امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

4 داستان كوتاه و بسيار غمگين و سوزناك

#1
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
4  داستان كوتاه و بسيار غمگين و سوزناك 1
داستان كوتاه و بسيار غمگين و سوزناك X داستان كوتاه حاجی فیروز X داستان كوتاه كودك و پدر X داستان كوتاه پدر X داستان كوتاه بابا X داستان كوتاه كمربند پدر X داستان كوتاه خريد كمربند X داستان كوتاه كمربند كادويي X داستان غمگين پسرك چسب فروش X داستان غمگين چسب زخم X داستان غمگين زخمي X داستان غمگين درباره پدر X داستان غمگين درمورد پدر X داستان غمگين به سلامتي پدر X داستان سوزناك چسب فروش X داستان سوزناك كمربند بابا X داستان سوزناك حاجي فيروز X داستان يك كارگر X داستان سوزناك پرستار
پسري پول هاي مچاله شدش رو اروم گذاشت جلوي فروشنده و گفت
براي روز پدر يک کمربند مي خوام
فروشنده:چه جنسي باشه؟
پسر کوچولو:
..
فرقي نميکنه فقط دردش کم باشه
 ———
کودکی به پدرش گفت: «پدر دیروز سر چارراه حاجی فیروز رو دیدم
بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی پدر،من خیلی از او خوشم آمد،نه به خاطر
اینکه ادا در می آورد و می رقصید،به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود …»
از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چارراه می دیدند …
 
———
عابری خطاب به پسرک چسب فروش:
تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم
باز نه زخمهای من خوب میشود
نه زخمهای تو … ! ! !
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
———-
به سلامتی پدر :
پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش ،
اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه !
پدری که شادی شو با زن و بچش تقسیم میکنه اما غصه شو با سیگار و دود سیگارش . . .
پدری که کفِ تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن..
بیاییم با هم عهد بندیم از این پس:
هر فرد زحمتکشی میبینیم اون رو به عنوان فرشته ای که پشتوانه محکم فرزندانش است, احترام کنیم: این فرشته شاید:
یک کارگر ساده باشد
یک کارگر شهرداری باشد
یک دستفروش باشد
یک پرستار باشد
و هر چه که هست یک فرشته هست

4  داستان كوتاه و بسيار غمگين و سوزناك 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖ ، . . . P oo R ! A . . . ، فاطی کرجی ، NavidZ ، very bad boy ، jinora ، سانا50 ، ~aylar×84~ ، G*O*H*A*R ، شاهین1994 ، maryamB ، پانته آ222 ، √ ΙΔΙΞΗ SΤΙF √ ، _ʀᴇᴠᴇʀsᴇ sᴇɴsᴇ_ ، BlAcK dAy ، arbab1376 ، Avril. ، (-_-) ، GONAHKAR ، wid life ، mr.destiny ، ℱΔℛNOOSℋ ℬOZORG ، طهورا84 ، AعطریناA ، ♱ ᴠɪᴄᴛᴏʀ ♱ ، _Strawberry_
آگهی
#2
سپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپاسcrying
پاسخ
#3
مر30cryingcrying
به سلامتیه پسری که تا یه دختر خوشگل میبینه سرشو میندازه پایین و میگه"اگه اخرشم باشی ولی بازم انگشت کوچیکه ی عشقم نمیشی"
پاسخ
#4
سسسسسسسسسسسسسسسسسپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپااااااااااااااااااااااااااااا​اسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
پاسخ
#5
3پاسcryingcrying
آرزوی خیلیابودم
اما...
قربانی قدرنشناسی یک
نفر شدم
پاسخ
#6
(16-05-2014، 17:36)negin2000 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
4  داستان كوتاه و بسيار غمگين و سوزناك 1
داستان كوتاه و بسيار غمگين و سوزناك X داستان كوتاه حاجی فیروز X داستان كوتاه كودك و پدر X داستان كوتاه پدر X داستان كوتاه بابا X داستان كوتاه كمربند پدر X داستان كوتاه خريد كمربند X داستان كوتاه كمربند كادويي X داستان غمگين پسرك چسب فروش X داستان غمگين چسب زخم X داستان غمگين زخمي X داستان غمگين درباره پدر X داستان غمگين درمورد پدر X داستان غمگين به سلامتي پدر X داستان سوزناك چسب فروش X داستان سوزناك كمربند بابا X داستان سوزناك حاجي فيروز X داستان يك كارگر X داستان سوزناك پرستار
پسري پول هاي مچاله شدش رو اروم گذاشت جلوي فروشنده و گفت
براي روز پدر يک کمربند مي خوام
فروشنده:چه جنسي باشه؟
پسر کوچولو:
..
فرقي نميکنه فقط دردش کم باشه
 ———
کودکی به پدرش گفت: «پدر دیروز سر چارراه حاجی فیروز رو دیدم
بیچاره! چه اداهایی از خودش در می آورد تا مردم به او پول بدهند،ولی پدر،من خیلی از او خوشم آمد،نه به خاطر
اینکه ادا در می آورد و می رقصید،به خاطر اینکه چشم هایش خیلی شبیه تو بود …»
از فردا،مردم حاجی فیروز را با عینک دودی سر چارراه می دیدند …
 
———
عابری خطاب به پسرک چسب فروش:
تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم
باز نه زخمهای من خوب میشود
نه زخمهای تو … ! ! !
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
———-
به سلامتی پدر :
پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش ،
اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه !
پدری که شادی شو با زن و بچش تقسیم میکنه اما غصه شو با سیگار و دود سیگارش . . .
پدری که کفِ تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن..
بیاییم با هم عهد بندیم از این پس:
هر فرد زحمتکشی میبینیم اون رو به عنوان فرشته ای که پشتوانه محکم فرزندانش است, احترام کنیم: این فرشته شاید:
یک کارگر ساده باشد
یک کارگر شهرداری باشد
یک دستفروش باشد
یک پرستار باشد
و هر چه که هست یک فرشته هست
راست گفتی
پاسخ
 سپاس شده توسط wid life
آگهی
#7
قشنگ بود؛میسی...Heart
••بِخَند

••بیخیْال دُنیا
••هَر چی غُصهْ خوردیمْ
••چیزی عوضْ نَشُد Smile
پاسخ
#8
اشکمو در آوردی
هوایت که به سرم می زند دیگر در هیچ هوایی نمی توانم نفس بکشم
چقدر نفس گیر است
هوای بی تو
پاسخ
#9
ممنون دلم گرفت
سخته بگی سخته و کسی نباشه بگه چرا؟چته؟چی سخته؟نترس من هستم
سخته سختیاتو تنهایی به دوش بکشی .


4  داستان كوتاه و بسيار غمگين و سوزناك 1
پاسخ
#10
cryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcryingcrying
پاسخ
 سپاس شده توسط BlAcK dAy


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان