امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

چند تا داستان غمناک

#1
Star 
نامه زن به شوهرش
 
امروز تو روزنامه خوندم
 
 -----------------------------------
 
اومدی تو زندگیم
 
زندگیم شدی
 
اومدی خواستگاریم!
 
ازدواج کردیم
 
مرد من شدی
 
با همه مشکلاتمون خونه خریدی
 
برای زندگیمون
 
بعد 2 سال بچمون دنیا اومد
 
همه مشکلاتو تحمل کردیم
 
کنار هم!!!
 
از پس این زندگی بر اومدیم
 
اما تحویل سال سر خاک تو!!!
 
من چطوری تحمل کنم؟
 
جواب بچه هاتو چی بدم؟
 
کمرم شکسته

گفتم:میری؟ 
گفت:آره
 
گفتم:منم بیام؟
 
گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر 
 
گفتم:برمی گردی؟ 
 
فقط خندید 
 
اشک توی چشمام حلقه زد 
 
سرمو پایین انداختم 
 
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد
 
گفت:میری؟
 
گفتم:آره
 
گفت:منم بیام؟
 
گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر 
 
گفت:برمی گردی؟ 
 
گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره 
 
من رفتم اونم رفت ولی اون مدتهاست که برگشته 
 
و با اشک چشماش خاک مزارمو شستشو میده

یه روز بهم گفت: «می‌خوام باهات دوست باشم؛آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام»
بهش لبخند زدم و گفتم: 
«آره می‌دونم فكر خوبیه من هم خیلی تنهام»
یه روز دیگه بهم گفت: 
«می‌خوام تا ابدباهات بمونم؛ آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام»
بهش لبخند زدم و گفتم: 
«آره می‌دونم فكر خوبیه.من هم خیلی تنهام»
یه روز دیگه گفت: 
«می‌خوام برم یه جای دور، جایی كه هیچ مزاحمی نباشه
بعد كه همه چیز روبراه شد تو هم بیا آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام»
بهش لبخند زدم و گفتم: 
«آره می‌دونم فكر خوبیه من هم خیلی تنهام»
یه روز تو نامه‌ش نوشت: 
«من اینجا یه دوست پیدا كردم آخه می‌دونی؟من اینجا خیلی تنهام»
براش یه لبخند كشیدم وزیرش نوشتم: 
«آره می‌دونم فكر خوبیه من هم خیلی تنهام»
یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت:
«من قراره اینجا با این دوستم تا ابد زندگی كنم آخه می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام»
براش یه لبخند كشیدم و زیرش نوشتم: 
«آره می‌دونم فكر خوبیه من هم خیلی تنهام»
حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم
و چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که نمی دونه 
(من هنوز هم خیلی تنهام)


ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺏ : 


ﻣﺎﻣﺎﻥ؟ 


ﻟﺤﺎﻓﻪ ﻣﻦ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﺑﻮﺩ ...!


ﭼﺮﺍ ﺭﻧﮕﺶ ﺳﻔﯿﺪ ﺷﺪﻩ؟


ﺑﺎﻟﺸﺘﻢ ﻣﺜﻞ ﭘﻨﺒﻪ ﻧﺮﻡ ﺑﻮﺩ ...!


ﭼﺮﺍ ﺍﻻﻥ ﻣﺜﻞ ﺳﻨﮓ ﺷﺪﻩ؟


ﺑﺎﺑﺎ؟


ﭼﺮﺍ ﻻﻣﭗ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﮑﺮﺩﯼ؟؟ !!!


ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﯽ ﺍﺯﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ! 


ﻣﮕﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﻣﯿﺎﺩ؟ ...


چرا ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺑﻮ ﺧﺎﮎ ﻣﯿﺪﻩ ﺁﺧﻪ؟!


ﺁﺧﺮ ﻫﻔﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ...!


ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﻣﻨﻮ ﺷﺴﺘﻦ؟


ﻋﺸﻘﻢ؟ﺁﺭﻭﻡ ﺑﺎﺵ ...


ﭼﺮﺍ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ...


چرا ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ...


ﺍﺭﺯﺷﻤﻮ نفهمیدی ......



یادته بهت زل میزدم بهم میگفتی چته؟


میگفتم اخ چه عروسی میشی تو.نه؟


محشر میشی واااااااااایییییییییی.


بلند میخندیدی و دماغمو میکشیدی


میگفتی تو که باز اشتباه گرفتی 


اونی که محشر و خوچمل میشه اقای منه فهمیدی؟


شدی سهم خاک و داغ دیدنت تو لباس عروس موند به دلم...
             تو نباید کسیو مجبور کنی که بخوادت 
                  اونا خودشون باید تورو بخوان :> 
پاسخ
 سپاس شده توسط PįŋK ĞįŘł ، Shervin_ST ، saba1380
آگهی
#2
فقط تونستم دوتا اولي رو بخونم:|
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
╥﹏╥

پاسخ
 سپاس شده توسط ຖēŞค๑໓
#3
p336
پاسخ
 سپاس شده توسط ຖēŞค๑໓


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان