13-07-2014، 20:56
تو که باشی بس است
مگر من جز “نفس” چه میخواهم !؟
.
.
مثل قالی نیمه تمام … به دارم کشیدهای
یا ببافم … یا بشکافم …
اول و آخر که به پای تو می افتم . . .
.
.
بالاترین آرزویم برایت این است :
حاجت دلت با حکمت خدایت یکی باشد . . .
.
.
دلتنگ روزهایی هستم
که معنای خداحافظ ، تا فردا بود . . .
.
.
خوش خط و خال من
ببخش که هنوز
پونه مانده ام . . .
.
.
” تو ”
در کنارِ خودت نیستی و نمیدانی
در کنار ” تو ” بودن
چه حالی دارد . . .
.
.
تو را خودم چشم زدم
بس که نوشتمت میان شعرهایم
بیآنکه
اسپند بچرخانم
میان واژهها . . .
.
.
آغشته به “تو” میشود
روحم ، نفسم ، بند بند وجودم
وقتی در حصار دستانت بوسه باران میشوم . . .
.
.
در انتظار آغازی دیگرم ، انتخاب مجدد جفت ها !
شاید این بار نوحی بیاید ، مرا برگزیند در کنار “تو” !
.
.
میگویند : زندگیت را پایِ یک “نفر” نگذار
کاش میدانستند که یک نفر نیستی !
تو یک “دنیایی”
.
.
.
دلم “قُرص” است
وقتی ..
مُسَکِنم تویی !
.
.
.
سرمایه ام تویی !
از تمامِ دنیا فقط …
بی اندازه دوستت “دارَم”
.
.
.
دلم شادی می خواهد
وسعتش زیاد نیست
به اندازه کف دستانت
دستانم را بگیر . . .
.
.
دردهای من دیازپام نمی خواهند
مُسَکن ِ بوسه هایت …
عجیب ، آرامم میکند !
.
.
عشق یعنی حسرت پنهان دل
زندگی در گوشه ویران دل
عشق یعنی سایه در یک خیال
آرزوی سرکش و گاهی محال
.
.
گهگاهی دلم را میشکنی
وقتی به جای “تو”
بهم میگویی : “شما”
.
.
.
تکثیر “تو” در هر ثانیه ای از زندگی ام یعنی
قشنگترین تکراری که هیچوقت تکراری نمی شود !
.
.
دوست داشتنت
اندازه ندارد
حجم نمی خواهد
وقتی تمام کشور وجودم
سرزمین حکمرانی توست!
.
.
چه اعجازیست
بهار لب هایت
با هر بوسه که میکاری
گونه هایم گل می دهد . . .
.
.
گاهی دو حس از جنسِ هم
چه تلخ رَد میشوند از یکدیگر !
“کار” از کار میگذرد و ..
تو از “من”
.
.
تو نیستی و هراسی در دلم افتاده
حال مادر لالی را دارم که کودکش را در انبوه جمعیت گم کرده باشد . . .
مگر من جز “نفس” چه میخواهم !؟
.
.
مثل قالی نیمه تمام … به دارم کشیدهای
یا ببافم … یا بشکافم …
اول و آخر که به پای تو می افتم . . .
.
.
بالاترین آرزویم برایت این است :
حاجت دلت با حکمت خدایت یکی باشد . . .
.
.
دلتنگ روزهایی هستم
که معنای خداحافظ ، تا فردا بود . . .
.
.
خوش خط و خال من
ببخش که هنوز
پونه مانده ام . . .
.
.
” تو ”
در کنارِ خودت نیستی و نمیدانی
در کنار ” تو ” بودن
چه حالی دارد . . .
.
.
تو را خودم چشم زدم
بس که نوشتمت میان شعرهایم
بیآنکه
اسپند بچرخانم
میان واژهها . . .
.
.
آغشته به “تو” میشود
روحم ، نفسم ، بند بند وجودم
وقتی در حصار دستانت بوسه باران میشوم . . .
.
.
در انتظار آغازی دیگرم ، انتخاب مجدد جفت ها !
شاید این بار نوحی بیاید ، مرا برگزیند در کنار “تو” !
.
.
میگویند : زندگیت را پایِ یک “نفر” نگذار
کاش میدانستند که یک نفر نیستی !
تو یک “دنیایی”
.
.
.
دلم “قُرص” است
وقتی ..
مُسَکِنم تویی !
.
.
.
سرمایه ام تویی !
از تمامِ دنیا فقط …
بی اندازه دوستت “دارَم”
.
.
.
دلم شادی می خواهد
وسعتش زیاد نیست
به اندازه کف دستانت
دستانم را بگیر . . .
.
.
دردهای من دیازپام نمی خواهند
مُسَکن ِ بوسه هایت …
عجیب ، آرامم میکند !
.
.
عشق یعنی حسرت پنهان دل
زندگی در گوشه ویران دل
عشق یعنی سایه در یک خیال
آرزوی سرکش و گاهی محال
.
.
گهگاهی دلم را میشکنی
وقتی به جای “تو”
بهم میگویی : “شما”
.
.
.
تکثیر “تو” در هر ثانیه ای از زندگی ام یعنی
قشنگترین تکراری که هیچوقت تکراری نمی شود !
.
.
دوست داشتنت
اندازه ندارد
حجم نمی خواهد
وقتی تمام کشور وجودم
سرزمین حکمرانی توست!
.
.
چه اعجازیست
بهار لب هایت
با هر بوسه که میکاری
گونه هایم گل می دهد . . .
.
.
گاهی دو حس از جنسِ هم
چه تلخ رَد میشوند از یکدیگر !
“کار” از کار میگذرد و ..
تو از “من”
.
.
تو نیستی و هراسی در دلم افتاده
حال مادر لالی را دارم که کودکش را در انبوه جمعیت گم کرده باشد . . .