امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 3.88
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

سطری از کتاب

#71
مهم ترین درسی که از مادربزرگم آموختم این بود:
اگر می خواهی چیزی را نابود کنی، اگر می خواهی صدمه و آسیبی به چیزی برسانی، کافی است آن را محدود کنی، کافی است آن را محصور کنی.
آن وقت می بینی که خود به خود خشک می شود، پژمرده می شود و می میرد!


– بعد از عشق اثر الیف شافاک
پاسخ
 سپاس شده توسط Medusa ، sober
آگهی
#72
فعلا سبکبار و هوشیارم و به این «فعلا»، این زمان نامعین محدود، دو دستی چسبیده‌ام.
فهمیده‌ام که می‌توان مُرد و از نو متولد شد.
می‌توان اردنگ خورد و ته چاه افتاد و به دستی، ریسمانی، امیدکی آویزان شد و بیرون آمد.

دو دنیا
گلی ترقی
پاسخ
 سپاس شده توسط sober
#73
زمان، چیزی است که واقعا وجود دارد. به هرحال در این موضوع هیچ شکی نیست. اما بهش نمی‌شود دست زد. توی دست هم نمی‌توان نگهش داشت. شاید چیزی شبیه بوی خوش باشد. اما در عین حال، چیزی است که مدام از کنارت می‌گذرد. پس حتماً از جایی می‌آید. شاید چیزی شبیه باد باشد. ولی نه! آهان، حالا فهمیدم! شاید مثل نوعی موسیقی باشد که فقط آدم متوجه صدایش نمی‌شود. بس که همیشه زیر گوشت است، دیگر صدایش را نمی‌شنوی. هرچند که به گمانم بعضی وقت‌ها صدایش را شنیده‌ام، صدایی خیلی آهسته.

مومو/میشائیل انده
پاسخ
 سپاس شده توسط Medusa ، ρυяρℓє_ѕку
#74
می‌دانی یهودیانی که در اردوگاه کار اجباری صرفا دنبال این بودند که زندگی خودشان را نجات بدهند، انگیزه زندگی را از دست دادند، ولی افرادی که جان دیگران برایشان مهم‌تر بود، باز اصرار داشتند زنده بمانند؟



مواجهه با مرگ
برایان مگی
پاسخ
 سپاس شده توسط sober ، ρυяρℓє_ѕку
#75
اگه عقایدتو با تفکر و مطالعه به دست بیاری، کسی نمی‌تونه بهشون توهین کنه.
کسی چیزی بر خلافشون بگه عصبانی نمیشی، یا میخندی یا به فکر فرو میری.


– برتراند راسل
پاسخ
 سپاس شده توسط Medusa ، sober
#76
من عمیقا نا امید هستم و سعی می‌کنم آن را پنهان کنم تا هر چیز پیرامونم را به تاریکی نکشانم. ولی در لحظه‌های معینی از تحملش ناتوان می‌شوم و فرو می‌ریزم.

- مرگ مولف/رولان بارت
پاسخ
 سپاس شده توسط ρυяρℓє_ѕку ، sober
#77
هرچی بیشتر ثروت و قدرت داشته باشی، اون‌ها هم بیشتر تو رو دارن.
» کتاب مسئله اسپینوزا
پاسخ
 سپاس شده توسط Medusa ، sober
#78
داغ که می‌دانی چیست؟!
علامت را می گرفتند تویِ آتش، سرخ و آتشین که می‌شد می نشاندند روی بازو یاهرجا.
درد داشت؟! بله امایک شب، یک هفته، بعدش خلاص!
جایش ولی همیشه می‌ماند.
این "همیشه" چه آدم را می‌ترساند!
این است که گفتیم "الهی داغ نبینی"
که تمام عمر جلو چشمت نباشد علامتِ "نبودنِ یکی"

حسین وحدانی/دالِ دوست داشتن
پاسخ
 سپاس شده توسط Medusa ، ρυяρℓє_ѕку
#79
“به راستی که هیچ‌چیز ارزش جستجو نداشت؛ همه‌چیز دروغ بود.
هر لبخندی خمیازه‌ای از ملال را پنهان می‌کرد و هر شادی‌ای لعنتی را، هر لذتی چندشش را و از بهترین بوسه‌ها چیزی جز میل تحقق‌ناپذیر خوشی بزرگتری روی لب‌ها نمی‌ماند.”



مادام بوواری
گوستاو فلوبر
پاسخ
 سپاس شده توسط sober ، ρυяρℓє_ѕку
#80
قصد خشم این است که به آن گوش بسپاریم. خشم، ندا و فریاد و تقاضا و تمناست.خشم را باید به دیده حرمت نگریست. چرا؟
زیرا به مثابه‌ی نقشه است. حد و مرزهایمان را نشان‌مان میدهد. خشم نشان میدهد میخواهیم به کجا برویم.نشان میدهد کجا بوده ایم. خشم به راه اشاره میکند، نه فقط به انگشت. خشم به هنگام شفای شخصی که خلاقیتش با مانع رو به روست، نشانه سلامت است. خشم نمایانگر نیاز به اقدام و عمل است، نه ابراز آن. خشم به مسیر و راه اشاره میکند. قصد این بوده که از خشم به صورت سوخت استفاده کنیم تا دست به اعمالی بزنیم که ما را به سوی راهی سوق دهد که خشم به آن اشاره میکند. معمولا با اندکی اندیشه می توانیم پیام نهفته در خشم خود را ادراک کنیم.

راه هنرمند/جولیا کامرون
پاسخ
 سپاس شده توسط ρυяρℓє_ѕку ، Medusa


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Book کتاب هنر رندانه به ... گرفتن
Eye-blink کتاب زبان بدن (چگونه افکار دیگران را بخوانیم)
  کتاب باشگاه پنج صبحی ها
Book کتاب رستاخیز مردگان
  کتاب ۴۸ قانون قدرت
  کتاب ۳۳ استراتژی جنگ
  کتاب چگونه با هر کسی صحبت کنیم
  کتاب هرگز سازش نکنید
  کتاب نبرد من
Book کتاب { چگونه دیگران را روانکاوی کنیم؟}

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان