امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

آسیب‌شناسی کاربُردهای امروزی زبان فارسی

#1
آسیب‌شناسی کاربُردهای امروزی
زبان
فارسی
 
(نگرشی ساختاری و معناشناختی در نثر امروز فارسی)
 
چفت‌وبست زبان فارسی شُل شده است. بسیار کمبوده‌اند، به‌راستی، نمونه‌هایی از شعر و نثر پس از مشروطیّت که مرا جُز به همین نتیجه رسانده باشد که چفت‌وبست زبان فارسی امروز به‌راستی شُل شده است: هم در ساختمان و هم در واژگان. 
بی‌درنگ باید بیفزایم که زبان فارسی امروز، همدر گستره‌ی بسیار گسترده‌ی جغرافیایی و هم در سطح‌های بسیار گوناگون اجتماعی کاربرد خویش، گویش‌ها و گونه‌های فراوانی دارد. در نوشته‌ی کنونی، من امّا به‌ گونه‌ای از‌  این زبان خواهم پرداخت که کاربرد فرهیخته - ادبی آن را پدید می‌آورد. به نمودها و نمونه‌هایی از‌ این کاربرد در نثر فرهنگی - ادبی امروز ‌ایران می‌پردازم و به "زبان و بیان" شعر امروز ‌ایران در نوشته‌ای دیگر خواهم پرداخت. 
و بی‌درنگ، باز، باید بیفزایم که من، هرگاه بهکاربرد فرهیخته - ادبی زبان فارسی امروز می‌اندیشم، بی‌درنگ و به‌ناگزیر به ‌یاد همین گونه از کاربرد زبان انگلیسی امروز می‌افتم: که، هرچه با آن آشناتر می‌شوم، ورزیدگی، جاافتادگی و هنجاریافتگی آن بر من آشکارتر می‌شود: هم در ساختمان و هم در واژگان. در آواشناسی نیز، حتا. گرچه با ‌ این جنبه از زبان، در نوشته‌ی کنونی، کاری نخواهم داشت. 
زبان انگلیسی امروز، در کاربرد فرهیخته - ادبیخود، به‌راستی که زبانی ورزیده، جاافتاده و هنجاریافته است. و چنین است که در ‌ این کاربرد از  این زبان، غلط‌گفتن و غلط‌نوشتن - می‌توان گفت - به‌راستی که سخت دشوار است. و چنین است، چرا که خطاهای دستوری و واژگانی در‌ این کاربرد از‌  این زبان، از متن گفتار یا نوشتاری که در آن راه یافته باشند، به‌گونه‌ای زننده و چشمگیر بیرون می‌زنند و در نتیجه، همیشه به‌آسانی و آشکارا شنیدنی یا دیدنی‌اند و، در نتیجه، همیشه بی‌درنگ و به‌آسانی درست‌شدنی‌اند. و چنین است که‌ این یا آن خطای دستوری یا واژگانی، از قلم نویسنده نیز اگر در رفته باشد، باری، از چشم نه لزومن تیزبین ویراستار کار او نخواهد گریخت. و چنین است که یافتن خطاهای دستوری یا واژگانی، در کار گویندگان انگلیسی‌زبان رادیو یا تلویزیون بی بی سی یا نویسندگان روزنامه‌هایی همچون گاردین و تایمز، همیشه نزدیک به ناممکن است. نام‌آوران امروز شعر و ادب در زبان انگلیسی که دیگر، البته جای خود دارند. و باور کنید، غمم می‌گیرد از‌ این که ناگزیر و بی‌درنگ باز باید بیفزایم که پرت‌ترین و مبتذل‌ترین نشریه‌های انگلیسی‌زبان امروز نیز، در هر زمینه‌ای که ابتذال‌آفرین باشند، باری، در برخورد با زبان، ناگزیرند از پرت، یعنی نابه‌هنجارنبودن.
امّا، سطح‌ها و گونه‌های دیگر که هیچ، فرهیخته‌ترینو ادبی‌ترین گونه‌ی کاربرد زبان فارسی امروز نیز غلط‌گفتن و غلط‌نوشتن را به‌آسانی در خود می‌پذیرد.
"سختنگیریم، معنا را که می‌رساند. چه فرقی دارد که بگوییم تفاوت یا اختلاف؟"
"ملا نُقطی نباشیم،معنای جمله که روشن است. چه فرقی می‌کند که «را» را‌ این‌جا بیاوریم یا آن‌جا؟"
به آسان‌گیری خو کرده‌ایم و برآیند‌ اینخوکردگی همانا سُست‌شدگی هنجارهای زبانی ماست. هم در ساختمان و هم در واژگان. در راستای‌ این "ترّقی معکوس"، کارمان بدان‌جا کشیده است که اصرار به درست‌گفتن و درست‌نوشتن را، که خود برآیندی‌ست از زبان و آگاهی، نمودی از واپس‌ماندگی ذوقی- بینشی و فسیل‌شدگی فرهنگی- ادبی می‌گیریم. و...نه! امّا، نه! به‌تر است نروم سر منبر، و بروم سر سطر. 
بگذارید نخست در چند جمله و عبارت باریک شویم. 
جمله: "... کار آنان به مثابه ۱‌اندودنخورشید به گل می‌ماند."۲ آشکار است که، در‌ این جمله، باید یا "مثابه" حذف شود یا "می‌ماند" بشود "است". 
جمله: "در شعری به نام ‌ایستگاه زیما...از رنگ‌باختن آرمان‌های انقلابی توسط بورکرات‌ها شکوه کرد."٣ آن‌چه‌ این جمله می‌خواهد به ما بگوید‌ این است که "(یفتوشنکو) در شعری به نام ‌ایستگاه زیما... از رنگ‌باختن آرمان‌های انقلابی در بورکرات‌ها شکوه کرد." : یعنی شکوه‌ی شاعر از بورکرات‌ها بود که باعث رنگ‌باختن آرمان‌های انقلابی شده بودند. اما آن‌چه‌ این جمله عملن به ما می‌گوید، این است که یفتوشنکو، در شعر ‌ایستگاه زیما، به بورکرات‌ها نمایندگی داد تا از رنگ‌باختن آرمان‌های انقلابی شکوه کنند!
عبارت: "جشن صدسالگی تولد لنین."۴یعنی" جشن صدمین سالگرد تولد لنین"!
جمله: "یکی دیگر از بناهایی که از اهمیتتاریخی خاصی برخوردار است، جامع توس را می‌توان معرفی کرد."۵ آشکار است که باید یا به آغاز‌ این جمله افزود: "چون" یا "به عنوان" و یا عبارت " را می‌توان معرفی کرد" را از پایان آن برداشت و به جایش گذاشت: است".
جمله: "در اواخر سده‌ی چهارم گروهی ازترکمانان که در نواحی شهر توس و مرو مستقر بودند و بیش‌تر از ترکستان به‌ این ناحیه مهاجرت کرده بودند، سر به شورش و آشوب گذاشته و تمامی‌ روستاهای نواحی شهر توس و سایر شهرهای خراسان را مورد چپاول و غارت قرار داده، راوندی گوید: ..." ۶ در‌ این جمله، "گذاشته" یعنی "گذاشتند" و "قرار داده" یعنی " قرار دادند". "حالت وصفی فعل"، در زبان فارسی امروز، سرچشمه‌ی بسیاری از خطانوشتن‌هاست وهمچنین است "حذف فعل به قرینه".
جمله: "گاهی او را تا حد میرزابنویسپایین می‌آورند، گاه چون برده‌ای در زنجیر".۷ گفتم که "حذف فعل به قرینه"و به‌طورکلی "حذف به قرینه" بسیار پیش می‌آید که کار دست دوستان بدهد. دوست ما، در‌ این‌جا، می‌خواهد بگوید: "گاه او (یعنی شاعر) را تا حد میرزابنویس پایین می‌آورند، گاه چون برده‌ای به زنجیرش می‌کشند".
جمله: "گاها خون خود را ریخته و شکنجه‌کشاناز آن رنج می‌برد"٨. نخیر!
من به هیچ ‌چیز‌ این جمله کاری ندارم. به جاندوست، امّا، سخت، یعنی "شکنجه‌کشان" رنج می‌برم از‌ این‌که می‌بینم "گاه" فارسی دارد به "ان" (تنوین) عربی آلوده می‌شود!- به‌ویژه که می‌بینم از‌ این پیوند نابه‌هنجار انگار هنجار تازه‌ای نیز دارد زاده می‌شود. بفرمایید: این هم واژه‌ی نو بنیاد "بنیادا"۹! - که البته از "غایت" عربی‌دوستی پژوهشگر ما نیز نیست: چرا که ‌ایشان "تانی" عربی را هم می‌نویسند: "طئنی"۱۰.
باری. جمله: "در جایی به پوشکین رجوعکنیم..."۱۱ که یعنی: "رجوع کنیم به پوشکین، آن‌جا که می‌گوید...".
جمله: "هستند مسلمن کسانی که اعتقاددارند در یک چنین وضعیتی به‌تر آن است که آن‌قدر گرسنگی کشید تا کلکمان کنده شود."۱۲ اصل "هم‌خوانی ساختاری مفردات یک جمله"در زبان فارسی امروز نیز، البته با هنجارهای ویژه‌ی‌ این زبان، در کار است. بر بنیاد یکی از همین هنجار‌هاست که "گرسنگی" را، در‌ این جمله، باید "بکشیم".
جمله: "امّا برای مصدق در تاریخ معاصرجایی ممتاز می‌شناخت تا جایی که وی را رهبر آزادگانش می‌خواند."۱٣ دومین بخش‌ این جمله برایندی‌ست در نوشتار، از درهم‌آمیختن دو هنجار: یکی دیروزی و دیگری امروزی. دیروز می‌نوشتیم:"... تا بدانجا که رهبر آزادگانش می‌خواند." امروز می‌نویسیم:"... تا جایی که او را رهبر آزادگان می‌خواند." از هم‌آمیزی‌ این دو هنجار، امّا، آن‌چه بار می‌آید و در کار می‌آید، هنجار سومی ‌نیست، تنها غلطی آشکار است.
باری. و باز هم جمله: "جناح میانه رو...در نظر دارد... با بیرون‎نگه‌داشتن اکثریت نمایندگان تندرو از مجلس، آخرین پایگاه قدرتی که تندروها با اتکا به اکثریت کرسی‌های مجلس هنوزدر اختیار خود دارند، از کنترل آن‌ها خارج کند."۱۴ آشکار است که‌ این جمله یک "را" کم دارد. اما بر(ای خود) من نیز روشن نیست به‌راستی که "را" را در کجای‌ این جمله باید کار گذاشت: پس از واژه‌ی "قدرتی"؟ یا پس از واژه‌ی "دارند"؟ یا شاید فرقی نمی‌کند؟ نمی‌کند؟ چرا؟ 
و، باز هم باری. عبارت: "... نیروی میراییکه در شرایط فعلی به‌واقع جز اظهارنظر و آه‌وفغان، نقش مستقیم و تعیین‌کننده‌ای در حیات سیاسی- اقتصادی جامعه ندارد..."۱۶ 
منطق ساختاری‌ این عبارت، آشکارا، در تضاد استبا آن‌چه نویسنده می‌خواهد بگوید. نویسنده به‌هیچ‌روی نمی‌خواهد بگوید که "اظهارنظر و آه‌وفغان"کردن یکی از "نقش‌های مستقیم و تعیین‌کننده... در حیات سیاسی - اجتماعی جامعه" است. عبارتی که به کار برده است، امّا، دقیقن همین را می‌گوید.
جمله: "درحالی‌که فقط چهار ماه بهانتخابات مجلس باقی نمانده، میانه‌روها هیچ برنامه‌ی پیشنهادی جدیدی برای حل مشکلات جامعه عرضه نکرده‌اند."۱۶ از متن آشکار است که آن‌چه نویسنده می‌خواسته است بنویسد‌، این است که: "... بیش از چهار ماه به انتخابات مجلس باقی نمانده (است)...". آن‌چه نوشته است، امّا، برعکس، بدین معناست که: "... بیش از چهار ماه به انتخابات مجلس باقی مانده (است)."
عبارت: چند پاسدار‌ ایرانی که... سال‌ها بهاسارت اسراییل در آمده‌اند..."۱۷ یعنی: "چند پاسدار ‌ایرانی که ... سال‌هاست در اسارت اسراییل‌اند...". "به اسارت در آمدن" یک پیشـآمد است که در لحظه یا ساعت یا شب یا روز ویژه‌ای پیش می‌آید. "در اسارت بودن"، امّا، یک چه‌گونگی (یعنی حالت یا وضعیت) است که می‌تواند زمانی دراز یا کوتاه داشته باشد. (از کرامات شیخ ما!) 
باری. و باز هم عبارت: "... نهضتی کهمردم از آن خود می‌دانستند..." ۱٨. کاربرد "که اش" (یا "که ش")، در فارسی امروز، دگرگون شده است. بدین معنا که "اش" از "که" اغلب جدا می‌شود و به عنصر ساختاری دیگری می‌پیوندد. درست است که در سطح عادی نوشتار نمی‌نویسیم: "نهضتی که ش مردم از آن خود می‌دانستند" امّا درست نیست که‌ این "(ا)ش" را یکسره نادیده بگیریم. می‌توانیم بنویسیم: "نهضتی که مردم از آن خود می‌دانستندش". "آن را" را نیز می‌توانیم، البته به جای "(ا)ش" به کار گیریم و بنویسیم: "نهضتی که مردم آن را از آن خود می‌دانستند". بی" (ا)ش" یا "آن را"، امّا عبارت ما بی‌گمان چیزکی کم خواهد داشت.
جمله: "هدایت به‌خاطر دختری که یکی ازنوچه‌هایش به خود جلب کرده بود خودکشی کرد."۱۹‌ این جمله نیز یک "(ا)ش" کم دارد که این‌بار، به معنای "او را"ست.
جمله: "برای علاقه‌مندان خواندن اصلمقاله توصیه می‌شود."۲۰ "برای" در‌ این جمله یعنی "به"! 
دو جمله‌ی پیوسته: "... در چنین مرحله‌ایاز انکشاف سرمایه‌داری (جهانی‌شدن تمام فازهای گردش سرمایه) منظور از مثلن سرمایه‌ی "آمریکایی" یا "شرکت‌های ماورای ملی آمریکایی" صرفن می‌تواند‌ این باشد که مرکز شرکت... در کشور آمریکا واقع شده است. درغیر‌این‌صورت با توجه به جهانی‌شدن فعالیت‌ها مفهوم دیگری برای‌ این مقوله نمی‌توان در نظر گرفت."۲۱ عبارت "درغیراین‌صورت"، در آغاز دومین جمله، آشکارا نادرست، یعنی نابه‌جا، به کار گرفته شده است: "حشو"یی نیست که "قباحت" آن به معنا، به‎هرحال، آسیبی نرساند. "زایده"ای‌ست ناهمخوان با بافت معنایی‌ این دو جمله، که بی‌چون‌وچرا باید حذف شود.
چند جمله‌ی پیوسته: "آن پیاله‌های عسل راهمیشه خندان و پر از شیطنت دیده بودی. آن پیاله‌های شیرین درخشان را که زیر سایه‌ی مژه‌های بلند- تا به ‌یاد داشتی- هراسان ندیده بودی. دیده بودی که گاه تلخ می‌شدند؛ سایه‌های تیره‌ای بر سطح صیقلی‌شان می‌نشست، به ‌هنگام خشم. دیده بودی که گاه در آن‌ها کینه موج می‌زد و کدر می‌شدند، به ‌هنگام شنیدن خبر بد. اما آن سایه‌های تیره و آن موج‌های مکدر زود محو می‌شدند و دوباره شیرین می‌شدند، سرشار از عشق و زندگی..."۲۲.
منطق ساختاری واپسین جمله، در‌ این فراگرد، باما می‌گوید که "آن سایه‌های تیره و آن موج‌های مکدر" بودند که "محو می‌شدند و دوباره شیرین می‌شدند". آشکار است، امّا،  این نیست آن‌چه نویسنده می‌خواهد بگوید. نویسنده می‌خواهد بگوید: "آن سایه‌های تیره و آن موج‌های مکدر زود محو می‌شدند و آن پیاله‌های عسل دوباره شیرین می‌شدند".
عبارت: "موجی که توسط جهان‌گردان وتاجران و سفیران اروپایی در‌ ایران افتاده شد..."۲٣! کاش ترجمه می‌بود، امّا - نخیر-‌ این عبارت را از مقاله‌ای می‌آورم که در اصل به فارسی نوشته شده است. شاید به‌راستی غلط هم نباشد؛ امّا به گمان من یکی، از غلط هم بدتر است، بس‌که زشت و نچسب است.
باری.‌ این نیز جمله‌ای‌ست از همان مقاله: "نهدر دوران پیش از انقلاب و نه اکنون چنین امکانی وجود نداشته است."۲۴ که جمله‌ای‌ست برآمده از یگانه‌کردن دو جمله: "پیش از انقلاب چنین امکانی وجود نداشته است" و "اکنون نیز چنین امکانی وجود نداشته است"!!
جمله: "آیا واقعن محیطی را که قصد دارمبساطم را پهن کنم، می‌شناسم؟"۲۵.
 این جمله، آشکارا یک "در آن" کم دارد:پس از "بساطم را" یا پیش از آن، یا پس از "قصد دارم" .
باری. جمله: " این‌بار اومدم کهبمونم..."۲۶ شکل نوشتاری‌ این جمله‌ این است:" این بار آمده‌ام که بمانم"، و نه‌: "‌این بار آمدم که بمانم". پس شکل گفتاری آن در نوشتار باید باشد: "این‌بار اومده‌م که بمونم..." 
باز هم جمله؟ نه! همین‌ها باید بس باشد، نیست؟باری.‌ این همه تنها مشتی‌ست نمونه، نه از خروار، بلکه به‌راستی از خرمنی آفت‌زده که از آن، نه همین مشت‌مشت، بلکه به‌راستی خروارخروار می‌توان نمونه آورد. و کاش، ‌ای کاش،‌ این‌چنین می‌بود: امّا بدبختانه هیچ‌ این‌چنین نیز نبوده است که در راه دست‌یافتن به‌ این نمونه‌ها – آن‌هم به‌ویژه "شکنجه‌کشان"! - رنجی بر خود هموار کرده باشم. سوگند یاد می‌کنم، به جان دوست، که تنها نگاهکی ‌انداخته‌ام، آن‌هم در همین دو سه روزه گذشته، به تنها چند صفحه از چند نشریه‌ای که از هر دوره  تنها یک شماره از تازه‌ترین‌هاشان را برداشته بودم- خوب، البته- برای عیب‌جویی و نکته‌گیری. که آغازی ناگزیر است بر این بررسی ساختاری- واژگان‌شناختی.
و گفتن نباید داشته باشد که قصدم، بازهم بهجان دوست، آزار هیچ کسی نیست. دنیای سخن، خاوران، آدینه، کبود، پویشگران، چشم‌انداز، پویش، فصل کتاب، ‌اندیشه، پیکار و پر، همه را من از به‌ترین ماه‌نامه‌ها و فصل‌نامه‌های امروز فارسی می‌شناسم که در‌ ایران و بیرون از ‌ایران منتشر می‌شوند و در میان نویسندگان و پژوهشگرانی که قرعه‌ی فال عیب‌جویی‌ها و نکته‌گیری‌های من به نام‌شان افتاده‌ست و در دنباله‌ی‌ این نوشته، خواهد افتاد، هستند - و یکی دو تا هم نیستند- نام‌آورانی که من از دیرباز در شخصیت و کار تک‌تک‌شان با مهر و ستایش می‌نگریسته‌ام و می‌نگرم. می‌شد و می‌شود، که به‌ سراغ دیگران نیز بروم. می‌شد و می‌شود، از خطاهای ساختاری و واژگانی فارسی‌نویسان و فارسی‌سرایان دوران کنونی، در کاربرد ادبی زبان فرهنگی خویش، به‌راستی که کتابی فراهم آورد در‌ اندازه‌های یک مثنوی هفتاد من کاغذی. نمونه‌هایی از‌ این‌گونه خطاها که تا همین جای‌ این نوشته آورده‌ام، امّا، گمان می‌کنم در روشنگری‌ این چه‌گونگی بس باشند که – گفتم – چفت‌وبست زبان فارسی شُل شده است، هم در ساختمان و هم در واژگان.
و تا روشن‌تر شودکه قصدم همانا نشان‌دادن سُست‌شدگیپیکره‌ی دستوری و درهم‌ریختگی مرزهای گستره‌های معنایی در واژگان زبان فارسی امروز است و نه- دور باد از من- شک‌رواداشتن در فارسی‌دانی یا "سواد" یا فرهیختگی زبانی‌ این یا آن نویسنده یا پژوهشگر.
بگذارید به نمونه‌هایی که از غلط در نثر امروزفارسی آورده‌ام، دو نمونه‌ی دیگر بیفزایم، از کلک استاد گرانمایه‌ای که -بزرگی و بزرگواری سیاسی و اخلاقی‌اش به کنار- شخصیت و کار دانشگاهی او برای بسیاری از فرهیختگان روزگار ما (آن‌هم در بیش از یک یا دو نسل) الگوی درخشانی بوده است برای (چرا که و همچنان که خود نمونه‌ای نیز بوده است از) ژرف‌نگری، باریک‌اندیشی و آزادگی (به معنای رهابودن از هر گونه پیش‌داوری) در پژوهش و سنجش. زنده یاد، استاد دکتر غلام‌حسین صدیقی را می‌گویم. آری و بگذریم از هرچه‌هایی که هرکه‌ها "در ستایش" ۲۷ یا در بازگفتن "حدیث آن فرزانه"۲٨ در هرکجایی گفته‌اند. "احاطه‌ی چشمگیر (او) بر مباحث و منابع فرهنگ و تاریخ‌ ایران"۲۹ نیز به کنار؛ باری، هم در ‌آیینه‌برگردان رسا و شیوایی که شهرام قنبری از "حاصل کلام"، یعنی از "فصل پایانی رساله دکتری" او به فارسی به دست داده است نیز دانش‌جو یعنی دانش‌پژوهی را می‌توان دید و بازشناخت که به‌راستی، نه‌تنها "دقت مستوفیان، انسجام کار منشیان و ظرافت فکر دبیران را توشه‌ی راه گرفته"٣۰ است، بلکه زبان فرانسه را نیز خوب می‌شناسد و درست و پاکیزه به کار می‌گیرد. و جز‌ این نیز نمی‌توانسته است بوده باشد. می‌بایسته است تا چنین بوده باشد تا "هیات داوران، بی‌گفت‌وگو و به اتفاق آرا، درجه‌ی بسیار ممتاز را"٣۱ از سوی "دانشکده ادبیات پاریس" به او اعطا کنند.
و‌ این به سال ۱۹٣٨ میلادی‌ست . امّا، امّاچنین دانشی‌مردی، آن‌گاه که - ده سالی پس از‌ این تاریخ- می‌خواهد زندگی‌نامه‌گونه‌ای از خود را به فارسی بنویسد، می‌نویسد: "تاریخ تولد نگارنده‌ی‌ این سطور، غلام‌حسین صدیقی، هفتم شوّال المکرم ۱٣۲٣ هجری قمری مطابق با ۴ دسامبر ۱۹۰۵ میلادی (هنگام شب) و دوازدهم آذرماه ۱۲٨۴ هجری شمسی در شهر تهران در بازارچه‌ی سرچشمه، که اکنون به خیابان سیروس مبدل شده است"٣۲. بر من آشکار است که‌ این "جمله" یک "است" کم دارد: پس از واژه‌ی "قمری" یا پس از واژه‌ی"شمسی"). و‌ این هم دومین "جمله" است از‌ این زندگی‌نامه‌گونه: "نام پدرم حسین صدیقی، ملقب به اعتضاد دفتر یاسلی نوری مازندرانی که روز شنبه ششم فروردین ماه ۱٣۱۲ به ساعت ۲۱ در قریه‌ی زرنان مجاور شاه آباد کرج فجاه به رحمت ‌ایزدی پیوست."٣٣ آن‌چه دکتر صدیقی می‌خواسته است بگوید‌ این است، البته، که: "پدرم حسین صدیقی نام داشت و ملقب بود به اعتضاد دفتر یاسلی نوری مازندرانی ..." ساختار دستوری "جمله"‌ای که نوشته است، امّا، منطقن بدین معناست که نام پدر استاد (بوده است که) ملقب بوده است به اعتضاد دفتر یاسلی نوری مازندرانی، نه خود او! 
باری. و تا روشن شود که من بر چه بنیادی‌ست کهدر نثر امروز فارسی به دیده‌ی عیب‌جویی و نکته‌گیری می‌نگرم، سه نکته را باید در همین جا یادآور شوم: نخست‌ این که نگرش دستوری به زبان تفاوت دارد با نگرش زیبایی‌شناسانه به زبان. نگرش دستوری به زبان از نوع نگرش‌های منطقی‌ست. یعنی از گونه‌ای "ابژکتیویته" برخوردار است. یعنی اصولی دارد که برای همگان، به گونه‌ای یکسان و بی‌چون‌وچرا، پذیرفتنی‌ست. نگرش زیبایی‌شناسانه به زبان، امّا، همیشه آغشته به "پسند زبانی"ست. یعنی"سوبژکتیو" است. یعنی کارکردهایش زمینه‌هایی پدید می‌آورد که در هر یک از آن‌ها، شاید تا همیشه، همچنان "گروهی‌ این، گروهی آن پسندند". من در مقاله‌ی کنونی، در هیچ نوشته‌ای از دیدگاهی زیبایی‌شناسانه ننگریسته‌ام. حال‌آن‌که – نمونه‌وار می‌گویم- دکتر انور خامه‌ای٣۴، در چندین مورد، از چنین دیدگاهی‌ست که بر "نقص‌های دستوری و انشایی" ٣۵ "طوبی و معنای شب" شهرنوش خانم پارسی‌پور انگشت می‌گذارد.
دکتر خامه‌ای، برای نمونه، خوش نمی‌دارد کهنویسنده، به ‌جای "مونس برخاسته بود" بنویسد: "این یکی برخاسته بود" یا که به جای "خشمش به کرختی و فرسودگی می‌گرایید" بنویسد: "خشم او با حالتی از کرختی و فرسودگی جای عوض می‌کرد". دکتر خامه‌ای بر آن است که‌ این گونه "جملات مثل‌ این است که از (یک) زبان بیگانه ترجمه شده باشد."٣۶ امّا، خوب، گیرم چنین نیز باشد.‌ این چه‌گونگی، به‌هرحال، تفاوت دارد با دچاربودن نثر به "نقص‌های دستوری و انشایی".
باری. و دوم‌ این‌که غلط‌نوشتن تفاوت دارد باکژروی‌های ٣۷‌ آگاهانه از هنجارهای زبانی. برون‌افتادن ناآگاهانه از هنجارهای دستوری و واژگانی تفاوت دارد با برون‌زدن آگاهانه از‌ این‌گونه هنجارها. برون‌افتادن ناآگاهانه از هر هنجار زبانی، یعنی هر گونه از غلط‌نوشتن، یک عیب است. برون‌زدن آگاهانه از هر یک از‌ این هنجارها، امّا، می‌تواند- عیب نباشد که هیچ- هنر نیز باشد.
گفته‌اند، و به‌درستی، که همین کژروی‌هایآگاهانه -و سنجیده- از هنجارهای دستوری و واژگانی‌ست، در هنر‌های زبانی، که بنیاد هر گونه نوآوری و آفرینندگی سبک‌شناسانه است. من، در نوشته‌ی کنونی، تنها بر برخی برون‌افتادن‌های ناآگاهانه‌ی برخی از نویسندگان امروز از هنجارهای دستوری و واژگانی زبان فارسی امروز انگشت نهاده‌ام. حال‎آن‌که -بازهم نمونه‌وار می‌گویم- دکتر انور خامه‌ای، در نقد خود بر"طوبی و معنای شب"، انگار هر گونه برون‌بودنی از هنجارهای پذیرفته‌ی زبانی را لزوما یک "نقص دستوری و انشایی" می‌شناسد و چنین است که بسیاری از آن‌چه‌هایی که در چشم دیگرانی چون خود من هنر است، از چشم منتقد ما عیب دیده می‌شود. چه عیبی دارد که خانم پارسی‌پور نوشته باشد: "اهل روم بود گویا آن کس که‌ این را گفته بود"، و نه –چنان‌که آقای دکتر خامه‌ای سفارش می‌کند- : "گوینده‌ی آن گویا اهل روم بود"؟ یا نوشته باشد: "مورچه امّا آیا می‌اندیشد"، و نه: "اما‌ آیا مورچه می‌اندیشد؟" یا: "کسی کسی را نمی‌کشت در‌ این خانه"، و نه: "در‌ این خانه کسی کسی را نمی‌کشت" و مانند‌ این‌ها. و چیست، جز همین ‌گونه کژروی‌ها از هنجارهای دستوری و واژگانی، که برای نمونه، به ‌سبک نویسندگی و نثر ابراهیم‌جان گلستان رنگ‌وانگی ویژه می‌زند؟ یا به ‌سبک نویسندگی و نثر جلال آل احمد؟ یا به زبان شعری نیما یوشیج، به‌ویژه، و به زبان شعر نیمایی و فرانیمایی، به‌طورکلی؟
و ناگفته نگذارم که کژروی از هنجارهایزبان نوشتار می‌تواند، خود، فرارفتن یا بازگشتی باشد به ‌سوی هنجارهای زبان گفتار.
باری. و سوم‌ این که هنجارهای ساختاری وواژگانی هر زبان زنده‌ای، هم در تاریخ و هم در جغرافیا و هم در سطح‌های اجتماعی- فرهنگی کاربرد آن، پیوسته دگرگونی‌پذیر و -در نتیجه - همیشه گوناگونند. و چنین است که هر گویش ویژه‌ای از هر زبان، گذشته از هنجارهای بنیادی و همگانی آن زبان، هنجارها و هنجارک‌های ویژه و درونی خود را هم دارد. و همچنین، هر گونه‌ای از کاربرد تاریخی یا جغرافیایی یا اجتماعی- فرهنگی هر گویشی. و نکته‌ این است که هر کاربردی از هر گونه‌ای از هر زبان را می‌باید تنها با هنجارها و هنجارک‌های ویژه و درونی خود آن گونه به سنجش و داوری گرفت، و نه با هنجارها و هنجارک‌های هیچ‌ گونه‌ی دیگری از آن زبان. نمونه‌وار می‌گویم: این‌که سمرقندیان پریروزی چنین‌ و چنان می‌گفتند یا نمی‌گفتند، نباید بنیادی گرفته شود برای بازشناختن درست از نادرست در سخن‌گفتن خراسانیان امروز. و‌ این را که خراسانیان امروز چنین ‌و چنان می‌گویند یا نمی‌گویند، نمی‌توان، یعنی نباید، معیار گرفت برای بازشناختن درست از نادرست در سخن‌گفتن تاجیکیان امروز. باری و پس، می‌خواهم بگویم، همین با سنجه‌های امروز است که من در کاربرد فرهنگی- ادبی امروز زبان فارسی می‌نگرم، نه با سنجه‌های دیروزی یا پریروزی‌ این کاربرد.
و درست است که من نیز از "غلط ننویسیم"سخن می‌گویم؛ امّا‌ این نه در آن معناست که استاد ابوالحسن نجفی از "غلط ننویسیم" سخن می‌گوید. در آن معنا که او از "غلط ننویسیم" سخن می‌گوید، من برآنم که حق بی‌گمان با دوستم دکتر محمدرضا باطنی‌ست که از استاد، در پاسخ، می‌خواهد اجازه بفرمایند تا ما همچنان "غلط بنویسیم".
در نوشته‌های ابوالحسن نجفی و رضا باطنی، دودیدگاه از زبان‌نگری رویاروی یکدیگر‌ ایستاده‌اند: یکی، دیدگاه ادیبانه - تاریخی، که سنجه‌ها و هنجارهای "زبان معیار" را در کاربرد پیشنیان از زبان می‌جوید و هرآن‌چه را، در کارکردها و کاربردهای امروز زبان، که با‌ این سنجه‌ها و هنجارها ناهمخوان باشد، غلط، گیرم "غلط مصطلح"، ارزیابی می‌کند؛ و دیگری، دیدگاه زبان‌شناسی علمی که "زبان معیار" را، در هر برشی از تاریخ تکامل یک زبان، همان زبان مردم می‌شناسد و بر آن است که به زبان مردم خرده نمی‌توان گرفت. چراکه سنجه‌های هر گونه خرده‌گیری را، در بنیاد، خود همین زبان است که به دست می‌دهد. 
پذیرفتن دیدگاه زبان‌شناسی علمی، برای من،امّا، هیچ بدین معنا نیست که هر که هر چه می‌گوید یا می‌نویسد درست است. آن‌چه بدان خرده نمی‌توان گرفت زبان مردم هر روزگار است، نه هر کاربردی از آن. 
و درست است که "غلط مصطلح"، خود،اصطلاحی‌ست پوک، چراکه غلطی که مصطلح شده باشد، هم به‌ دلیل مصطلح بودنش، دیگر غلط نیست، بلکه هنجار ساختاری یا واژگانی تازه‌ای‌ست در زبان.‌ این سخن، امّا به گمان من، هیچ بدین معنا نیست که در برابر غلط‌ها در کار‌ آینده و شکل‌گیرنده - امّا هنوز جانیافتاده- نیز نمی‌توان یا نباید ‌ایستادگی کرد.* 
آن روز، در نمی‌دانم چند دهه‌ی پیش، که ازفرنگ برگشتگان ما، 
"Point de vue " 
را به "نقطه‌نظر" بر می‌گرداندند، ‌ای‌کاشمی‌بود کسی تا به ‌ایشان یادآوری می‌کرد که ما در زبان فارسی واژه‌ی زیبای "دیدگاه" را هم داریم. اگر چنین شده بود، بسا که اصطلاح زُمخت "نقطه‌نظر" امروز‌ این‌همه چشم و گوش و هوش زبانی ما را نمی‌آزُرد.
باری. و درست است که زبان، چون پیکره‌ای زنده،هم در استخوان‌بندی ساختاری، و هم در یاخته‌های واژگانی خود -گیرم به آرامی، امّا- پیوسته دگرگون‌شونده است (همچنان که در ساخت آوایی خود نیز) .‌ این نیز، امّا، حقیقتی‌ست که برخی از دگرگونی‌های ساختاری یا واژگانی (یا آوایی) با کژروی‌های ناآگاهانه از هنجارها، یعنی با خطاست که آغاز می‌شوند، و نه با کژروی‌های آگاهانه از هنجارها، یعنی با نوآوری.
نمونه‌وارمی‌گویم، باز: روزی بود و روزگاریکه، در آن، "نمودن" در معنا، با "کردن" هیچ‌گاه یکی یا عوضی گرفته نمی‌شد. "نمودن" به معنای "نشان دادن" بود و "کردن" به معنای "انجام دادن". دیوان حافظ را ورق بزنیم. در "رندی آموز و کرم کن، که نه چندین هنر است/حیوانی که ننوشد می ‌و انسان نشود"٣۹ و "کرم نمای و فرو آ، که خانه خانه‌ی توست"، ۴۰"کرم کن" و "کرم نمای" معنایی یگانه ندارند؛ و تنها منطق معناهاست که کاربرد هر یک به ‌جای دیگری را روا می‌دارد: آن که کرم می‌کند از خود کرم نشان می‌دهد؛ و آن که از خود کرم نشان می‌دهد، به‌هرحال، کرم نیز می‌کند- گیرم کاری که می‌کند به نمایش یا ریا یا ناراستی نیز آلوده باشد. 
از "روی نگار در نظرم جلوه می‌نمود"۴۰و "جلوه‌ای کرد رُخت، دید ملک عشق نداشت"۴۰ می‌توان نتیجه گرفت که "جلوه نمودن" و "جلوه کردن"، هر دو، گستره‌ی کاربرد یگانه‌ای دارند. یعنی "هم‌کاربُرد"ند. یعنی همیشه هر یک را می‌توان به‌ جای دیگری به کار برد. امّا هم‌کاربردبودن لزومن به معنای هم‌معنابودن نیست. از همین روست که هم‌کاربردبودن در برخی گستره‌های معنایی به‌هیچ‌روی به ‌معنای هم‌کاربردبودن در همه‌ی‌ این گستره‌ها نیست. در: "صالح و طالع متاع خویش نمودند"،۴۲ "نمودند" آشکار است که هیچ پیوندی با "کردند" ندارد. در: "دیدار می‌نمایی و پرهیز می‌کنی" "دیدار می‌نمایی" به‌هیچ‌روی با "دیدار می‌کنی" هم‌معنا که نیست هیچ، هم‌کاربرد نیز نیست."دیدار نمودن"، به‌ معنای "چهره نشان دادن" است که آشکارا هیچ ‌پیوندی با "دیدار کردن" ندارد -نه در معنا و نه در کاربرد- و تنها حافظ نیست، البته، که "نمودن" را همیشه از "کردن" باز می‌شناسد.
امّا، ناگهان - که، یعنی، "در ناگهانی پساز‌ اندک‌اندک"، و شاید به علت زشت‌انگاشته‌شدن معنای "کردن" در کاربرد "بی‌ادبانه‌ی"‌ این واژه در سخن‌گفتن از آن کار ویژه‌ی "جنسی" - یعنی در کاربرد آن در چنین مصراعی "کس چه داند مادر او را که کرد؟" از مولوی، زبان فرهنگی - ادبی ما به تب "کردن"‌گریزی دچار می‌آید و آغاز می‌کند به همه‌ی‌ کارها را "نمودن" یا "ساختن". و دقت کنیم که "زبان" فرهنگ و ادب است که به‌ این تب دچار می‌آید، نه زبان مردم. و چنین می‌شود که سرانجام حتا در زبان شعری شاعری در پایه‌ی فروغ فرخزاد نیز برمی‌خوریم به "پنهان نمودن": ("معشوق من/انسان ساده‌ای‌ست/انسان ساده‌ای که من او را/ در سرزمین شوم عجایب/چون آخرین نشانه‌ی یک مذهب شگفت/ در لابه‌لای بوته‌ی پستان‌هایم/ پنهان نموده‌ام"۴۱) که، همچون جفت زنازاده‌اش "ویران ساختن"، از درون دچار تناقض است. مگر می‌شود چیزی را پنهان نشان داد یا ویران بنا کرد (یا ویران درست کرد یا ویران اختراع کرد)؟!۴۲ . با فروغ فرخزاد، امّا، کشانده می‌شویم به دل شعر امروز فارسی که باریک‌شدن در "زبان و بیان" آن را باید بگذارم برای مجالی دیگر. 
باری. نثر فرهنگی-ادبی امروز فارسی، هم درساختار دستوری و هم در کاربرد خود از واژگان‌ این زبان، به‌آسانی لغزش‌پذیر است و چنین است که به "زبان و بیان" بسیاری از برجسته‌ترین سخنوران امروز ‌ایران نیز - آه که چه- به‌آسانی می‌توان "لغز و نکته" فروخت. آن‌هم در معنایی -دریغا که چه- بسیار سطحی‌تر و پیش‌پا‌افتاده‌تر از آن‌چه حافظ در ‌اندیشه می‌داشت، آن‌گاه که می‌گفت: "مُدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش/کلک ما نیز بیانی و زبانی دارد".۴٣ 
استاد (شوخی نمی‌کنم) دکتر مهدی حمیدی شیرازی،در به یادم نیست چند دهه پیش، صادق هدایت را در "درس انشا" رفوزه کرد. زنده‌یاد دکتر غلام‌حسین ساعدی را نیز به‌آسانی می‌توان بر تخت زبان خواباند و با تازیانه‌ای درهم‌بافته از ده‌ها لغز و نکته‌ی دستوری و واژگانی به جانش افتاد. و ناگفته نباید بگذارم که برخی از جمله‌هایی از خانم پارسی‌پور نیز، که آقای دکتر خامه‌ای بر آن‌ها انگشت نهاده است، به‌راستی، و آشکارا، دچار "نقص‌های دستوری و انشایی"اند.
برای نمونه، دکتر خامه‌ای می‌نویسد، و به‌درستی،که: "طوبی چادر و روبنده ‌انداخت ..."، غلط است، چون چادر را نمی‌اندازند بلکه به ‌سر می‌کنند. باید به‌جای آن می‌نوشت: "چادر به سر کرد و روبنده ‌انداخت."۴۴ هرچند خود او نیز واژه‌ی "باید" را نادرست به کار می‌بَرد: "باید " صیغه‌ی (سوم شخص مفرد) حال است از "بایستن". صیغه‌ی (سوم شخص مفرد) گذشته‌ی‌ این مصدر "بایست" است.
باری. و گفتن دارد بی‌درنگ، و با‌این‌همه، کهنویسندگانی چون هدایت و ساعدی و پارسی‌پور به "زبان‌آوری" نبوده است، و نیست، که نام‌آور شده‌اند. در پیوند با‌ این‌گونه نویسندگان، ما "لفظ و گفت و صوت را" ... نخیر، "برهم" نمی‌زنیم، فرو می‌گذاریم و از‌ این‌ همه فرا می‌گذریم. چرا که‌ اینان انگار در آن ‌سوی زبان است که به سبک و ساختار کار خود دست می‌یابند.
نویسندگانی داریم، از سوی دیگر، که -چه گفتن‌شانکه جای خود دارد- رویه و سویه‌ی زبانی چه‌گونه‌گفتن‌شان نیز برای ما بااهمیت است.‌ اینان زبان‌آورانند. در برخورد با کارهای‌ اینان است به‌ویژه- و البته که- ما سخت‌گیر(تر) می‌شویم. "نقص" را بر اینان است به‌ویژه -و البته که- نمی‌بخشاییم. و البته که "نقص" را نباید بخشود، به‌ویژه بر کسانی که در زبان نیز "کمال" (را) می‌جویند.
آری. و چنین است که، به‌راستی "جایشکایت" است آن‌گاه که به نثر نویسنده‌ی زبان‌آوری همچون محمود دولت‌آبادی نیز می‌توان نکته‌هایی "دستوری و انشایی" گرفت. و خانم شاداب وجدی بر پاره‌ای از "روزگار سپری شده‌ی مردم سالخورده" که در هشتمین شماره از "فصل کتاب" چاپ شده است، نکته‌هایی گرفته است که حتا دکتر آجودانی نیز ناگزیر است یکی دو تایی از آن‌ها را بی‌چون‌وچرا بپذیرد.۴۵ (یکی از نمونه‌های خانم شاداب وجدی: "... و باز می‌خوانیم "چون روی صورت و گونه‌هایش به‌قدرکافی سرخاب و سفیداب مالیده شده بود و یک خال درشت نیلی هم درست در چاه زنخدان، که انگار کاشته باشند"... معلوم نیست که نویسنده در‌ این جمله فعل "داشت" را بعد از "چاه زنخدان" به کدام قرینه یا مجوزی حذف کرده است."۴۶) کوتاه کنم. ما در آستانه‌ی زبان ‌آگاهی ‌ایستاده‌ایم که خود رویه و سویه‌ای‌ست از آگاهی‌تاریخی‌یافتن بر بحرانی که از جنبش یا انقلاب مشروطیت به‌ این ‌سو لایه‌ها و نهادهایی از جامعه ما را فراگرفته و در زبان فرهنگی- ادبی ما نیز بازتابیده است. و‌ این که‌ این بحران در زبان مردم چندان نمودی ندارد، شاید خود نشانگر و روشنگر‌ این باشد که آن انقلاب یا جنبش در بنیادهای جامعه ما (هنوز؟) به‌راستی چندان نشت و نشست نکرده است.
باری. و امّا، آگاهی‌یافتن بر بیماری -می‌گویند-آغاز درمان است. و من پیش‌بینی می‌کنم، یا دست‌کم امیدوارم، که دست‌کم برخی از نام‌داران ادب امروز ما، پیرانه‌سر، بنشینند هر یک به ویراستن دستوری و واژگانی نوشته‌ها وسروده‌های خویش. درباره‌ی دیگرانی که خود چنین نخواهند کرد، یا که دیگر در میان ما نیستند تا خود چنین کنند، نیز من هیچ نومید نیستم. روزی، در‌ آینده‌ی دور یا نزدیک، ویراستارانی فرهیخته، به ‌جای ‌ایشان و برای ‌ایشان، کاری را که باید انجام شود انجام خواهند داد.
"پاک‌سازی" و"بازسازی" زبانی؟ سانسور و "نظارت" با افزارها و به بهانه‌های فرهیخته‌تر؟ خدای من! چه دشوار است در چشم‌انداز‌ آینده با چشمان اکنونی ننگریستن! مهم، در همه‌حال،‌ این خواهد بود که‌ آیندگان از ما بیاموزند که با زبان فارسی، در نوشتن (و سرودن)، آن نکنند که ما می‌کنیم.
و "لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟گفت: از بی ادبان!"۴۷ 
 
یادداشت:
من، خودم، یک بار پیش آمد که بنویسم: "احمدجان شاملو تنی از شاعرانی‌ست که در زبان و بیان شعر امروز ما هنجار‌شکنی و نوآوری‌های فراوانی کرده است. "نیکبختانه، امّا، بی‌درنگ دریافتم که دارم غلط می‌نویسم. چرا؟ زیرا‌ این جمله برایندی‌ست از دو جمله: یکی "شاعرانی ...نو آوری‌های فراوانی کرده‌اند" و دیگری "... شاملو تنی از‌ اینان است." و پس، من باید بنویسم: "... شاملو تنی از شاعرانی‌ست که... نوآوری‌های فراوانی کرده‌اند". یعنی "کرده‌اند" نه "کرده است".  "مثل‌ این می‌ماند که..." هم یکی از غلط‌هایی‌ست که انگار دارند جا می‌افتند. درستش‌ این است که بنویسیم: "مثل‌ این است که..." یا "به‌ این می‌ماند که...".
 
پانویس‌ها:
۱-  تاکید برواژه‌ها، در این‌جا و در سراسر‌ این نوشته از من است.
۲-  از حمیدمصدق، در دنیای سخن، تهران، شماره‌ی ۴٣، مرداد - شهریور ۷۰، صفحه‌ی ۱۹.
٣- از کامران جمالی، در دنیای سخن، همان شماره‌ی ۴٣،صفحه‌ی ۵٣.
۴-  از کامرانجمالی، در دنیای سخن، همان شماره ۴٣، صفحه‌ی ۵٣.
۵- احمد فیلی حقیقی، در خاوران، مشهد، شماره‌ی ۷-٨،خرداد و تیر ۷۰، صفحه‌ی ۷۱.
۶- احمد فیلی حقیقی، در خاوران، مشهد، شماره‌ی ۷-٨،خرداد و تیر ۷۰، صفحه‌ی ۷۲.
۷-  فریبااعرابی، در کبود،‌ هانوفر، شماره‌ی ٣، آذر۷۰، صفحه‌ی ٣۴.
٨-  فریبااعرابی، در کبود، همان شماره، همان صفحه.
۹-  در مقاله‌ی "از شجریان تا شاملو"، پویشگران، لندن، شماره‌ی ۲، تیر ۶۹، صفحه‌ی ۲۰.
۱۰-  در مقاله‌ی "چه کسی ناممکن دولت‌آبادی را ممکن می‌کند؟"، پویشگران، همان شماره، صفحه‌ی ٣۵.
۱۱- فریبا اعرابی، در کبود، همان شماره، همان صفحه.
۱۲-  ناصرمنوچهری، در کبود، همان شماره، صفحه‌ی ۴۹.
۱٣-  امیر هوشنگکشاورز، در چشم‌انداز، پاریس، شماره‌ی ۹، زمستان۷۰، صفحه‌ی ۶۰‌.
۱۴-  سرمقاله،پویش، سوئد، شماره‌ی ۷ و ٨، پاییز ۱٣۷۰، صفحه‌ی ٣.
۱۵-  سرمقاله،پویش، سوئد، شماره‌ی ۷ و ٨، پاییز ۱٣۷۰، صفحه‌ی ۵.
۱۶-  سرمقاله،پویش، سوئد، شماره‌ی ۷ و ٨، پاییز ۱٣۷۰، صفحه‌ی ۶ 
۱۷-  سرمقاله،پویش، سوئد، شماره‌ی ۷ و ٨، پاییز ۱٣۷۰، صفحه‌ی ۷.
۱٨- محمدعلی کاتوزیان، در فصل کتاب، لندن، شماره‌ی ۶،بهار ۶۹، صفحه‌ی ٣۶‌.
۱۹- محمدعلی کاتوزیان، در فصل کتاب، لندن، شماره‌ی ۶،بهار ۶۹، صفحه‌ی ٣۶.
۲۰-  منوچهرثابتیان، در فصل کتاب، لندن، همان شماره، صفحه‌ی ۷۰.
۲۱-  کامیار، در ‌اندیشهو پیکار، فرانکفورت، شماره‌ی ٣، خرداد ۷۰، صفحه‌ی ۱۷۶.
۲۲-  منوچهر ‌ایرانی،در چشم‌انداز، شماره‌ی ۹، زمستان ۷۰، صفحه‌ی ۹۰.
۲٣- از مقاله‌ی "فرهنگ به‌غارت‌رفته"، درآدینه، شماره‌ی ۶۷،بهمن۷۰ ، صفحه‌ی ۱۷.
۲۴- از همان مقاله، در همان آدینه، صفحه‌ی ۱۹.
۲۵-  از حسینخویی، در پر، لوس‌آنجلس، شماره‌ی ۷٣، بهمن ۷۰، صفحه‌ی ۲٨.
۲۶-  از حسینخویی، در پر، لوس‌آنجلس، شماره‌ی ۷٣، بهمن ۷۰، صفحه‌ی ۲٨.
۲۷- شهرام قنبری، در چشم‌انداز، شماره‌ی ۹، زمستان ۷۰،صفحه‌ی ۶۵.
۲٨-  امیرهوشنگ کشاورز، در چشم‌انداز،همان شماره، صفحه‌ی ۵۶.
۲۹-  ناصرپاکدامن، همان چشم‌انداز، صفحه‌ی ۷۵.
٣۰- ناصر پاکدامن، همان چشم‌انداز، صفحه‌ی ۷۴.
٣۱-  آورده‌ی ناصرپاکدامن، در همان چشم‌انداز، صفحه‌ی ۵۷.
٣۲- آورده‌ی امیرهوشنگ کشاورز، در همان چشم‌انداز، صفحه‌ی۵۷.
٣٣- آورده‌ی امیرهوشنگ کشاورز، در همان چشم‌انداز، صفحه‌ی۵۷.
٣۴- در "طوبی و معنای شاهکار"، در دنیای سخن،شماره‌ی ۴۶، دی ۷۰، صفحه‌های ٣۴ تا ٣۷.
٣۵-  انور خامه‌ای،در دنیای سخن، همان شماره، صفحه‌ی ٣۶.
٣۶-  انور خامه‌ای،در دنیای سخن، همان شماره، صفحه‌ی ٣۷.
٣۷-Deviation 
٣٨- نگاه کنید به دنیای سخن، همان شماره، صفحه‌ی ٣۷.
٣۹- دیوان حافظ، به تصحیح و توضیح پرویز ناتل خانلری،انتشارات خوارزمی، تهران ۵۹، صفحه‌ی ۴۵۶ و صفحه‌ی ٨۲.
۴۰-  دیوان حافظ،همان به‌ترتیب، صفحه‌های  ۶۴۲ و ٣۱۲ و ۴۷۲.
۴۱- تولدی دیگر، انتشارات ‌ایران‌زمین، ‌ایروین،سال؟،صفحه‌ی ٨۲.
۴۲-  نگاه کنیدبه فرهنگ معین، جلد ۲، صفحه‌ی ۱۷٨۶.
۴٣-  دیوان حافظ،به تصحیح و توضیح پرویز ناتل خانلری، صفحه‌ی ۲۵٨.
۴۴-  انور خامه‌ای،در دنیای سخن، شماره‌ی ۴٣، صفحه‌ی ٣۷.
۴۵-  نگاه کنید به فصل کتاب، همانشماره، صفحه‌ی ۱۴٨.
۴۶-  شاداب وجدی،در فصل کتاب، همان شماره، صفحه‌ی ۱۴٨.
۴۷-  از گلستانسعدی، باب دوم، در اخلاق درویشان. نگاه کنید به کلیات سعدی، به تصحیح محمدعلی علمی، از انتشارات و کتاب‌فروشی و چاپ‌خانه‌ی محمدعلی علمی، تهران، ۱٣٣٨، صفحه‌ی‌ ۱۱٨.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Eye-blink کتاب زبان بدن (چگونه افکار دیگران را بخوانیم)
  اموزش زبان کره ای :)
  معرفی کتبی برای آموزش زبان عربی
  بررسی کتاب «رسانه شناسی» مهدی محسنیان‌راد
  برای حفظ موجودیت زبان فارسی چه کرده ایم؟
  برگزاری نشست «پاسداشت زبان و ادبیات فارسی در منطقه اکو»
  نکاتی راجب زبان و ادبیات ترکیی
  سخت ترین زبان دنیا چیست؟!
  چرا نمیتوان کلمات بیگانه را -یکسره- از زبان حذف کرد!؟
  تاثیر فضای مجازی بر ادبیات و زبان فارسی

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان