندارد و مــــــــــن پا فشاری می کردم "گـاهــی فـقــط بـایـد لـبـخند بـزنـی و رد شوی، بگذار فـکــر کـنــند نفهمیدی...
16-04-2013، 15:35
روزهای تعطیل سخت تر می گذرد زیرا که میدانم وقت داری به من بیندیشی ولی نمی اندیشی …
16-04-2013، 20:46
خـــــــــــــــــــــــــدا اااا
خـــــــــــــــداااااااا با دل خون و چشم خیس به تو میسپارمش اسون نیست نفسم توی دستات باشه نزا یه نفسم تنها شه نگرانت کنه هر لحظه که با هر چیزی دلش میلرزه تو به جای من بهش عادت کن تو خیال منو راحت کن خــــــــــــــــــــــــــــدااااا به تو میسپارمش تا وقتی میگیری دستاشو تو سختی تا بزاره رو هم چشاشو تو به جام نگرانش باش و تو خدایا حواست باشه نزا یک نفسم تنها شه نزا کم شه یه تار موشو اگه سرده بپوشون روشو خــــــــــــــــــــــــدااااااااا اگه خرده گره به یه دست دیگه بازم اسم منو اشتباهی میگه اگه سخته برام اگه دوست دارمش گریه میکنمو به تو مسپرمش
18-04-2013، 7:57
فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد …
فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد … فقط رفت … فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت : راحت شدم …
20-04-2013، 12:52
روزهـــایــی کـــه مـی بینمت، نفســـــم مــی گیـــــــــرد...
و روزهــــایـــــی کـــــه نیستـــــی، دلـــــــــــــــــم... اما تـــــــــــــو بـــــاش...! تحمـــــل اولـــی آســان تـــر است...
20-04-2013، 18:52
پایان..........
از هیاهوی واژه ها خسته ام من سکوتم را از اوراق سپید آموخته ام. آیا سکوت روشن ترین, واژه ها نیست؟ همیشه در خلوت مرگ را مجسم دیده ام آیا مرگ خونسرد ترین, واژه ها نیست؟ تا چشم گشودم از چشم زندگی افتادم. شبی- شاید امشب- زیر نور یک واژه خواهم نشست و هم زمان پایان آخرین برگ خاطراتم خواهم نوشت: پایان
20-04-2013، 19:39
لعنت به کسی که می دونه به غیر از اون هیچکی تو زندگیت نیست .....
به خاطر اون با کسی نمیری...... ولی بازم تنهات میذاره......
| |||||||||||||||||
|
![]() |
|||||||
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
شعر دلتنگي |