24-01-2012، 21:41
صداها هر روز گوش ما را آماج قرار می دهند ، صداهایی مانند سروصدای عبور وسایل نقلیه و بوق اتومبیل ها خنده کودک ، پارس سگ و ترنم باران . از راه این صدا هاست که هر چه را که رخ می دهد در می یابیم ، برای برقراری ارتباط با محیط خود به صداها نیاز داریم
با گوش دادن به گفتار ، فریاد و صدای خنده دیگران ،آموخته ایم که دریابیم آنها به چه می اندیشند و چه احساسی دارند. اما سکوت و نبود صدا نیز می تواند گویا باشد . هنگامی که هیچ صدایی در خیابان نمی شنویم ، می فهمیم که اتومبیلی نمی گذرد .
هنگامی که کسی پاسخ پرسشی را نمی دهد ویا جمله ای را ناتمام می گذارد ، توجهمان بی درنگ جلب می شود و از سکوت او برداشتی می کنیم .
صداها ممکن است به گوش ما خوشایند یا ناخوشایند باشند . خوشبختانه می توانیم حواسمان را به صداهایی خاص معطوف کنیم و آنهایی را که برایمان جالب نیستند نا شنیده بگذاریم . در یک مهمانی ، اگر بخواهیم می توانیم صدای کسانی را که نزدیکمان هستند ناشنیده بگیریم و توجهمان را به گفتگویی که در آن سوی اتاق جریان دارد معطوف کنیم .
شاید مقصود جان کیج (1992-1912 )در اثرش با عنوان چهار دقیقه و سی و سه ثانیه ،که در آن پیانیست به مدت 4دقیقه و 33 ثانیه در برابر پیانو نشسته و هیچ چیز نمی نوازد ، نمایاندن همین نکته باشد . سکوت شنوندگان را وامی دارد تا متوجه تمام سرو صداهای محیط یا صداهایی شوند که خود پدید می آورند . به تعبیری شنوندگان این قطعه را می آفرینند .
برای درک این تاثیر، به صداهایی که در همین لحظه سکوت پیرامون شما را انباشته است گوش دهید .
صداهایی که می شنویم چه هستند؟ صوت چیست؟ چه چیز آن را پدید می آورد و ما چگونه آن را می شنویم . صوت با نوسان یک شیء،مانند میزی که بر آن مشت کوبیده یا سیمی که بر آن زخمه زده شده باشد ، پدید می آید . نوسان ها از راه یک واسطه ، به طور معمول هوا ، به گوش ما منتقل می شوند.
بر اثر این نوسان ها پرده گوش به نوسان در می آید و پیام های عصبی یا سیگنال هایی به مغز گسیل می شوند . در مغز ، پیام های عصبی دستچین ، منظم و تفسیر می شوند . موسیقی بخشی از این جهان صوتی، و هنری است مبتنی بر نظام اصوات در قالب زمان .
موسیقی را از راه شناخت چهار ویژگی بنیادی صداهای موسیقایی ، یعنی : زیـرو بم ( ارتفاع صوت ) ، دینامیک (شدت صوت ) ، رنگ صوتی ( طنین صوت ) و کشش (مدت تداوم صوت ) ، صداهای دیگر متمایز می سازیم . اکنون به بررسی سه ویژگی نخست صداهای موسیقایی می پردازیم .
زیرو بم یا ارتفاع صوت
ارتفاع زیر یا بم بودن هر صوت نسبت به دیگر اصوات است . بی تردید متوجه شده ابد که اغلب مردان با صدایی بم تر از زنان و کودکان صحبت می کنند و آواز می خوانند . هنگام خواندن یک ترانه نیز واژه ها نسبت به یکدیگر با زیرو بم های متفاوتی ادا می شوند .
گفتار بدون زیر و بم خسته کننده است و بدتر آنکه بدون صداهای زیر و بم گوناگون ، موسیقی به معنایی که می شناسیم وجود نخواهد داشت . زیر و بم صداها با بسامد نوسان های آن تعیین می شود. هر چه نوسان تندتر، صدا زیرتر و هر چه کندتر باشد صدا بم تر خواهد بود .
بسامد نوسان بر حسب سیکل در ثانیه سنجیده می شود . به طور عام هر چه شیء نوسان کننده کوچکتر باشد نوسانی تندتر خواهد داشت و صدای حاصل از آن زیرتر خواهد بود . ازمیان دو سیم که درازای متفاوتی دارند سیم کوتاه تر با زخمه زدن صدایی زیرتر ایجاد می کند همانند سیم های کوتاه ویولون نسبت به سیم های طویل کنترباس .
صد صدایی که دارای زیرو بم یا ارتفاع معین باشد ، صدای موسیقایی نامیده می شود . چنین صدایی دارای بسامد معین ، برای نمونه 440 سیکل در ثانیه ، است.نوسان های یک صدای موسیقایی دقیق است و در فواصل زمانی منظم ویکسان به گوش می رسد .
از سوی دیگر سر و صداها زیر و بمی معینی ندارند و از نوسان هایی نامنظم پدید می آیند . دو صدای موسیقایی هنگامی متمایز به گوش می رسند که زیر و بمی آن ها متفاوت باشد . تفاوت زیر و بمی یا ارتفاع دو صدای موسیقایی فاصله نامیده می شود .
زمانی که فاصله ی میان دو صدا یک اکتاو باشد آن دو کیفیتی بسیار مشابه خواهند داشت . در این حالت بسامد صدای زیرتر دو برابر دیگری است . به عنوان مثال اگر بسامد صدای بم تر 440 سیکل در ثانیه باشد ، بسامد صدای دیگر 880 سیکل در ثانیه خواهد بود .
هنگامی که دو صدا با فاصله اکتاو و همزمان به صدا در آیند ، چنان در هم می آمیزند که به نظر می آید در صدایی واحد ادغام می شوند . فاصله اکـتـاو در مـوسیقی دارای اهمیت است .
این فاصله ، فاصله میان نخستین و آخرین صداهای موجود در گام معروف موسیقی است .
گام زیر را به آرامی از چپ به راست بخوانید :
سی دو سی لا سل فا می ر دو
می بینید که با رسیدن به نت دو بالا فاصله اکتاو را با هفت صدا که هر کدام زیر و بمی متفاوتی دارند پر کرده اید . این گروه هفت صدایی ، اساس موسیقی در تمدن غرب بوده است . صداهای هفت گانه با شستی های سفید پیانو نواخته می شوند .
با گذشت زمان ، پنج صدا به هفت صدای اصلی افزوده شد این صداها با شستی های سیاه پیانو نواخته می شوند . تمام صداهای دوازده گانه مانند هفت صدای اصلی در اکتاو های بالاتر و پایین تر از خود مضاعف می شوند . ( در موسیقی غیر غربی اکتاو ممکن است به تعداد دیگری از صداها تقسیم شود . برای نمونه ، هفده یا بیست و دو صدا ) .
فاصله ی میان بم ترین و زیر ترین صداهایی که یک آواز خوان یا یک ساز می تواند اجرا کند ، وسعت صوتی یا به طور ساده وسعت نامیده می شود . وسعت صدای کسی که تعلیم آواز ندیده است به طور معمول میان یک تا دو اکتاو و وسعت صوتی پیانو بیش از هفت اکتاو است . هنگامی که دو آوازخوان زن و مرد یک ملودی را با هم می خوانند ، اغلب آن را به فاصله ی یک اکتاو از هم اجرا می کنند .
سازمان بخشیدن به صداهای زیر و بم ، نخستین کار یک آهنگساز است . آهنگساز می تواند حس و حالتی ویژه را به کمک صداهای بسیار زیر یا بسیار بم در موسیقی اش بیآفریند .
برای مثال صداهای بم می توانند حزن و اندوه یک مارش عزا را فزونی بخشند و صداهای زیر یک رقص را سرزنده ترکنند . اوج گیری مداوم به سمت صداهای زیر تر، اغلب بر تنش و هیجان موسیقی می افزاید .
گر چه موسیقی متعارف و آشنا برای ما بیشتر مبتنی بر صداهایی با زیر و بم معین است تا صداهای بدون زیر و بم معین مانند صدای طبل بزرگ و سنج که ایفاگر نقش مهمی در جنبه ی ریتمیک موسیقی هستند . در مناطقی از آفریقا صدای طبل ها ، که فاقد زیر و بم معین است ، اهمیت بسیار دارد و با پیشرفت های نو در موسیقی الکترونیک ، این صداها اندک اندک در موسیقی غرب نیز نقشی بنیادی ایفا می کنند .
دینامیک
میزان شدت صدا در موسیقی ، دینامیک نامیده می شود . شدت صدا بستگی کامل به دامنه ی نوسانی دارد که آن را پدید می آورد . هر قدر سیم گیتار شدیدتر نواخته شود صدای پدید آمده قوی تر خواهد بود .
هنگامی که سازها قویتر یا ملایم تر نواخته شوند یا تعداد سازهای هم نواز تغییر کند ، تغییری دینامیکی پدید خواهد آمد چنین تغییری ممکن است تدریجی یا ناگهانی صورت گیرد . افزایش تدریجی شدت صدا ، به ویژه هنگامی که با افزایش ارتفاع صوت همراه باشد ، اغلب هیجان آفرین است . از سوی دیگر، کاهش تدریجی شدت شدت صدا می تواند حسی از سکون و آرامش را به شنونده انتقال دهد .
اجرا کننده موسیقی می تواند با اجرای قوی تر یک صدا نسبت به صداهای مجاور، آن را مؤکد سازد . تاکیدی از این نوع را تاکید دینامیکی یا آکسان گویند . دگرگونی های ماهرانه و ظریف دینامیکی می تواند به اجرای موسیقی روح و حالت ببخشد . این دگرگونی ها گاه در نت نویسی قطعه معین شده اند اما اغلب چنین نیست و اجرا کننده است که با احساسات خود در موسیقی روح می دهد .
در 150 سال اخیر، پیشرفت در ساخت سازهای موسیقی سبب پهناور تر شدن گستره ی دینامیک در موسیقی غرب شده است . در واقع امروزه دستگاه های الکترونیک ، دینامیک را چنان قوی ساخته اندکه گاه آزارنده و عذاب آور است . مرسوم است که آهنگسازان در نگارش مـوسیـقی برای نمایاندن دیـنامیک از اصطلاح هــا و اختصارهـای ایـتالیایی استفاده می کنند .
پرکاربردترین این اصطلاح ها به همراه نشانه های اختصاریشان در زیر آمده است :
پیانیسیمو ( بسیار ملایم ) ، پیانو (ملایم ) ، متسو پیانو ( ملایم معتدل ) ، متسو فورته ( قوی معتدل ) ، فورته ( قوی ) ، فورتیسیمو ( بسیار قوی )
آهنگسازان برای مشخص کردن دینامیک های بسیار بسیار ملایم از نشانه های p یاpp و برای دینامیک های بسیار بسیار قوی از نشانه های f یا ffاستفاده می کنند. برای نمایاندن تغییری تدریجی در دینامیک ، واژه ها و نماد های زیر به کار میروند:
دی کرشندو ( به تدریج ملایم تر ) Decrescendo و کرشندو ( به تدریج قوی تر ) crescendo تعیین دینامیک نیز مانند بسیاری دیگر از عناصر موسیقی مطلق نیست . هر صدا نسبت به صداهای مجاورش دینامیکی ، ملایم یا قوی ، دارد . قوی ترین صدای یک ویولون تک در مقایسه با دینامیک یک ارکستر کامل و حتی در برابر صداهای تقویت شده ی موسیقی راک بسیار ضعیف است ، اما همین صدا می تواند در چارچوب موسیقی تک سازی خود فورتیسیمو ( بسیار قوی ) باشد .
رنگ صوتی
حتی هنگامی که ترومپت و فلوت صدایی واحد را با دینامیکی یکسان بنوازند نیز صدایشان را از هم تشخیص می دهیم . کیفیتی که صدای آن ها را از هم متمایز می سازد رنگ صوتی یا تمبر (Timbre ) نامیده می شود . رنگ صوتی با واژه هایی همچون روشن ، تیره ، درخشان ، نرم وغنی توصیف می شود .
دگرگونی رنگ صوتی نیز مانند دگرگونی دینامیک ، تنوع و تضاد می آفریند . هنگامی که ملودی با یک ساز و سپس با سازی دیگر نواخته می شود ، تاثیر های بیانی متفاوتی پدید می آورد که به سبب رنگ صوتی ویژه ی هر کدام از آن سازهاست .
از سوی دیگر، رنگ های صوتی متضاد ممکن است برای برجسته نمایی یک ملودی تازه به کار گرفته شوند : پس از آن که ویولون ها ملودی را نواختند ، ابوا ممکن است ملودی متضادی را با رنگی تازه ارائه کند.
رنگ های صوتی می توانند حس پیوستگی نیز پدید آرند تشخیص یک ملودی که گاه در قطعه شنیده می شود هنگامی آسان تر است که هر بار با همان ساز یا سازهای قبلی نواخته شود .
برخی از سازها ممکن است تاثیر برانگیزانندهء ملودی را شدت دهند : صدای درخشان ترومپت با نواهای قهرمانی یا نظامی مناسبت دارد و رنگ تسکین بخش صدای فلوت با حال و هوای یک ملودی آرام هم خوان است . در واقع ، آهنگسازان با در نظر داشتن رنگ صوتی سازی ویژه به خلق ملودی می پردازند . در عمل گستره ی بیکرانی از رنگ های صوتی در دسترس آهنگساز است .
تلفیق ساز های مختلف ، مانند تلفیق ویولون ، کلارینت و ترومبون به پیدایش رنگ های تازه ای می انجامد که هیچ کدام از سازها به تنهای قادر به ایجاد آن نیستند . علاوه بر این ، رنگ صوتی با تغییر تعداد نسبی سازها یا خط های آوازی اجرا کنندهء ملودی نیز دگرگون می شود . سرانجام اینکه ، پیشرفت تکنیک های الکترونیک در سال های اخیر آهنگسازان را توانا ساخته است تا رنگ هایی سراسر متفاوت با رنگ صوتی ساز های متداول ابداع کنن
با گوش دادن به گفتار ، فریاد و صدای خنده دیگران ،آموخته ایم که دریابیم آنها به چه می اندیشند و چه احساسی دارند. اما سکوت و نبود صدا نیز می تواند گویا باشد . هنگامی که هیچ صدایی در خیابان نمی شنویم ، می فهمیم که اتومبیلی نمی گذرد .
هنگامی که کسی پاسخ پرسشی را نمی دهد ویا جمله ای را ناتمام می گذارد ، توجهمان بی درنگ جلب می شود و از سکوت او برداشتی می کنیم .
صداها ممکن است به گوش ما خوشایند یا ناخوشایند باشند . خوشبختانه می توانیم حواسمان را به صداهایی خاص معطوف کنیم و آنهایی را که برایمان جالب نیستند نا شنیده بگذاریم . در یک مهمانی ، اگر بخواهیم می توانیم صدای کسانی را که نزدیکمان هستند ناشنیده بگیریم و توجهمان را به گفتگویی که در آن سوی اتاق جریان دارد معطوف کنیم .
شاید مقصود جان کیج (1992-1912 )در اثرش با عنوان چهار دقیقه و سی و سه ثانیه ،که در آن پیانیست به مدت 4دقیقه و 33 ثانیه در برابر پیانو نشسته و هیچ چیز نمی نوازد ، نمایاندن همین نکته باشد . سکوت شنوندگان را وامی دارد تا متوجه تمام سرو صداهای محیط یا صداهایی شوند که خود پدید می آورند . به تعبیری شنوندگان این قطعه را می آفرینند .
برای درک این تاثیر، به صداهایی که در همین لحظه سکوت پیرامون شما را انباشته است گوش دهید .
صداهایی که می شنویم چه هستند؟ صوت چیست؟ چه چیز آن را پدید می آورد و ما چگونه آن را می شنویم . صوت با نوسان یک شیء،مانند میزی که بر آن مشت کوبیده یا سیمی که بر آن زخمه زده شده باشد ، پدید می آید . نوسان ها از راه یک واسطه ، به طور معمول هوا ، به گوش ما منتقل می شوند.
بر اثر این نوسان ها پرده گوش به نوسان در می آید و پیام های عصبی یا سیگنال هایی به مغز گسیل می شوند . در مغز ، پیام های عصبی دستچین ، منظم و تفسیر می شوند . موسیقی بخشی از این جهان صوتی، و هنری است مبتنی بر نظام اصوات در قالب زمان .
موسیقی را از راه شناخت چهار ویژگی بنیادی صداهای موسیقایی ، یعنی : زیـرو بم ( ارتفاع صوت ) ، دینامیک (شدت صوت ) ، رنگ صوتی ( طنین صوت ) و کشش (مدت تداوم صوت ) ، صداهای دیگر متمایز می سازیم . اکنون به بررسی سه ویژگی نخست صداهای موسیقایی می پردازیم .
زیرو بم یا ارتفاع صوت
ارتفاع زیر یا بم بودن هر صوت نسبت به دیگر اصوات است . بی تردید متوجه شده ابد که اغلب مردان با صدایی بم تر از زنان و کودکان صحبت می کنند و آواز می خوانند . هنگام خواندن یک ترانه نیز واژه ها نسبت به یکدیگر با زیرو بم های متفاوتی ادا می شوند .
گفتار بدون زیر و بم خسته کننده است و بدتر آنکه بدون صداهای زیر و بم گوناگون ، موسیقی به معنایی که می شناسیم وجود نخواهد داشت . زیر و بم صداها با بسامد نوسان های آن تعیین می شود. هر چه نوسان تندتر، صدا زیرتر و هر چه کندتر باشد صدا بم تر خواهد بود .
بسامد نوسان بر حسب سیکل در ثانیه سنجیده می شود . به طور عام هر چه شیء نوسان کننده کوچکتر باشد نوسانی تندتر خواهد داشت و صدای حاصل از آن زیرتر خواهد بود . ازمیان دو سیم که درازای متفاوتی دارند سیم کوتاه تر با زخمه زدن صدایی زیرتر ایجاد می کند همانند سیم های کوتاه ویولون نسبت به سیم های طویل کنترباس .
صد صدایی که دارای زیرو بم یا ارتفاع معین باشد ، صدای موسیقایی نامیده می شود . چنین صدایی دارای بسامد معین ، برای نمونه 440 سیکل در ثانیه ، است.نوسان های یک صدای موسیقایی دقیق است و در فواصل زمانی منظم ویکسان به گوش می رسد .
از سوی دیگر سر و صداها زیر و بمی معینی ندارند و از نوسان هایی نامنظم پدید می آیند . دو صدای موسیقایی هنگامی متمایز به گوش می رسند که زیر و بمی آن ها متفاوت باشد . تفاوت زیر و بمی یا ارتفاع دو صدای موسیقایی فاصله نامیده می شود .
زمانی که فاصله ی میان دو صدا یک اکتاو باشد آن دو کیفیتی بسیار مشابه خواهند داشت . در این حالت بسامد صدای زیرتر دو برابر دیگری است . به عنوان مثال اگر بسامد صدای بم تر 440 سیکل در ثانیه باشد ، بسامد صدای دیگر 880 سیکل در ثانیه خواهد بود .
هنگامی که دو صدا با فاصله اکتاو و همزمان به صدا در آیند ، چنان در هم می آمیزند که به نظر می آید در صدایی واحد ادغام می شوند . فاصله اکـتـاو در مـوسیقی دارای اهمیت است .
این فاصله ، فاصله میان نخستین و آخرین صداهای موجود در گام معروف موسیقی است .
گام زیر را به آرامی از چپ به راست بخوانید :
سی دو سی لا سل فا می ر دو
می بینید که با رسیدن به نت دو بالا فاصله اکتاو را با هفت صدا که هر کدام زیر و بمی متفاوتی دارند پر کرده اید . این گروه هفت صدایی ، اساس موسیقی در تمدن غرب بوده است . صداهای هفت گانه با شستی های سفید پیانو نواخته می شوند .
با گذشت زمان ، پنج صدا به هفت صدای اصلی افزوده شد این صداها با شستی های سیاه پیانو نواخته می شوند . تمام صداهای دوازده گانه مانند هفت صدای اصلی در اکتاو های بالاتر و پایین تر از خود مضاعف می شوند . ( در موسیقی غیر غربی اکتاو ممکن است به تعداد دیگری از صداها تقسیم شود . برای نمونه ، هفده یا بیست و دو صدا ) .
فاصله ی میان بم ترین و زیر ترین صداهایی که یک آواز خوان یا یک ساز می تواند اجرا کند ، وسعت صوتی یا به طور ساده وسعت نامیده می شود . وسعت صدای کسی که تعلیم آواز ندیده است به طور معمول میان یک تا دو اکتاو و وسعت صوتی پیانو بیش از هفت اکتاو است . هنگامی که دو آوازخوان زن و مرد یک ملودی را با هم می خوانند ، اغلب آن را به فاصله ی یک اکتاو از هم اجرا می کنند .
سازمان بخشیدن به صداهای زیر و بم ، نخستین کار یک آهنگساز است . آهنگساز می تواند حس و حالتی ویژه را به کمک صداهای بسیار زیر یا بسیار بم در موسیقی اش بیآفریند .
برای مثال صداهای بم می توانند حزن و اندوه یک مارش عزا را فزونی بخشند و صداهای زیر یک رقص را سرزنده ترکنند . اوج گیری مداوم به سمت صداهای زیر تر، اغلب بر تنش و هیجان موسیقی می افزاید .
گر چه موسیقی متعارف و آشنا برای ما بیشتر مبتنی بر صداهایی با زیر و بم معین است تا صداهای بدون زیر و بم معین مانند صدای طبل بزرگ و سنج که ایفاگر نقش مهمی در جنبه ی ریتمیک موسیقی هستند . در مناطقی از آفریقا صدای طبل ها ، که فاقد زیر و بم معین است ، اهمیت بسیار دارد و با پیشرفت های نو در موسیقی الکترونیک ، این صداها اندک اندک در موسیقی غرب نیز نقشی بنیادی ایفا می کنند .
دینامیک
میزان شدت صدا در موسیقی ، دینامیک نامیده می شود . شدت صدا بستگی کامل به دامنه ی نوسانی دارد که آن را پدید می آورد . هر قدر سیم گیتار شدیدتر نواخته شود صدای پدید آمده قوی تر خواهد بود .
هنگامی که سازها قویتر یا ملایم تر نواخته شوند یا تعداد سازهای هم نواز تغییر کند ، تغییری دینامیکی پدید خواهد آمد چنین تغییری ممکن است تدریجی یا ناگهانی صورت گیرد . افزایش تدریجی شدت صدا ، به ویژه هنگامی که با افزایش ارتفاع صوت همراه باشد ، اغلب هیجان آفرین است . از سوی دیگر، کاهش تدریجی شدت شدت صدا می تواند حسی از سکون و آرامش را به شنونده انتقال دهد .
اجرا کننده موسیقی می تواند با اجرای قوی تر یک صدا نسبت به صداهای مجاور، آن را مؤکد سازد . تاکیدی از این نوع را تاکید دینامیکی یا آکسان گویند . دگرگونی های ماهرانه و ظریف دینامیکی می تواند به اجرای موسیقی روح و حالت ببخشد . این دگرگونی ها گاه در نت نویسی قطعه معین شده اند اما اغلب چنین نیست و اجرا کننده است که با احساسات خود در موسیقی روح می دهد .
در 150 سال اخیر، پیشرفت در ساخت سازهای موسیقی سبب پهناور تر شدن گستره ی دینامیک در موسیقی غرب شده است . در واقع امروزه دستگاه های الکترونیک ، دینامیک را چنان قوی ساخته اندکه گاه آزارنده و عذاب آور است . مرسوم است که آهنگسازان در نگارش مـوسیـقی برای نمایاندن دیـنامیک از اصطلاح هــا و اختصارهـای ایـتالیایی استفاده می کنند .
پرکاربردترین این اصطلاح ها به همراه نشانه های اختصاریشان در زیر آمده است :
پیانیسیمو ( بسیار ملایم ) ، پیانو (ملایم ) ، متسو پیانو ( ملایم معتدل ) ، متسو فورته ( قوی معتدل ) ، فورته ( قوی ) ، فورتیسیمو ( بسیار قوی )
آهنگسازان برای مشخص کردن دینامیک های بسیار بسیار ملایم از نشانه های p یاpp و برای دینامیک های بسیار بسیار قوی از نشانه های f یا ffاستفاده می کنند. برای نمایاندن تغییری تدریجی در دینامیک ، واژه ها و نماد های زیر به کار میروند:
دی کرشندو ( به تدریج ملایم تر ) Decrescendo و کرشندو ( به تدریج قوی تر ) crescendo تعیین دینامیک نیز مانند بسیاری دیگر از عناصر موسیقی مطلق نیست . هر صدا نسبت به صداهای مجاورش دینامیکی ، ملایم یا قوی ، دارد . قوی ترین صدای یک ویولون تک در مقایسه با دینامیک یک ارکستر کامل و حتی در برابر صداهای تقویت شده ی موسیقی راک بسیار ضعیف است ، اما همین صدا می تواند در چارچوب موسیقی تک سازی خود فورتیسیمو ( بسیار قوی ) باشد .
رنگ صوتی
حتی هنگامی که ترومپت و فلوت صدایی واحد را با دینامیکی یکسان بنوازند نیز صدایشان را از هم تشخیص می دهیم . کیفیتی که صدای آن ها را از هم متمایز می سازد رنگ صوتی یا تمبر (Timbre ) نامیده می شود . رنگ صوتی با واژه هایی همچون روشن ، تیره ، درخشان ، نرم وغنی توصیف می شود .
دگرگونی رنگ صوتی نیز مانند دگرگونی دینامیک ، تنوع و تضاد می آفریند . هنگامی که ملودی با یک ساز و سپس با سازی دیگر نواخته می شود ، تاثیر های بیانی متفاوتی پدید می آورد که به سبب رنگ صوتی ویژه ی هر کدام از آن سازهاست .
از سوی دیگر، رنگ های صوتی متضاد ممکن است برای برجسته نمایی یک ملودی تازه به کار گرفته شوند : پس از آن که ویولون ها ملودی را نواختند ، ابوا ممکن است ملودی متضادی را با رنگی تازه ارائه کند.
رنگ های صوتی می توانند حس پیوستگی نیز پدید آرند تشخیص یک ملودی که گاه در قطعه شنیده می شود هنگامی آسان تر است که هر بار با همان ساز یا سازهای قبلی نواخته شود .
برخی از سازها ممکن است تاثیر برانگیزانندهء ملودی را شدت دهند : صدای درخشان ترومپت با نواهای قهرمانی یا نظامی مناسبت دارد و رنگ تسکین بخش صدای فلوت با حال و هوای یک ملودی آرام هم خوان است . در واقع ، آهنگسازان با در نظر داشتن رنگ صوتی سازی ویژه به خلق ملودی می پردازند . در عمل گستره ی بیکرانی از رنگ های صوتی در دسترس آهنگساز است .
تلفیق ساز های مختلف ، مانند تلفیق ویولون ، کلارینت و ترومبون به پیدایش رنگ های تازه ای می انجامد که هیچ کدام از سازها به تنهای قادر به ایجاد آن نیستند . علاوه بر این ، رنگ صوتی با تغییر تعداد نسبی سازها یا خط های آوازی اجرا کنندهء ملودی نیز دگرگون می شود . سرانجام اینکه ، پیشرفت تکنیک های الکترونیک در سال های اخیر آهنگسازان را توانا ساخته است تا رنگ هایی سراسر متفاوت با رنگ صوتی ساز های متداول ابداع کنن