06-06-2014، 13:04
«اندرزهایی فراموش ناشدنی...»
ابو الصَلت هروى از یاران نزدیک امام رضا (علیه السلام) بود. او نقل میکند که روزی در نزد حضرت بودیم و آن حضرت چنین فرمود:
خداوند عزّوجل به یکى از انبیایش وحى فرمود که فردا صبح، اوّلین چیزى را که دیدى، بخور و دومى را پنهان کن و سومى را قبول کن ... و از آخری فرار کن.
فردا صبح، حرکت کرد و در راه، به کوهى سیاه و بزرگ برخورد کرد. ایستاد و گفت: پروردگارم مرا امر فرموده که این را بخورم و (از این فرمان) متحیر ماند. سپس با خود گفت: پروردگارم مرا به چیزى امر میکند که توان آن را داشته باشم. آنگاه به طرف آن کوه حرکت کرد تا آن را بخورد. هر قدر که به آن نزدیک مىشد، کوه کوچکتر میگردید تا به آن رسید و آن کوه را به اندازه یک لقمه یافت؛ آن را خورد و از هر غذایى لذیذتر یافت.
سپس حرکت کرد و تشتى از طلا یافت و گفت: پروردگارم مرا امر فرموده که این را پنهان کنم. حُفرهاى حفر کرد و تشت را درون آن قرار داد و خاک بر آن ریخت و حرکت کرد. پشت سر خود را نگاه کرد و متوجه شد که تشت نمایان شده است. با خود گفت: من، کارى را که پروردگارم دستور داده بود، انجام دادم.
آن گاه به راه خود ادامه داد و پرندهاى دید که عُقابى در پى اوست. پرنده اطراف آن پیامبر مىچرخید. پیامبر خدا با خود گفت: پروردگارم مرا امر فرموده که این را بپذیرم، پس آستین خود را باز کرد و پرنده داخل آن شد ...
سپس به راه خود ادامه داد. در بین راه به گوشت مُردارى بدبو که کرم گذاشته بود، برخورد. گفت: پروردگارم مرا امر کرده که از آن بگریزم و فرار کرد و بازگشت.
سپس در خواب چنین دید که گویا به او مىگویند: تو کارى که بدان مأمور بودى انجام دادى. آیا میدانى آنها چه بودند؟
گفت: نه.
به او گفته شد: و اما کوه، سمبل خشم بود، انسان وقتى غضبناک شود، از عظمت خشم، خود را نمىبیند و قدر و ارزش خود را فراموش مىکند. وقتى خویشتن داری کند و ارزش خود را بشناسد و خشمش فرو نشیند و آرام گیرد، عاقبتش همچون یک لُـقمه گوارائى است که آن را بخورد.
اما تشت طلا، سمبل عمل صالح باشد که وقتى انسان آن را پنهان کند، خداوند مىخواهد آن را آشکار کند تا علاوه بر ثواب آخرتى که خدا برایش ذخیره مىکند، او را با آن عمل زینت دهد.
اما پرنده، سمبل کسى بود که تو را نصیحت مىکند. او و نصیحتش را بپذیر ...
اما گوشت بدبو سمبل غیبت بود، همیشه از آن فرار کن.
-برگرفته از کتاب "عیون اخبار الرضا (علیه السلام)"، تالیف: "شیخ صدوق (ره)" (با اندکی تلخیص و اضافات)
ابو الصَلت هروى از یاران نزدیک امام رضا (علیه السلام) بود. او نقل میکند که روزی در نزد حضرت بودیم و آن حضرت چنین فرمود:
خداوند عزّوجل به یکى از انبیایش وحى فرمود که فردا صبح، اوّلین چیزى را که دیدى، بخور و دومى را پنهان کن و سومى را قبول کن ... و از آخری فرار کن.
فردا صبح، حرکت کرد و در راه، به کوهى سیاه و بزرگ برخورد کرد. ایستاد و گفت: پروردگارم مرا امر فرموده که این را بخورم و (از این فرمان) متحیر ماند. سپس با خود گفت: پروردگارم مرا به چیزى امر میکند که توان آن را داشته باشم. آنگاه به طرف آن کوه حرکت کرد تا آن را بخورد. هر قدر که به آن نزدیک مىشد، کوه کوچکتر میگردید تا به آن رسید و آن کوه را به اندازه یک لقمه یافت؛ آن را خورد و از هر غذایى لذیذتر یافت.
سپس حرکت کرد و تشتى از طلا یافت و گفت: پروردگارم مرا امر فرموده که این را پنهان کنم. حُفرهاى حفر کرد و تشت را درون آن قرار داد و خاک بر آن ریخت و حرکت کرد. پشت سر خود را نگاه کرد و متوجه شد که تشت نمایان شده است. با خود گفت: من، کارى را که پروردگارم دستور داده بود، انجام دادم.
آن گاه به راه خود ادامه داد و پرندهاى دید که عُقابى در پى اوست. پرنده اطراف آن پیامبر مىچرخید. پیامبر خدا با خود گفت: پروردگارم مرا امر فرموده که این را بپذیرم، پس آستین خود را باز کرد و پرنده داخل آن شد ...
سپس به راه خود ادامه داد. در بین راه به گوشت مُردارى بدبو که کرم گذاشته بود، برخورد. گفت: پروردگارم مرا امر کرده که از آن بگریزم و فرار کرد و بازگشت.
سپس در خواب چنین دید که گویا به او مىگویند: تو کارى که بدان مأمور بودى انجام دادى. آیا میدانى آنها چه بودند؟
گفت: نه.
به او گفته شد: و اما کوه، سمبل خشم بود، انسان وقتى غضبناک شود، از عظمت خشم، خود را نمىبیند و قدر و ارزش خود را فراموش مىکند. وقتى خویشتن داری کند و ارزش خود را بشناسد و خشمش فرو نشیند و آرام گیرد، عاقبتش همچون یک لُـقمه گوارائى است که آن را بخورد.
اما تشت طلا، سمبل عمل صالح باشد که وقتى انسان آن را پنهان کند، خداوند مىخواهد آن را آشکار کند تا علاوه بر ثواب آخرتى که خدا برایش ذخیره مىکند، او را با آن عمل زینت دهد.
اما پرنده، سمبل کسى بود که تو را نصیحت مىکند. او و نصیحتش را بپذیر ...
اما گوشت بدبو سمبل غیبت بود، همیشه از آن فرار کن.
-برگرفته از کتاب "عیون اخبار الرضا (علیه السلام)"، تالیف: "شیخ صدوق (ره)" (با اندکی تلخیص و اضافات)