امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رنسانس و تاريخ قرون جديد

#1
اکتشافات بحري و تاسيسات استعماري، ادويه
و فلزات گرانبها

در اواخر قرن پانزدهم و اوايل قرن شانزدهم دنيا براي اروپاييان بزرگتر شد در جنوب يعني در اقيانوس اطلس آفريقاي جنوبي و در مشرق ساحل هاي اقيانوس هند و در مغرب قلعه جديد آمريکا را کشف کردند و بيشترين اکتشافات را مردم پرتغال و اسپانيا انجام دادند. بلند نامي و فخري که به کشف بعضي نقاط آسيا و آفريقا حاصل مي آيد خاص واسکودگاما و افتخار پيدا کردن آمريکا نصيب کريستف کلمب مي باشد علت اصلي اين اکتشافات ميل جست و جوي راه جديدي بود به جلب هندوستان که سرزمين معادن وادويه گرانبها به شمار مي رفت.
تجارت مشرق: علت اصلي اکتشافات بزرگ منفعت جويي و علاقه به تحصيل مال بود در قرون وسطي بعضي امتعه کمياب مانند ابريشم، مخمل، مرواريد، عطريات، کندور، عود، مرمکي، احجار قيمتي و ظرف هاي چيني در آن ايام فراوان استعمال مي کردند و اين محصولات همه از آسيا ميآمد و اروپاييان عموما ممالک صادرکننده را به اسم هندوستان مي خواندند.
اطلاعات جغرافيايي در قرون وسطي: اطلاعات اروپاييان قرون وسطي در باب مسائل جغرافيايي نسبت به يونانيان و روميان بسيار ناقص بود و از خارج مملکت خود جز اطراف مديترانه يعني ساحل هاي مراکش و الجزيره و تونس و طرابلس و دلتاي نيل و مصر و فلسطين و آسياي صغير جايي را نمي شناختند و اين سواحل و بنادر مهم روي نقشه هاي موسوم به پرتولان براي ملاحان رسم شده بود.
پيشرفت فن دريانوردي کاراول: هنگامي که ترقي معلومات جغرافيايي خيال جست وجوي اراضي نامعلوم را در مغزها مي پخت پيشرفت فن کشتي سازي و بحر پيمايي اجراي مقصود را آسان کرده بود. در قرون وسطي کشتيراني اروپاييان تقريبا به درياي مديترانه انحصار داشت و دو نوع کشتي مي شناختند يکي گالر و ديگري نف. گالر: طول گالر به پنجاه متر مي رسيد و دويست و پنجاه يا سيصد پاروزن بايد مي بود تا آن را به حرکت در مي آوردند. نف: در جنگ هاي صليبي به کار قشون کشتي مي رفت سنگين و داراي ديواره بلند بود و يک دکل و يک بادبان مثلث شکل بيش نداشت و بدين سبب بسيار کند حرکت مي کرد.
سياحان مقدم بر پرتغالي ها: ملاحان بي پرواي ژن و فرانسه در اقيانوس اطلس و ساحل آفريقا بر پرتغالي ها سبقت جستند. ژان دو تبان کوز از سال (1364-1410) براي تحصيل امتعه گوناگون و علي الخصوص عاج و گرد طلا به نقاطي از ساحل که هنوز هم به نام ساحل طلا و ساحل عاج است رفتند ولي سوانح جنگ صد ساله و تصرف شمال فرانسه توسط انگليسي ها رشته اين تجارت آفريقايي را از هم گسيخت.

رنسانس، هنرمندان، ابنيه و عمارات

در هر شهر که بنايي يا موزه اي است بايد به تماشاي يادگارهاي دوره رنسانس رفت در شهر پاريس آثار اصلي هنرمندان فرانسوي و خارجي را در موزه لوور مي توان يافت و نيز قالب و نمونه کارهاي استادان فرانسوي که اصلشان در ولا يات است و در موزه ثروکادرو مي باشد.
علل پيدايش رنسانس: يکي آن که در قرون سابق و منحصرا در قرن چهاردهم و پانزدهم هنر را هنرمنداني چند که به نام پيشروان رنسانس خوانده مي شود به کمال رسانده بودند و علل ديگر کشف يادگارهاي قدما و علي الخصوص پيدايش شاهکارهاي يونان باستان که در قرون وسطي کسي از آنها خبر نداشت.
پيشروان فرانسه و هنرمندان: در مملکت فرانسه سه نفر مورخ اديب ظهور کردند که در قرون سيزدهم و چهاردهم نخستين سر مشق نشر زبان فرانسه را به يادگار گذاشته اند ويل هاردوئن(1160-1213) مولف وقايع صليبي قسطنطنيه و ديگر ژوان ويل(1224-1319) که شرح زندگي سن لويي را نوشته و جنگ صد ساله را نگاشته است.
پيشروان ايتاليا نويسندگان و هنرمندان: مقام نويسندگان ايتاليا در قرن چهاردهم از مقام نويسندگان فرانسه در همان عصر برتر است. در ايتاليا دو شاعر ظهور کرد. يکي دانته(1265-1311) که نخستين و بزرگترين شاعر آن سرزمين است و کتاب کمدي الهي از اوست. ديگري پترارک(1304-1374) که قطعات و سرودهايش او را مشهور ساخته است و در همين قرن بوکاس(1313-1375) مصنف کتاب دکامرون که مجموعه حکايات و داستان ها است نثر ايتاليايي را موجد گشت.
تاثيرات ادبي دوره قديم: تاثير عهد قديم به وسيله نوشته ها و کتاب ها چندين برابر بيش از تاثير يادگارهاي صنعت باستاني و عمارات کهن بود. اين نگاشته هاي ادبي و تاريخي و فلسفي و لا تيني و يوناني را در قرن چهاردهم و پانزدهم باز يافتند. بيشتر کتب لا تيني و في المثل خطابه ها و رسايل سي سرن و قسمتي از مولفات تاسيت را نيز در اين کتابخانه ها کتب را از موشخوارگي حفظ نمي نمودند و به سبب گراني قيمت کاغذهاي پوستي، آن چه در آن نوشته بود محو مي ساختند تا بتوانند به جايش دعا بنويسند و کتاب دعا را به مومنان بفروشند وعلت نابودي بسياري از مصنفات نويسندگان همين است. ميان کساني که خطي قديم را باز مي جستند پترارک و بوکاس بيشتر مي کوشيدند و توفيق بازيافت بيشتر داشتند.

رنسانس در ايتاليا

نويسندگان بزرگ: سرزمين ايتاليا درقرن شانزدهم چهار نويسنده عاليقدرپرورد: دو شاعر يکي آريوست و ديگري تاس و دو نثر نويس يکي ماکياول و ديگري گي شاردن.
هنرمندان: هنرمندان ايتاليا تقريبا بيشمارند و فقط نام مهمترين ايشان را به ترتيبي که تولد يافته اند در اين جا ياد مي کنيم : برامانت(معمار) و لئوناردوونسي(نقاش و حجار) و ميکل آنژ(نقاش و حجار و معمار) و تي سي ين و رفائيل و کورژ و پول ورونز که هر چهار نفر نقاشند استادان معتبر ايتاليا به شمار مي روند.
برامانت(1444-1514): بزرگترين معمار دوره رنسانس ايتاليا ست. آثارش اقتباساتي از معماري رومي شمرده مي شود.
ميکل آنژ(1475-1564): ازمردم فلورانس بود و ابتدا تحت حمايت لوران دو مدسي زندگي مي کرد او کاملترين و تواناترين داهيه دوره رنسانس و يکي از بزرگترين نوابغ دنياست. هر چند ميکل آنژ به مجسمه سازي شهره است اما به حقيقت اين استاد نقاشي و معماري و شاعري همه را مي دانست و در تمام فنون مذکور به درجه کمال رسيده بود.
ريزه کاري(صنايع خرد): هنگام ظهور و رواج صنايع عظيم يعني نقاشي و حجاري و معماري، در يک قسمت ديگر از هنر که آن را صنايع خرد مي توان نام نهاد از قبيل حکاکي و قلمزني و زرگري نيز ترقي شاياني روي نمود. در دوره رنسانس بر شمداني که به ديوار قصر نصب مي کردند و بر خود و جوشن و سپر و قبضه خنجر و ظرف و جام و نمکدان و ظروف بلورين ساخت ونيز و اثاثه و تختخواب و رختدان و گنجه نيز آثار صنعت هويدا بود. ميان استادان صنايع خرد بنونوتو سلي نيمرتبه اي بزرگ دارد. وي در حجاري چندان عالي مقام نيست ولي حکاک و قلمزني بي همتاست.
اخلا ق مردم در دوره رنسانس: تمدني به اين رخشندگي با اخلا ق زشت و نکوهيده همراه بود. چنان که گفته اند.«مسيحيت در روح ايتاليايي نبود» رفتار مردم نيز مثل صنعت و هنر به دوره شرک بازگشت کرد. همه تشنه ملا هي و لذت جسماني بودند، از هيچ چيزي رو نمي گرداندند. خيانت، ستمگري در همه جا حکمروايي مي کرد. پيشرفت کردن با وسايل پست و ننگين نيز پسنديده بود، عامه خلق در سم دادن و خنجر و تفنگ بکاربردن شرکت مي جستند. سزار بورژيا يکي از فرزندان پاپ الکساندر ششم مظهر تمام آداب و رسوم و عيوب و جنايات اين عصر مي باشد. قتل هايي که به دست يا به فرمان او انجام يافته از حساب بيرون است. وي کساني را که بدخواه خود مي پنداشت و يا مرگ ايشان را سودمند مي ديد مسموم مي کرد، سر مي بريد، خفه مي نمود و يا در آب مي انداخت. از کشتن مقصودش آن بود که هم دشمن را از ميان بردارد و هم از اموال و ترکه او چيزي بدست آورد.

رنسانس در سرزمين فرانسه فرانسه در قرن شانزدهم مانند ايتاليا نويسندگان و هنرمندان بزرگ و معماران و حجاران داشت وليکن در آن سرزمين نقاشي استاد به وجود نيامد، فقط از کلوئه نامي در ميان است و هر چند اين شخص در صورت سازي ماهر بود و دقت بسيار به کار مي برد اما با استادان ايتاليايي هيچ قابل مقايسه نيست.
نويسندگان: از نويسندگان معتبر فرانسه کلمان مارو (1497-1544) و رون سار (1524-1585) و ژوشن دوبله (1524-1560) شاعراني هستند که موجد شعر فرانسوي شده اند و ديگر سه نثرنويس اند به نام رابله (1495-1559) مصنف دو کتاب گارگان تو و پان تاگ روئل و کال ون (1509-1564) نويسنده تعاليم دين مسيح و مون تني (1533-1592) نگارنده چندين رساله. اما آثار اين نويسندگان هر قدر مهم و ارزنده باشد باز به پايه نوشته هاي ادباي ايتاليايي هم عصر ايشان از قبيل آريوست و ماکياول و تاس نمي رسد زيرا اين اشخاص در ادبيات مقام نويسندگان قرن هفدهم و هجدهم فرانسه را دارند و ادباي فرانسوي در قرن شانزدهم پيشقدماني بيش نيستند.
معماران و حجاران: پيرلس کو (1510-1578) و ژان بولان (1512-1578) و فيلي بردولورم (1515-1567) معمار و ژان گوژون (1515-1567) و ژرمن پيلون (1535-1590) مجسمه ساز، بزرگترين هنرمندان فرانسه بودند و آثار ايشان بيشتر متعلق به زمان هانري دوم و کاترين دومديسي مي باشد. تاريخ زندگي اين اشخاص که مشهورترين استادان فرانسه به شمار مي آيند تقريبا معلوم است اما کسان ديگري هم بودند که مقامي عالي دارند و آنان را فقط با آثارشان مي شناسد مانند پير نوو معمار و ميشل کلمب (1430-1512) و پيربو تان و ليريه ريشيه (1500-1567) حجار.
آثار: در اينجا اسم تمام بناهاي قرن شانزدهم فرانسه را نمي توان نوشت، پس فقط به ذکر عماراتي که هنوز پا بر جا و مشخصات و امتيازاتي داراست اکتفا مي شود. ساختمان لوور که زاويه جنوب غربي حياط مربع را تشکيل مي دهد به فرمان فرانسواي اول شروع شده است و ديگر بنائيست مجلل و دلفريب موسوم به گالري دوبوردولو رواق لب آب. که آن را به امر کاترين دومديسي بر کنار رود سن ساخته اند.
مختصات رنسانس فرانسه: در عهد رنسانس ايتاليا نقاشان به جلال و اعتبار از صاحب هنران ديگر بر گذشتند اما در شانزدهم سرآمد هنرمندان فرانسه معمارانند که جلوه بخش صنعت فرانسوي شده اند. رنسانس فرانسه بيشتر جنبه معماري داشت و اکثر بناهاي آن عصر عمارات غيرمذهبي و شهريست. در قرن شانزدهم جز قصر چيزي نمي ساختند و چنانکه ميان آثار مذکور به زحمت نام سه کليسا را مي توان يافت. وضع ساخت بناي آن عهد به يک سبک نيست زيرا که هنرمندان مملکت يعني حجاران و معماران را دو چيز موثر افتاد و ايشان پيرو دوگونه اسلوب بودند، گروهي دنباله کارهاي معماران و حجاران قرون وسطي را گرفتند و جمعي به صنايع قديم و هنرهاي ايتاليايي متوجه شدند و به همين علت در آثار قرن شانزدهم اختلاف روش و تنوع شکل و منظر بسيار است. وضع کلي بناي اين عصر تناسب و ظرافتي ساده و بي پيرايه دارد که تا امروز بي نظير مانده است اما در آن چيزي که صنعت قرون وسطي فرانسه را به ياد آورد هيچ نيست.
اسلوب دوگانه حجاري: حجاران و مجسمه سازان نيز پيرو دو سبک بودند. در وجود ژان گوژون و ژرمن پيلون يادگارهاي قديم و صنايع ايتاليا موثر افتاد و به همين جهت آنها را کلاسيک گفته اند و مجسمه هايي که ايشان ساخته اند يا عريانند يا به وضع مردم يونان جامه هاي گشاد به بر دارند.
نفوذ ايتاليايي: ويرانه هاي عمارات رومي در فرانسه کم بود و در آن سرزمين هنري ملي وجود داشت که بسي زيبا و عالي به شمار مي رفت بنابراين فقط مملکت ايتاليا وسيله نفوذ و تاثير صنايع قديم در کشور فرانسه شده است و اين خود يکي از ثمرات جنگ هاي ايتالياست.
ريزه کاري (صنايع خرد) (فرانسه): صنايع خرد در فرانسه رونق و اعتبارش از ايتاليا کمتر نبود. مردم براي اثاثه طرزي جديد انتخاب کردند که به سبک اوژيوال هيچ شباهت نداشت و بدين ترتيب اسلوبي نو معروف به اسلوب هانري دوم ايجاد شده و مختصاتش اشکال هندسي و ستون هاي مدور و مربع کوچک بود که بر فرازش سرستون هايي مانند سرستون هاي يوناني قرار مي دادند.
رنسانس در آلمان: از دوره رنسانس آلمان نام سه کس را بيشتر ياد نمي کنيم يکي اراسم (1467-1536) که از مردم روتردام و فاضل ترين اومانيست يعني مروج علم و ادب قديم در مملکت آلمان به شمار مي آيد وليکن چون مصنفاتش به زبان لاتيني است در تاريخ ادبيات آلماني از او اسمي در ميان نيست، ديگر آلبردورر (1471-1528) از اهل نورم برگ و هانس هول بين (1497-1543) از شهر اوگس بورگ که هر دو نقاش عالي مقام و گراوورساز و در فن صورتگري استادي زبردست بودند.

اروپاي غربي در پايان قرن نوزدهم

(فرانسه، انگليس، آلمان، اسپانيا و ايتاليا)
در اواخر قرن پانزدهم، اروپاي غربي داراي دو مملکت پادشاهي يعني فرانسه و انگليس و يک مملکت امپراطوري يعني آلمان بود. از اسپانيا و ايتاليا در جغرافيا فقط اسمي در ميان بود و هر يک از آنها به دو دولت منقسم مي گشت. دولت اسپانيا، پرتغال، کاس تيل، آراگون و ناوار و دولت ايتاليا، سيسيل، ناپل، دولت کليسا، جمهوري فلورانس، جمهوري ونيز، دوک نشينان ميلان و دوک نشين ساووا بود.
فرانسه، حدود آن: در سال 1498 لوئي دوازدهم بر سرزمين فرانسه پادشاهي مي کرد. وي نبيره شارل پنجم و نواده دوک اورلئان بود و دوک اورلئان برادر شارل ششم، همانست که به دست ژان سان پور، ژان بي باک کشته شد. چون شارل هشتم وفات يافت و فرزندي نداشت لوئي دوازدهم پسرعمش به جاي او به سلطنت فرانسه رسيد.
قدرت پادشاهان فرانسه: وضع ملک داري در مملکت فرانسه از تشکيلات ساير دولت کامل تر و عالي تر بود و بيشتر به سبک جديد مي ماند. در آن سرزمين ادارات منظم و ماليه مرتب و قشون هميشگي يافت مي شد. پادشاه به تمام نقاط قلمرو خويش عمال مي فرستاد و عزل و نصب ايشان با خود او بود. برگزيدگان وي با کمال فرمانبرداري کار مي کردند و مقاصدش را انجام مي دادند.
انگليس: هانري هفتم در سال 1485 حکمرواي انگلستان و موسس سلسله اي شد موسوم به خاندان تودرو که آن در قرن شانزدهم صاحب تخت و تاج بودند. انگلستان کم کم از چنگال آشوب هاي هولناک داخلي يعني منازعات معروف به جنگ دوگل خلاص مي يافت. علت اصلي پيدايش اين جدال شکست از فرانسه مي باشد.
آلمان، حدود آن: آلمان که آن را مملکت امپراطوري مي خواندند از نظر وسعت خاک قوي ترين دولت اروپا به شمار مي رفت. از شمال به درياي بالتيک و مملکت دانمارک و درياي شمال و از مغرب به وسيله رودهاي اس کو و موز و سون به مملکت فرانسه محدود مي گشت. از طرف جنوب، کوه ژورا و رود رن و درياچه کنستانس و جبال آلپ و درياي آدرياتيک آن را از خاک اتحاد ايالات سوئيس و دولت ايتاليا جدا مي کرد. در سمت مشرق ميان آلمان و سرزمين هنگري و لهستان يک خط قراردادي وجود داشت که تقريبا از في يوم واقع در کنار بحر آدرياتيک شروع مي شد و به دانت زيگ واقع در ساحل درياي بالتيک ختم مي گرديد. بنا بر آنچه نگاشته آمد آلمان ممالک و نواحي ذيل را شامل بود: قسمت بيشتر آلمان امروزي، مملکت پي با ناحيه مهمي از بلژيک، لوک سان بورک، آلزاس، لورن، فرانش کونته، بوهم و اتريش. امپراطوري آلمان در آن عصر از وسط اروپا مي گذشت و از بحر شمال تا درياي مديترانه را مي گرفت.
اتحاد ايالات سوئيس: در جنوب غربي مملکت امپراطوري آلمان و دامنه جبال مرکزي آلپ چندين ناحيه که اول به خاندان هابس بورگ تعلق داشت استقلال يافته اتحاد ايالات سوئيس را تشکيل داده بود.
اسپانيا: هر چند اسپانيا در اواخر قرن پانزدهم هنوز به دولت هايي چند منقسم بود اما در همين ايام مقدمات وحدت يافتن آن نيز شروع شد. اين مملکت در سال (711) بر اثر جنگ که رس به تصرف اعراب درآمد و از آن وقت تاريخ آن، جز يک سلسله جنگ هاي مذهبي هشتصد ساله چيز ديگري نيست.
فردينان و ايزابل: اتحاد مذکور به وسيله يک وصلت انجام يافت. در سال 1469 فردينان وارث مملکت آراگون، ايزابل وارث تخت و تاج کاس تيل را به زني گرفت و زن و شوهر ده سال بعد (1479) به سلطنت رسيدند. اين دو شاه (نظر به مردانگي که در اين زن بود سزاوار است او را شاه بخوانند) بي درنگ با آخرين دولت اسلام در اسپانيا به جنگ پرداختند و سرانجام در سال 1491 غرناطه را محاطره کردند و چون اردوگاه ايشان به آتش سوخت به جايش شهري به نام سان تافه (92) - ايمان مقدس - ساختند که بفهمانند تا غرناطه را به تصرف در نياورند از آن دست برنمي دارد، في الجمله پس از 9 ماه محاصره غرناطه که گرفتار قحط و غلا بود تسليم گشت و عيسويان کار فتح اسپانيا را به پايان رساندند و فردينان و ايزابل به پادشاهان کاتوليک ملقب شدند.
ايتاليا: در پايان قرن پانزدهم ايتاليا به چندين دولت قسمت شده بود وليکن در همين اوان کار وحدت يافتن آن نيز شروع شد.
فلورانس: جمهوري فلورانس مشرف به توس کان بود و تقريبا همان ناحيه اتروري را که از سمت مشرق به جبال آپنن و از جانب مغرب به دريامحدود مي گشت شامل مي شد. فلورانس بعد از ونيز غني ترين جمهوري ايتاليا به شمار مي رفت. در تاريخ قرون وسطي چگونگي افزايش ثروت آن سرزمين از راه پارچه بافي و داد و ستد نقره و همچنين پيشرفت و رواج صنايع و ادبيات مذکور افتاد. خلاصه تمدن فلورانس در ميان دولت ايتاليا از همه درخشنده تر بود و جا داشت که آن را آتن ايتاليا بخوانند.
دولت کليسا: هر چند پاپ ها پس از مرگ بوني فاس هشتم (1303) اندکي از جاه طلبي هاي خود کاستند وليکن باز مانند دوک هاي ميلان و جمهوري ونيز بر آن بودند که قلمرو خود را وسعت دهند. متصرفات ايشان که دولت کليسا خوانده مي شد. پاپ ها بيشتر مي کوشيدند که ثروت خود و خويشاوندان را افزايش دهند و اين رسم را قوم و خويش پرستي گويند.

نزاع خاندان فرانسه و اتريش
امپراطوري شارل کن

دولت اروپاي غربي شصت و پنج سال يعني از (1494-1559) ميلادي مسلح بودند وليکن پيوسته نمي جنگيدند بلکه گاهي به جدال بر مي خاستند و گاهي به صلح رضا مي دادند، چنانکه مدت نزاع و آشتي تقريبا با يکديگر برابر است. ايام صلح به منزله دوره فترتي بود که هر يک از دولت آن را براي تهيه قوا و يافتن متحد و فراهم آوردن مقدمات جنگ ديگري به کار مي برد. نخستين سبب اين محاربات که شماره اش به دوازده مي رسد آن است که پادشاهان فرانسه خود را در دو دولت ايتاليايي يعني ناپل و ميلان صاحب حق مي انگاشتند وچون ايتاليا سالها ميدان کارزار بوده است اين محاربات را به نام جنگ هاي ايتاليا خوانده اند.
جنگ هاي ايتاليا
علل جنگ هاي ايتاليا: علت اساسي جنگ هاي ايتاليا وصيت نامه اي بود که به موجب آن رنه دان ژو در سال (1480) لوئي يازدهم پادشاه فرانسه را به جانشيني خود برگزيد و گذشته از پرووانس ومن و آن ژو، حقوقي را هم که بر تخت و تاج دولت داشت نيز به وي بخشيد.
به موجب صلح جاويداني که بعد از جنگ مارن يان انعقاد يافت، سوئيسي ها متعهد شدند که هرگز در قشون دشمن پادشاه فرانسه خدمت نکنند، اما پادشاه فرانسه حق داشت در عوض مبلغي معين که هر سال به ايشان مي پرداخت که از ايالات سوئيس سرباز بگيرد.

نزاغ خاندان فرانسه و اتريش

صلحي که به هزار زحمت در سال (1518) واقع شد دو سال هم پايدار نماند. در سال (1520) دولت فرانسه باز جنگيدن را آغاز کرد اما ديگر از ايتاليا و تصرف ناپل و ميلان اسمي در ميان نبود بلکه قدرت بي پايان شارل کن امپراطور اتريش که هستي فرانسه را نيز در خطر انداخته بود باعث جدال شد.

رنسانس ومذهب

در نيمه اول قرن شانزدهم يکي از مهمترين نهضت هاي مذهبي که در تاريخ دنيا مشهور است روي نمود. باعث اين جنب و جوش در مملکت آلمان لوتر و در سرزمين فرانسه کالون بود.
علل اصلاح مذهب: در ميان علت ها و موجبات بي شمار اصلاح مذهب دو سبب از همه مهمتر است يکي وضع خود مذهب در آغاز قرن شانزدهم و ديگر انتشار کتاب مقدس به وسيله فن چاپ.
اصلاح مذهب کاتوليک
انجمن ترانت - سربازان مسيح (يسوعيين)
جنبشي که لوتر برانگيخت مذهب کاتوليک را دو نتيجه داد: اول آنکه روساي مذهب کاتوليک انجمني عمومي در شهر ترانت ايجاد کردند و اين انجمن اصول عقايدي را که تا آن روز مسلم بود تصديق کرد و به اصلاح شاخ و برگ ها پرداخت، ديگر آنکه مجمع ها و فرقه هاي قديم را باز منعقد ساخت و براي جنگيدن با کفر و ارتداد نيز انجمن ها و هيات هاي جديد به وجود آورد و مهم ترين آنها هيات ژزوئيت ها است که به نام انجمن سربازان مسيح هم خوانده مي شود.
مختصات اصلاح مذهب کاتوليک: اصلاح مذهبي پروتستان باعث شد که فرقه ها و طريقه هاي خاصي به وجود آمد و اروپا تجزيه گردد وليکن نگاهداشتن اساس وحدت يگانگي و محکم ساختن رشته مودت مردم هم عقيده و هم دين بود و بنا بر اين دعا خواندن به زبان هاي ملي ممنوع گشت و لاتيني به عنوان زبان مشترک باقي ماند و تفوق پاپ بر همه کليسا تاييد شد.
جنگ هاي مذهبي: شماره جنگ هاي مذهبي هشت تا است که چهار جنگ در عهد شارل نهم (1562-1574) و چهار جنگ ديگر در ايام پادشاهي هانري سوم (1574-1589) و چهارم اتفاق افتاده است.

جنگ هاي مذهبي

واقعه سن بارتلمي - اتحاد مقدس - فرمان نانت
مملکت فرانسه در سال (1563) يعني چهار سال از امضاي صلح نامه کاتوکام برزي (1559) و در پايان نزاع طولاني با خانواده اتريش به يک رشته جنگ هاي داخلي گرفتار شد که از ساير محاربات خونين تر و هولناک تر بود. علت اصلي محاربات مذکور مسائل مذهبي بوده است و به اين نظر آنها را جنگ هاي مذهبي خوانده اند.
کاترين دومديسي و اغماض مذهبي: فرانسواي دوم پس از يک سال پادشاهي وفات يافت (دسامبر 1560) و کاترين دومديسي، مادرش، به عنوان نايب السلطنه شارل نهم دومين فرزند هانري دوم که ده سال بيشتر نداشت به حل وعقد امور پرداخت و سياست جديدي پيش گرفت.
وي برادر زاده پاپ لئون دهم و از اعضاي خاندان بزرگ مديسي بود و چهل و يک سال از عمرش مي گذشت. شوهرش هانري دوم همواره او را از کارها دور نگاه مي داشت وليکن وي فرمانروايي مي خواست.
کاترين پايبند چيزي نبود و در فتنه انگيزي زبردستي ايتاليايي مي نمود. در امور سياست و دولت بينا بود و چنان مي پنداشت که شور و شر کاتوليک ها و کالونيها هر دو ممکن است قدرت شاه را يک باره در خطر افکند. خود در پاپ مذهب قيدي نداشت.

در مورد جنگ هاي مذهبي:

جنگ اول: جنگ اول که باعثش قتل عام واسي بود تقريبا يک سال طول کشيد چنانکه عاقبت مملکت فرانسه مانند ايتاليا در ابتداي قرن پانزدهم و آلمان درقرن شانزدهم ميدان جنگ اروپا شده بود.
جنگ دوم و سوم: جنگ دوم (1567- 1568) و جنگ سوم (1568-1570) در حقيقت يک جنگ بود که سه سال طول کشيد.
جنگ چهارم: صلح سن ژرمن دو سال پابرجا بود و اوضاع چنان مي نمود که ميان کاتوليک ها و پروتستان ها مودت کامل برقرار است، کولين عضو شوراي سلطنتي شد و نزد شارل نهم نفوذ بسيار يافت. کاترين يي چون اين ديد با او حسادت ورزيد و مي کوشيد که وسيله کشته شدن او را مهيا سازد اما چون از انجام داد اين مقصود عاجز آمد اسباب قتل عام پيروان کالون را که در 24 اوت 1572 اتفاق افتاده است فراهم آورد.
جنگ هاي دوره سلطنت هانري سوم: شارل نهم در سال (1574) مرد و تنها يک دختر از خود گذاشت و سلطنت به برادرش هانري سوم يعني به دوک دان ژو رسيد. يک سال پيش از اين واقعه هانري به پادشاهي لهستان انتخاب شده و براي به دست آوردن تاج و تخت به آنجا رفته بود ولي چون خبر مرگ برادر شنيد گريخت و به مملکت فرانسه بازگشت.
جنگ پنجم و ششم و هفتم: چون هانري سوم بر تخت نشست جنگ پنجم شروع شد و دوبرپا بود (1574-1576) ناراضي ها و هوگن ها با يکديگر متحد شدند و سي هزار مرد جنگي ناگهان به طرف پاريس راندند. وقتي که هانري سوم اين پيشامد را ديد ناگزير در اتين پي نزديک سانس فرماني را که بي مناسب به فرمان بولي يو معروف است صادر کرد در سال (1576) به موجب فرمان مذکور مي توانستند در تمام خاک فرانسه، به جز پاريس، مراسم مذهبي خود را انجام دهند و محکمه هاي خاصي داشته باشند.
جنگ هشتم: مدت چهار سال در فرانسه صلح برقرار بود ولي وفات دوک دالان سون در سال (1584) در پروتستان ها و کاتوليک ها شوري پديد آورد، زيرا از طرفي پروتستان ها گمان مي کردند که چون رئيسشان هانري دوناوار به تخت و تاج فرانسه مي رسد کارشان رونق گرفته پيشرفت خواهد کرد و از طرف ديگر کاتوليک ها پادشاهي مرتد مانند هانري چهارم را که بعد از واقعه سن بارتلمي مدتي کاتوليک شده و بعد از آن برگشته بود نمي خواستند.
عضو گروه تاریخ انجمن
پاسخ
 سپاس شده توسط FARID.SHOMPET
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان