امتیاز موضوع:
  • 5 رأی - میانگین امتیازات: 2.4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حرف هایی از جنس دلتنگی!!!!!

#21
نمیدانم تورا می شناسم یا نه اما می دانم تو ساده ای ، مرامی که مردم برای تو می خوانند
دروغ است ! تو ساده ای ،ساده می بخشی ، ساده عشق می ورزی و ساده محبت میکنی ...
زندگــی ...
به من آموخــــت...
همیشه منتظر حمله ی ....
احتمالیه کسی باشم ..........
که به او...
محبت فراوان کــــــــــردم............
:499:
پاسخ
 سپاس شده توسط Anahita.N ، parmida.a
آگهی
#22
در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم...
در "دلم" دلتنگی ام را...
در "سکوتم" حرف های نگفته ام را...
در "لبخندم" غصه هایم را...
دل من...
چه خردساااااال است !!!
ساده می نگرد !
ساده می خندد !
ساده می پوشد !
دل من...
از تبار دیوارهای کاهگلی است!!!
ساده می افتد !
ساده می شکند !
ساده می میرد !
ساااااااااااااا ­ااااااااده

عالي بودن.مرسي
بــــد نــگـــويــيــم بــه مــهـــتاب اگـــر تــــب داريـــــم ... !
پاسخ
 سپاس شده توسط parmida.a
#23
قلــ ــب عزیز لطفــا خفه شـــو و در همه کارها "دخالــت" نــــکن !

هـمان کـه خــ ـ ــون "پمـــپاژ" کــــنی کافـیسـت . . .

اگر هــم "خـــسته" شـدی اجبــ ــاری نیسـت به کــار !

هــر وقـت دلـت خواســـت دیگـ ـ ـ ــر "کـار" نَـــکُن ...!
زندگــی ...
به من آموخــــت...
همیشه منتظر حمله ی ....
احتمالیه کسی باشم ..........
که به او...
محبت فراوان کــــــــــردم............
:499:
پاسخ
 سپاس شده توسط parmida.a
#24
این روزها


اگر خون هم گریه کنی

عمق همدردی دیگران با تو

یک کلمه است :



" آخـــــــی "
پاسخ
 سپاس شده توسط parmida.a ، هیوای
#25
چشم گذاشتم و تو رفتی ، اما تا همیشه شمردن شرط بازی نبود …
+من از اینجا פֿــوـاهــم رفت..

و فرقے هــم نمے ڪنـב فانـوــωـے בاشتـہ باشم یا نهــ!

 ڪـωـے ڪـہ میگریزב..

 از گُم شـבن نمے هــراـωــב..
 
پاسخ
 سپاس شده توسط parmida.a
#26
گلی بودم در ایام جوانی
جوانی بودم نكردم زندگانی
گلی بودم چه وقت چیدنم بود
جوان بودم چه وقت مردنم بود
پاسخ
 سپاس شده توسط parmida.a
#27
بالاتر از سیاهی هم “رنگ” هست …
مثل رنگ این روزهای من !
+من از اینجا פֿــوـاهــم رفت..

و فرقے هــم نمے ڪنـב فانـوــωـے בاشتـہ باشم یا نهــ!

 ڪـωـے ڪـہ میگریزב..

 از گُم شـבن نمے هــراـωــב..
 
پاسخ
 سپاس شده توسط parmida.a
#28
یادم باشد امشب بعضی از آرزوهایم را
دم در بگذارم تا رفتگر ببرد
بیچاره او..
مابقی را هم نقدا با خود به گور میبرم
مابقی همان آرزوی با تو بودن است
نترس!
حتی آرزوی داشتنت را هم به کسی نمیدهم
پاسخ
 سپاس شده توسط parmida.a
#29
تیغ روزگار شاهرگ “کلامم” را چنان بریده که سکوتم “بند” نمی آید …
+من از اینجا פֿــوـاهــم رفت..

و فرقے هــم نمے ڪنـב فانـوــωـے בاشتـہ باشم یا نهــ!

 ڪـωـے ڪـہ میگریزב..

 از گُم شـבن نمے هــراـωــב..
 
پاسخ
 سپاس شده توسط parmida.a
#30
آنچنان سوزانم
که نگاهم
هر احساسی را به آتش می کشد


آنچنان محزون ، آنچنان غمگین
که صدایم
بغض سنگ را می شکند


افسونی که بر من نشسته است
تا مرگ مرا بدرقه می کند
تا تابوتم را در هم شکند
پاسخ
 سپاس شده توسط parmida.a


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان