امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بهار در شعر رهی معیری

#1
رخم چو لاله ز خوناب دیده رنگین است
نشان قافله سالار عاشقان این است
مبین به چشم حقارت به خون دیده ما
که آبروی صراحی به اشک خونین است
ز آشنایی ما عمر ها گذشت و هنوز
به دیده منت آن جلوه نخستین است
نداد بوسه و این با که می توان گفتن؟
که تلخکامی ما ز آن دهان شیرین است
به روشنان چه بری شکوه از سیاهی بخت
که اختر فلکی نیز چون تو مسکین است
به غیر خون جگر نیست بی نصیبان را
زمانه را چه گنه چوننصیب ما این است
رهی ز لاله و گل نشکفد بهار مرا
بهار من گل روی امیر و گلچین است


:: موضوعات :: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
اشعار رهی معیری
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘ӍДЯЈДл✘
آگهی
#2
رهی یا رها!چرا انقدر کم بود؟!
پاسخ
#3
کم بود
بهار در شعر رهی معیری 1
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان