بیاتو سرگمی بیایی دیگه بیرون نمیری انقد باحاله

[ғдф!ทд ^ــ^]

عرفان  با خود گفت او عاشق واقعی من نیست اگر بود فراموش میکردعاشقی یعنی با همچی ساختن  اسم اون عرفان با شه یا سام مهم نیست مهم دل عاشقه .....همان لحظه عسل پشیمان وبا خود میگفت:

[TinaMk]

اه او عاشق واقعی من وگر نه از اول بادروغ شروع نمیکرد

[pedig]

سام با خود فکری کرد و گفت راستی این مادره منو زده بود نه؟برگشت سه سمت عسل و گفت میدونی ؟امتحانت کردم با بدترین نوع شکل پاسخ جوابم دادی الان میرم گم میشم و میمیرم ولی بدون بعد ها با چشم گربون در قبرستون به دنبال قلب من میگردی بز(این بز رو تو دلش گفت)

[zolale qasemi]

عب نداره بر میگرده راوی

[ғдф!ทд ^ــ^]

عرفان با خود گفت حالا که تو اولین عشقم شکست خوردم زندگی به چه دردی می خوره  تیغ را روی شاهرگش گذاشت وفشارداد  قطرات خون مانند اشکانش برزمین میریخت و






خواهشا در ادامه داستان عرفان بیچاره رو نکشین

[manoella]

فک نمی کرد سام بهش دروغ بگه

[ღ ற£ђЯᏙVЄђ ღ]

اما دخترك آنقدر زيبا بود كهپسرك زيبايي او را پوشش نمي داد.

[ғдф!ทд ^ــ^]

فک نمی کرد سام بهش دروغ بگه

عسل فک نمی کرد

[m@hdi sisili]

یه روز سام گفت برو گمشو دیگه نمیخوام ببینمت. پایان

[ғдф!ทд ^ــ^]

عرفان با خود زمزمه کنان: هرچقدر زیبا باشد اما باید مرا می بخشید من یه عشق پاک به او دادم وهیچ دروغی به او نگفتم فقط امتحانش کردم


گفته بودی هرکارکه بگویی انجام میدهم من فقط امتحانت کردم گفتم به خواطرم بمیر اما تو رفتی به جای دیگر لعنتی فقط امتحانت کردم

---

یه روز سام گفت برو گمشو دیگه نمیخوام ببینمت. پایان

پایان نه داستان قشنگ تر از این میشه
هیچ وقت یک عاشق به عشقش نمی گه گم شووووووووووووو