امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حافظ شیرازی از منظر گوته آلمانی

#1
Heart 
حافظ شیرازی از منظر گوته آلمانی 1
ژان ولفگانگ گوته ؛ شاعر ، فیلسوف ، نویسنده ، سیاستمدار و دانشمند بزرگ در میان آثار خود ، یک اثر مهم دارد به نام دیوان شرقی . این اثر نه تنها یکی از عالی ترین آثار شعر و حکمت گوته است بلکه یکی از بزرگ ترین آثار ادبی آلمان و اروپا به شمار می آید . گوته این اثر برجسته را با خواندن دیوان شعر حافظ به وجود آورد .

نقادان ادب جهان ، گوته را یکی از ارکان چهارگانه ادب جهان نام داده اند و چنین شخصیتی با شیفتگی و دلبستگی درباره حافظ فراوان گفته است :« ای حافظ ، آرزوی من آن است که فقط مریدی از مریدان تو باشم » .

گوته خطاب به حافظ متن های ادبی سلیس ، عمیق ، پرمعنا و پر از روح و احساس خلق کرد که در نوع خود شاهکاری بزرگ محسوب می شوند .

در نوشته های او با نام حافظ مواجه می شویم . او با حافظ سخن می گوید ، به تحلیل اشعارش می پردازد ، احساس قلبی خود و دریافت هایش را نسبت به اندیشه های حافظ بیان می کند . حافظ را می ستاید ، سروده های او را جاودانه و آسمانی می خواند اما گاهی هم عاجز و درمانده می شود از بیان درک عمیق حقیقت نهفته در اشعار او .

متنی که می خوانید نظر گوته درباره شخصیت ، اندیشه و ادبیات حافظ است که در دیوان غزلیات او جلوه گر شده است :

ای حافظ ، سخن تو هم چون ابدیت بزرگ است ؛ زیرا آن را آغاز و انجامی نیست . کلام تو هم چون گنبد آسمان ، تنها به خود وابسته است و میان نیمه ی غزل تو با مطلع و مقطع آن فرقی نمی توان گذاشت ؛ زیرا همه ی آن در حد جمال و کمال است .

اگر روزی دنیا به سرآید ، ای حافظ آسمانی ، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم . چرا که این ، افتخار زندگی من و مایه ی حیات من است .

درباره ی غزل های حافظ هرگونه سخن بی فایده است ؛ زیرا باید نخست آنها را خواند و عمقشان را درک کرد و با آنها هم آهنگ شد تا بتوان پی برد که چگونه سخن حافظ اعجاز واقعی ذوق و هنر بشری و سرچشمه ی فیاض کمال و جمال و حکمت و عرفان است .

غزلیات حافظ را همه دوست دارند ؛ زیرا عارفان از آثار حکمت و عامیان از شیوایی گفتارش لذت می برند .

ایرانیان همه هوشمند و باذوق و شاعرپیشه اند ؛ بنابراین بعید نیست چنین ملتی قریحه ی تابناک بی شمار در دامان خویش پرورش دهد . ولی اگر این ملت در طول پانصد سال ، مقام اول را در میان جمله ی سخنوران خود تنها به هفت شاعر ( فردوسی ، انوری ، نظامی ، مولوی ، سعدی ، حافظ و جامی ) اختصاص دهد و توده ی مردم نیز میان این هفت نابغه ی دنیای ادب ، حافظ شیراز را بیش از همه عزیز دارند و در دل جای دهند ، می توان دریافت که چنین کسی واقعا چه مقامی در دنیای ذوق و هنر می تواند داشته باشد .
حافظا ، خویش را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست . تو آن کشتی ای هستی که مغرورانه باد در بادبان افکنده است تا سینه ی دریا را بشکافد و پای بر سر امواج نهد و من آن تخته پاره ام که بی خودانه سیلی خور اقیانوسم . در دل سخن شورانگیز تو گاه موجی از پس موج دگر می زاید و گاه دریایی از آتش تلاطم می کند ، اما این موج آتشین مرا در کام خویش می کشد و فرو می برد . با این همه ، هنوز در خود جرات اندکی می یابم که خویش را مریدی از مریدان تو شمارم ؛ زیرا من نیز چون تو در سرزمینی غرق نور زندگی کردم و عشق ورزیدم .
حافظ در همه ی عمر از آن چه مردم عادی می طلبند و می جویند دوری گزید و آن چه را که برای دیگران مجهول است جست و جو کرد و در همه حال هم چنان صاحب نظر و زنده دل باقی ماند .

در عین پارسایی ، دست از لذات جهان شست و قدر زندگی را چنان که شایسته بود ، دانست . بدیهی است مقام واقعی حافظ را جز با توجه به ملیت و محیط و عصر وی نمی توان شناخت ، ولی این نکته یقین است که هرکس یک بار حافظ را بشناسد و با او آشنا شود در سراسر زندگی دست از این یار آسمانی برنخواهد داشت و در راه ناهموار زندگی او را راهنمای سفر خواهد کرد .

در باغ زیبا ، گل سرخ و زنبق کنار هم شکفته اند تا بر رخ ژاله ی بامدادی بوسه زنند . پشت باغ ، صخره ای پوشیده از گیاه و گل سر به سوی آسمان کرده و پیرامون آن را جنگلی خرم فراگرفته که یک سره تا دره ای سرسبز ادامه دارد . همه جا مانند آن روزگاران که من در آتش عشق می گداختم و هر بامدادان با چنگ خویش به پیشواز مهرفروزان می رفتم ، از عطر گل آکنده است .

(یادبود گفتمان گوته و حافظ در دیوان غربی شرقی گوته در شهر وایمار آلمان)

حافظا ، آرزو دارم از شیوه ی غزل سرایی تو تقلید کنم . همچون تو قافیه پردازم و غزل خویش را به ریزه کاری های گفته ی تو بیارایم . نخست به معنی اندیشم و آن گاه بدان لباس الفاظ پوشانم . هیچ کلامی را دو بار در قافیه نیاورم ؛ مگر آن که با ظاهری یکسان معنایی جدا داشته باشد . آرزو دارم همه ی این دستورها را به کار بندم تا شعری چون تو ، ای شاعر شاعران جهان ، سروده باشم ای حافظ ، هم چنان که جرقه ای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراطوران کافی است ، از گفته ی شورانگیز تو چنان آتشی بر دلم نشسته که سراپای این شاعر آلمانی را در تب و تاب افکنده است .

ای حافظ ، ای حامی بزرگوار ، ما همه به دنبال تو روانیم تا ما را با نغمه های دل پذیرت در نشیب و فراز زندگی رهبری کنی و از ودای خطر به سوی سرمنزل سعادت بری .

حافظا ، خویش را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست . تو آن کشتی ای هستی که مغرورانه باد در بادبان افکنده است تا سینه ی دریا را بشکافد و پای بر سر امواج نهد و من آن تخته پاره ام که بی خودانه سیلی خور اقیانوسم . در دل سخن شورانگیز تو گاه موجی از پس موج دگر می زاید و گاه دریایی از آتش تلاطم می کند ، اما این موج آتشین مرا در کام خویش می کشد و فرو می برد . با این همه ، هنوز در خود جرات اندکی می یابم که خویش را مریدی از مریدان تو شمارم ؛ زیرا من نیز چون تو در سرزمینی غرق نور زندگی کردم و عشق ورزیدم .
شما نه جنگیدینو بردین


ما جنگیدیم و باختیم ..
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  حافظ پژوهیِ خودمانی.
  یوهان ولفگانگ فون گوته
Thumbs Up «جنایات آلمانی، مکافات روسی» منتشر شد!
Exclamation حافظ و مولوی در مقابل خیام
Thumbs Up توصیه‌های «مکارم‌شیرازی» به نویسندگان
  بهترین تصحیح دیوان حافظ شیرازی کدام است؟
  مکالمه با حافظ(شعر طنز)
  تلقی فریدریش نیچه درباره حافظ
  عاشقانه حافظ
Heart مناظره جالب شاعران در مورد ترک شیرازی

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان