امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دلایل اثبات وجود خدا

#1
دلایل اثبات وجود خدا به اندازه ی آفریده هایش می باشند! هر آفریده ای در این جهان، بزرگترین دلیل بر وجود خداوند و وحدانیت او در خلق، مالکیت و تدبیر امور عالم، از کوچکترین ذره در زمین گرفته تا بزرگترین کهکشان در فضا است.

۱) دلیل فطرت

اولین دلیل دال بر وجود خداوند، برهان فطرت است، چون اذعان به ربوبیت پروردگار، امری فطری و ضروری است که در درون هر انسان فاجر و فاسقی یافت می شود، احساسی فراگیر است که همه ی درون انسان را پر کرده تا اعلام دارد که به آفریننده اش اقرار می کند و او را اله می داند و هرگز نمی تواند و قدرت آن را ندارد که این حقیقت را رد و یا به فراموشی بسپارد.

به باور بسیاری از مفسرین، این فطرت همان عهد و میثاقی است که خداوند قبل از آفریدن انسانها از آنها گرفته تا بر ربوبیتش گواه باشند، و آن را حجتی انکارناپذیر قرار داده تا هرگز نتوانند با بهانه و عذر پیروی از آباء و اجداد، آن را انکار کنند یا زیر نقاب نادانی، خود را مخفی نمایند.

خداوند می فرماید: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی شَهِدْنَآ أَن تَقُولُواْ یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَـذَا غَافِلِینَ أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَآ أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ» الأعراف: ١٧٢ ١٧٣

(ای پیغمبر! برای مردم بیان کن) هنگامی را که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان (در طول اعصار و قرون) پدیدار کرد و (عقل و ادراک بدانان داد تا عجایب و غرایب گیتی را دریابند و از روی قوانین و سنن منظّم و شگفت انگیز هستی، خدای خود را بشناسند و بالاخره با خواندن دلایل شناخت یزدان در کتاب باز و گسترده ی جهان، انگار خداوند سبحان) ایشان را بر خودشان گواه گرفته است (و خطاب بدانان فرموده است) که: آیا من پروردگار شما نیستم ؟ آنان (هم به زبان حال پاسخ داده و) گفته اند: آری! گواهی می دهیم (توئی خالق باری. ما دلایل و براهین جهان را موجب اقرار و اعتراف شما مردمان کرده ایم) تا روز قیامت نگوئید ما از این (امر خداشناسی و یکتاپرستی) غافل و بی خبر بوده ایم یا این که نگوئید: نیاکان ما پیش از ما شرک ورزیدند و ما هم فرزندان آنان بودیم (و چون چیزی در دست نداشتیم که با آن حق را از باطل بشناسیم، از ایشان پیروی کردیم. لذا خویشتن را بی گناه می دانیم. پروردگارا!) آیا به سبب کاری که باطلگرایان (یعنی نیاکان مشرک ما که بنیانگذاران بت پرستی بوده اند) کرده اند ما را (مجازات می کنی و در روز رستاخیز با عذاب خود) نابودمان می گردانی ؟

شاید بعضی مواقع روکردن به گناه و رفاه طلبی، حجابی بر این ندای درونی باشد، یا در گوشه های فراموشی و غفلت گم شود اما خیلی سریع به هنگام شداید و سختیها، حجابها زدوده و کلبه های محقر غفلت ویران می شوند، در نهایت کافر ملحد به سوی خدا بر می گردد و سر ذلت بر درگاه خداوند می نهد!.

خداوند می فرماید:

«هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّی إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَآءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَآءَهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنَا مِنْ هَـذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» یونس: ٢٢

او است که شما را در خشکی و دریا راه می برد (و امکان سیر و حرکت در قاره ها و آبها را برای شما میسّر می کند). چه بسا هنگامی که در کشتیها قرار می گیرید و کشتیها با باد موافق سرنشینان را (آرام آرام به سوی مقصد) حرکت می دهند، و سرنشینان بدان شادمان می گردند، به ناگاه باد سختی وزیدن می گیرد و از هر سو موج به سویشان می دود و می پندارند که (توسّط مرگ از هر سو) احاطه شده اند (و راه گریزی نیست. در این وقت) خدا را به فریاد می خوانند و طاعت و عبادت و فرمانبرداری و دین را تنها از آن او می دانند (چرا که همه کس و همه چیز را بسی ضعیف تر و ناتوانتر از آن می بینند که کاری از دست آنان برآید و از این ورطه رستگارشان نماید. بدین هنگام عهد می کنند که) اگر ما را از این حال برهانی، از زمره ی سپاسگزاران خواهیم بود (و دیگر به کسی و چیزی جز تو روی نمی آوریم و هرگز این و آن را به فریاد نمی خوانیم و نمی پرستیم).

«وَإِذَا غَشِیَهُمْ مَّوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُاْ اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُّقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَآ إِلاَّ کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ» لقمان:۳۱

(منکران خدا) هنگامی که (سوار کشتی می شوند و) موجهایی همچون کوه آنان را فرا می گیرد، خالصانه خدا را به فریاد می خوانند و عبادت را خاصّ او می دانند. ولی هنگامی که آنان را نجات داده و سالم به خشکی رساندیم، برخی از ایشان میانه روی را در پیش می گیرند (و بر ایمان خود وفادار و پایدار می مانند، و تعداد زیادی دوباره خدا را فراموش کرده و راه کفر در پیش می گیرند). آیه های ما را هیچ کسی جز خیانت پیشگان ناسپاس، انکار نمی کند.

حتی بزرگ ترین مشرکان و ملحدان تاریخ هم نتوانستند، این ندای درونی را سرکوب و آن را انکار نمایند، هر چند از روی ظلم و تکبر با زبان بدان اقرار نمی کردند ولی دلهایشان به آن یقین داشت، همانگونه که خداوند درباره ی قوم فرعون می فرماید:

«وَجَحَدُواْ بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَآ أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ» النمل: ١٤

ستمگرانه و مستکبرانه معجزات را انکار کردند، هر چند که در دل بدانها یقین و اطمینان داشتند. بنگر سرانجام و سرنوشت تباهکاران چگونه شد؟ (مگر در دریا غرق نشدند و به دوزخ واصل نگشتند؟).

«وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ» الزخرف: ٩

اگر از مشرکان بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است، قطعاً خواهند گفت: خداوند باعزّت و بس آگاه. (چرا که می دانند بتهای ایشان چنین کاری را نکرده اند و آنان به معبودان خود حقّ خالقیت نمی دهند).

«قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَرْضِ أَمَّن یَمْلِکُ السَّمْعَ والأَبْصَارَ وَمَن یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَن یُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ» یونس: ٣١

بگو: چه کسی از آسمان (به وسیله ی اشعّه و باران) و از زمین (به وسیله ی فعل و انفعالات خاک و رویش گیاهان و درختان و میوه ی آنها) به شما روزی می رساند؟ یا چه کسی بر گوش و چشمها توانا است (و آنها را می آفریند و بدانها نیروی شنوائی و بینایی می دهد)؟ یا چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می آورد (و حیات و ممات در دست او است)؟ یا چه کسی امور (جهان و جهانیان) را می گرداند؟ (پاسخ خواهند داد و) خواهند گفت: آن خدا است، (چرا که آفریدگار جهان و روزی رسان مردمان و مدبّر کار و بار هستی، به اقرار وجدان بیدار، خداوند دادار است). پس بگو: آیا نمی ترسید و پرهیزگار نمی شوید؟

۲) دلیل خلقت

دومین دلیل بر اثبات وجود خدا، دلیل خلقت است، تعدد این دلیل به اندازه ی شماره ی همه ی مخلوقات است، هر چیزی که در آسمان و زمین آفریده شده، دال بر وجود خداوند خالق است، آیات روشنگری که هر شک و شبهه ای را برطرف می سازند، و هر منکر و حق پوشی را لال می گرداند، و متکبرین و دشمنان را ناچار به اعتراف می کند، چون دربردارنده ی دلایل متقن و روشنی بر ربوبیت و الوهیت خداوند می باشد.

این مخلوقات با آن همه عظمت و بزرگی و هماهنگی که دارند عبث و بیهوده آفریده نشده اند، همچنین خودشان آفریننده ی خودشان نیستند، این چیزی است که فطرت بدان اذعان دارد، و به ضرورت و بداهت بدان پی می برد، پس هیچ فرضیه و گزینه ای باقی نمی ماند مگر اینکه بگوییم با دست توانمند خداوند شکست ناپذیر و دانا آفریده شده اند، خداوندی که آفرید و هماهنگی بخشید و اندازه گیری کرد و رهنمون ساخت.

اثبات آفریننده در قرآن با همان آیاتی صورت گرفته که در آن هستند مانند اثبات خورشید با نورش، یعنی ضرورتاً با دیدن نور به خورشید پی می بریم، همچنین با شنیدن آیات قرآن به وجود خدا دست می یابیم، پس نیازمند قیاس و غیر آن نیستیم.

«أَمْ خُلِقُواْ مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ» الطور: ٣٥

آیا ایشان (همین جوری از عدم سربرآورده اند و) بدون هیچ گونه خالقی آفریده شده اند؟ و یا این که (خودشان خویشتن را آفریده اند و) خودشان آفریدگارند؟

۳) اجماع همه ی ملتها

یکی دیگر از دلایل اثبات وجود خداوند، اتفاق و اجماع همه ی ملت ها از روزگاران گذشته تا حال بر وجود خداوند می باشد، به گونه ای که هیچ گروه و طایفه ای منکر وجود خدا نبوده و نیست، مگر افراد معدودی که آن هم اجماع منعقده ی ملل و اقوام را خدشه دار نمی سازد، و به عقیده و سخن آنها توجهی نمی شود.

بزرگان و محققینی که در مورد ادیان و مذاهب بشری و الهی تحقیق و تفحص کرده اند، بیان داشته اند که همه ی امتها به خالقیت خداوند مؤمن بوده اند و هیچ کدام از آنها در ربوبیت خداوند به شریک و انبازی قائل نبوده اند.

خداوند می فرماید:

«قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِّن ذُنُوبِکُمْ وَیُؤَخِّرَکُمْ إِلَی أَجَلٍ مُّسَـمًّـی قَالُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِیدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَآؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ» إبراهیم: ١٠

پیغمبرانشان بدیشان گفتند: مگر درباره ی وجود خدا، آفریننده ی آسمانها و زمین، بدون مُدِل و نمونه ی پیشین، شکّ و تردیدی در میان است ؟ (مگر عقل شما کتاب باز هستی را نمی نگرد و به مؤلف آن راه نمی برد؟).

بدون شک پیامبران در این مورد امتهای خود را مخاطب قرار داده اند، هیچ کدام از آنها در آن شک نکرده اند، البته جایی برای شک و تردید وجود ندارد، چون هر کس در آن شک کند ابتدا باید به محسوسات اطرافش شک و گمان ورزد.

۴) دلیل عقلی

در گذشته بیان کردیم که دلایل دال بر وجود خداوند به تعداد آفریده ها هستند، و همه ی این دلایل بر سه اصل بنا شده اند که عقل به صراحت به صحت آنها گواهی می دهد، و قرآن و سنت هم بر آنها دلالت می کنند، به گونه ای که انسانها از هر قوم و قبیله و رنگ و جنسی که باشند نمی توانند آن را انکار کنند.

اصول مذکور عبارتند از:
ـ اصل اول: هر فعلی فاعلی دارد

عدم و نیستی چیزی را نمی آفریند، این ضرورتی عقلی و حقیقتی شرعی است، هر عقلی آن را می پذیرد و کتاب خداوند هم آن را اثبات فرموده است.

خداوند می فرماید:

«أَمْ خُلِقُواْ مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ أَمْ خَلَقُواْ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بَل لاَّ یُوقِنُونَ» الطور: ٣٥ – ٣٦

آیا ایشان (همین جوری از عدم سربرآورده اند و) بدون هیچ گونه خالقی آفریده شده اند؟ و یا این که (خودشان خویشتن را آفریده اند و) خودشان آفریدگارند؟ یا این که آنان آسمانها و زمین را آفریده اند؟! بلکه ایشان طالب یقین نیستند.

انسان عاقل چگونه این حقیقت را انکار می کند در حالی که لباسی که به تن کرده و ماشینی که سوار آن می شود و سایه ای که او را از گرمی خورشید نگه داری می کند، حتی غذا و آشامیدنی، خلاصه هر چیزی که گرداگرد انسان قرار گرفته اند بر این حقیقت خدشه ناپذیر گواهی می دهند؟! اصلاً معقول و ممکن نیست که همه ی این اشیاء بی شمار بدون خالق و سازنده ایجاد شوند.

اگر این اصل را به کار گیریم، و همه ی مخلوقات گرداگرد خود را ببینیم که در این جهان پهناور ایجاد شده اند، یقین پیدا می کنیم که لاجرم هر فعلی فاعلی دارد.

ـ اصل دوم: هر فعلی نشانگر توانایی و صفات فاعل آن است

چون میان فعل و فاعل علاقه و ارتباط ناگسستنی وجود دارد، هر فعلی که صورت می گیرد آیینه ای از قدرت و توانایی فاعل آن است، مثلاً اگر لامپ الکتریکی را مشاهده می کنیم متوجه می شویم که سازنده ی آن دارای شیشه و سیم های گوناگونی بوده و به هر کدام از آنها علم و آگاهی کافی داشته، و چنین توانایی در او وجود دارد که بتواند این گونه از شیشه و سیم استفاده کند، جدا از اینها باید به الکتریسیته هم علم و آگاهی کافی داشته باشد.

بدین گونه متوجه می شویم که میان فعل و فاعل ارتباط تنگاتنگی بر توانایی و صفات فاعل حاکم است و این قاعده را در هر موجودی آشکارا می بینیم.

قرآن کریم ما را به این اصل متقن راهنمایی کرده است، و ما را تشویق فرموده که به مخلوقات جهان خیره شویم تا در خلال آن بسیاری از صفات خداوند را بشناسیم.

خداوند می فرماید:

«اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّمَآءِ کَیْفَ یَشَآءُ وَیَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ فَإِذَآ أَصَابَ بِهِ مَن یَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلِ أَن یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِّن قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ فَانظُرْ إِلَی آثَارِ رَحْمَةِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِیِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَآ إِنَّ ذَلِکَ لَمُحْییِ الْمَوْتَی وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» الروم: ٤٨ ٥٠

خدا کسی است که بادها را وزان می سازد و بادها ابرها را برمی انگیزند. سپس خدا آن گونه که بخواهد ابرها را در (پهنه ی) آسمان می گستراند و آنها را به صورت توده هایی بالای یکدیگر انباشته و متراکم می دارد و (پس از تلقیح، ای انسان) تو می بینی که از لابلای آنها بارانها فرو می بارد، و هنگامی که آن (باران حیات بخش) را بر کسانی از بندگانش می باراند، آنان خوشحال و مسرور می گردند. آنان قطعاً (لحظاتی) پیش از نزول باران، ناامید و سرگردان بوده اند. به آثار (باران یعنی) رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را پس از مردنش زنده می کند. آن کس (که زمین مرده را این چنین با نزول باران زنده می کند) زنده کننده ی مردگان (در رستاخیز) است و او بر همه چیز توانا است.

چگونگی ایجاد باران و باریدنش بر زمین مرده و زنده کردن آن، همه دال بر وجود و توانایی آفریننده هستند، مخصوصاً قدرت زنده کردن مردگان و برپایی قیامت، همچنان که به رحمت خداوند اشاره می کند که چگونه به داد مردم می رسد.

خلاصه، شناخت بعضی از صفات فاعل از خلال مشاهده ی افعال و آثارش روشی عقلی و شرعی است که عقل به ضرورت آن را درک می کند، و نصوص شرعی نیز بر آن مهر تأیید زده و آنرا اساس مهمی برای شناخت حقایق ایمان قرار داده اند.

با به کارگیری این اصل متوجه می شویم که این جهان خالقی دارد و خالق آن دارای صفات فراوانی است که هر مخلوقی به بخشی از آنها اشاره می کند، با تدبر در عظمت و بزرگی مخلوقات به قدرت بی نهایت خداوند عزیز، و با دقت در حیات موجودات به حیات مطلق پروردگار پی می بریم و با مشاهده ی نظم و دقت در آنها به حکمت و علم خداوند دست پیدا می کنیم و با وحدت در نظام آفریده ها و قوانین ثابتش به وحدانیت خداوند علم پیدا می کنیم.

بنا به قواعد و بیانات گذشته می توانیم بگوییم که همه ی این مخلوقات با دستان توانا و حکمت و علم بی پایان خداوند همیشه زنده که هیچ چیز بر او چیره نمی شود آفریده شده اند.

ـ اصل سوم:

هرگز نمی توان کاری را به کسی نسبت داد که از انجام آن عاجز است

این هم یکی دیگر از اصول عقلی است که عقل بدان گواهی می دهد و شریعت هم بر آن دلالت می کند، ممکن نیست بتوان به فردی که لال است و لکنت زبان دارد فصاحت و بلاغت نسبت داد، و عقلاً ممکن نیست به حیوانی که عقل و اراده ندارد یا انسان جاهلی که چیزی نمی داند، ساختن سفینه ای فضایی و داشتن معلومات فراوان را نسبت داد!! یا نمی توان عملیات جراحی مغز را به فرد دهاتی صحرا نشین و گوسفندچرانی نسبت داد! همچنانکه نمی توان نوشتن کتابی در مورد اتم را به او منسوب کرد.

همچنین نمی توان به صخره سنگی قدرت آفریدن و روزی دادن و زنده کردن و میراندن و سود و زیان رساندن را نسبت داد.

خداوند می فرماید:

«أَیُشْرِکُونَ مَا لاَ یَخْلُقُ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ * وَلاَ یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَلاَ أَنْفُسَهُمْ یَنصُرُونَ * وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَی ٱلْهُدَیٰ لاَ یَتَّبِعُوکُمْ سَوَآءٌ عَلَیْکُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صَامِتُونَ * إِنَّ ٱلَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ فَٱدْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ * أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَآ أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَآ أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَآ أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ٱدْعُواْ شُرَکَآءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ» الأعراف: ١٩١ ١٩٥

آیا چیزهائی را انباز خدا می سازند که نمی توانند چیزی را بیافرینند و بلکه خودشان هم آفریده می شوند؟ انبازهای آنان نه می توانند ایشان را یاری دهند و نه می توانند خویشتن را کمک نمایند. (ای بت پرستان!) شما اگر انبازهای خود را به فریاد خوانید تا شما را هدایت کنند، پاسخ شما را نمی توانند بدهند و خواسته ی شما را برآورده کنند. برای شما یکسان است، خواه آنها را به فریاد خوانید، و خواه خاموش باشید (و آنها را به یاری نطلبید. در هر دو صورت تکانی و کمکی از آنها نمی بینید). بتهایی را که بجز خدا فریاد می دارید و می پرستید، بندگانی همچون خود شما هستند (و کاری از آنان ساخته نیست و نمی توانند فریادرس شما باشند). آنان را به فریاد خوانید و (از ایشان استمداد جوئید) اگر راست می گوئید (که کاری از ایشان ساخته است) باید که به شما پاسخ دهند (و نیاز شما را برآورده کنند). آیا این بتها دارای پاهایی هستند که با آنها راه بروند؟ یا دارای دستهایی هستند که با آنها چیزی را برگیرند (و دفع بلا از شما و خویشتن کنند؟) یا چشمهایی دارند که با آنها ببینند؟ یا گوشهایی دارند که با آنها بشنوند؟ (پس آنها نه تنها با شما برابر نیستند، بلکه از شما هم کمتر و ناتوان ترند. در این صورت چگونه آنها را انباز خدا می کنید و آنها را می پرستید؟). بگو: این بتهایی را که شریک خدا می دانید فراخوانید و سپس شما و آنها همراه یکدیگر درباره ی من نیرنگ و چاره جویی کنید و اصلاً مرا مهلت ندهید (و اگر می توانید غضبم کنید و نابودم گردانید. امّا بدانید که اینها موجودات غیرمؤثّری هستند و کمترین تأثیری در وضع من و شما ندارند).

خداوند می فرماید:

«وَاتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ آلِهَةً لاَّ یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَهُمْ یُخْلَقُونَ وَلاَ یَمْلِکُونَ لأَنْفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَـاةً وَلاَ نُشُوراً» الفرقان: ٣

(مشرکان) سوای خدا، معبودهایی را برگرفته اند (و به پرستش اصنام و کواکب و اشخاصی پرداخته اند) که چیزی را نمی آفرینند و بلکه خودشان آفریده هایی بیش نیستند، و مالک سود و زیانی برای خود نبوده، و بر مرگ و زندگی و رستاخیز اختیار و توانی ندارند.

خداوند می فرماید:

«قُلْ أَرَأَیْتُمْ شُرَکَآءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ الأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ أَمْ آتَیْنَاهُمْ کِتَاباً فَهُمْ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّنْهُ بَلْ إِن یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُم بَعْضاً إِلاَّ غُرُوراً» فاطر: ٤٠

بگو: آیا درباره ی انبازهای خود که علاوه از خدا آنها را هم به فریاد می خوانید، خوب دقّت کرده اید؟ نشانم دهید آنها کدام چیز زمین را آفریده اند؟ و یا در آفرینش (کدام چیز) آسمانها مشارکت داشته اند؟ یا شاید کتاب (آسمانی) در اختیار مشرکان گذارده ایم و ایشان حجّت روشنی از آن (بر کار شرک و بت پرستی خود) دارند؟! (اصلاً ایشان دلیل عقلی و دلیل نقلی ندارند) و بلکه ستمگران جز وعده های دروغ به یکدیگر نمی دهند (و فقط همدیگر را گول می زنند).

اگر این اصل را به کار گیریم متوجه می شویم که در میان همه ی آفریده ها نمی توان به هیچ کدام از آنها آفریدن را نسبت داد، چون هیچ کدام از آنها به صفات حکمت، علم، آگاهی، بزرگی، سیطره، هدایت، زنده بودن، دوام و بقاء ... متصف نیستند! پس وقتی که آفریدن را به هیچ کدام از مخلوقات نمی توان نسبت داد، معلوم می شود که خالق هستی غیر از هستی و طبیعت مخلوق است.
پاسخ
 سپاس شده توسط سربازاو ، رها جوووون.لپتاپ ، ارزوخواجه
آگهی
#2
یکی از مسائل بسیار اساسی برای آدمی، مسئلة وجود خدا است. اعتقاد و یا عدم اعتقاد به خدا، در زندگی انسان، بسیار نقش آفرین است. اگر کسی به دلیلی، به وجود خدا اعتقاد پیدا کند، تمام اعمال و حرکات او صبغة خاصی به خود می گیرد و اگر هم بی اعتقاد به خدا باشد، باز اعمال او رنگ و بویی دیگر پیدا می کند.

بنابراین انسان باید قبل از هر شناختی به این مسئله بپردازد که آیا واقعاً برای انسان و عالم، خدایی وجود دارد، یا این که انسان و عالم بر اثر صدفه و تصادف پدید آمده، و آدمی نیز در زندگی هیچ وظیفه و هدفی جز ادامه زندگی و لذت بردن ندارد. از این رو، که امیرالمؤ منین علی۷ می فرماید: «معرفة ا سبحانه، اعلی المعارف»(۱) امام۷ حتی توحید و اعتقاد به خدای یگانه را، حیات و جان نفس و روح می داند: «التوحید حیاة النفس»(۲) نیز از ایشان نقل شده است که سرلوحه دین، شناخت خدا است؛ «اول الدین معرفته»(۳) آدمی نیز با تمام وجود خود این دقیقه را در می یابد که شناخت خدا، در درجه نخست اهمیت قرار دارد.

اولین مسئله در وادی شناخت خدا، شناخت وجود او است. در کلمات امیرالمؤ منین، استدلال بر وجود خدا به طور مستقل کمتر مشاهده می شود و عنوانی تحت براهین اثبات وجود خدا، در کلمات آن حضرت نمی توان یافت.

دلیل این مطلب می تواند دو امر باشد:

۱. امیرالمؤ منین علی۷ خداشناسی و خداجویی را امری فطری می داند؛ همان گونه که فرموده اند: خداوند قلب ها را با اراده و محبت خود، و عقلها را با معرفت خود سرشته است:«اللهم خلقت القلوب علی ارادتک وفطرت العقول علی معرفتک»(۴) در جایی دیگر می فرمایند: «عجبت لمن شک فی ا وهو یری خلق ا»(۵) این سخن برگرفته از آیه ای در قرآن است: «افی ا شکٌ فاطر السموات والارض» ابراهیم/ ۱۰

۲. دلیل دیگر آن است که مخاطبان امیرالمؤ منین۷ اشخاصی بودند که به وجود خدا باور داشتند. آنان بیش تر محتاج تصحیح اعتقاداتشان بودند، نه تأسیس.

آری، در لابه لای کلمات امام۷ می توان دلایلی را بر اثبات وجود خدا یافت. نگارنده در حد بضاعت خود، هشت دلیل بر اثبات وجود خدا در کلمات حضرت۷ یافته است؛ هرچند که راه های منتهی به خدا، به عدد نفوس خلایق است.

آن دلایل هشت گانه، بدین قرارند:

۱. برهان معقولیت؛

۲. برهان فطرت؛

۳. برهان نظم؛

۴. برهان علی؛

۵. برهان معجزه؛

۶ برهان وجوب و امکان (حدوث)؛

۷. برهان فسخ عزائم؛

۸. برهان صدیقین.

به جهت اختصار و درج در مجله سه برهان را مطرح می نماییم.

گفتنی است که مراد از برهان در این نوشتار، مفهومی است اعم از برهان مصطلح در فلسفه و منطق. بنابراین مطلق راه هایی که آدمی را به خدا می رسانند، در این جا مراد و موضوع سخن خواهد بود.

۱. برهان معقولیت یا احتیاط عقلی

یکی از راه های اثبات وجود خدا، معقولیت اعتقاد به او است. زیرا آدمی را یکی از این دو راه در پیش است: اعتقاد به خدا، عدم اعتقاد به خدا. از سویی، هر یک از این دو لوازمی دارد. برای نمونه، کسی که به خداوند باورمند است، باید بپذیرد که: چون خداوند حکیم است، انسان و جهان را بیهوده نیافریده است؛ بلکه از آفرینش آن دو، مقصودی دارد که همانا هدایت انسان و رساندن او به کمال نهایی خویش است؛ از این رو پیامبران را برای هدایت او فرستاده است. همچنین پس از این جهان، جهان دیگری وجود دارد که در آن انسان ها کیفر و پاداش اعمال خود را می بینند. بدین سان اعتقاد به خدا با اعتقاد به نبوت و شریعت و معاد توأم می شود. در مقابل، عدم اعتقاد به خدا، لوازمی دیگر، غیر از آن چه گفته شد، دارد.

حال اگر اعتقاد به خدا و لوازم آن را که سعادت ابدی را در پی دارد در نظر بگیریم و آن را با ناباوری به خدا و لوازم آن بسنجیم، اعتقاد به خدا و لوازم آن را معقول تر خواهیم یافت. زیرا در صورت صحت اعتقاد به خدا، ما از منافع بسیاری برخورداریم و از شقاوت ابدی اجتناب ورزیده ایم؛اما اگر معلوم گردد که چنین اعتقادی، خرافه و ناصواب است، نیز ضرر و زیانی نکرده ایم. بنابراین معقول آن است که اعتقاد به خدا و لوازم آن را بپذیریم.

شبیه به این استدلال در کلمات امام علی۷ آمده است؛ چنان که می فرماید:

زعم المنجم والطبیب کلاهماان لامعاد فقلت ذاک الیکما

ان صح قولکما فلستُ بخاسرٍ او صح قولی فالوبال علیکما(۶)

در دیوانی که منسوب به امام علی۷ است، نیز می خوانیم:

قال المنجم والطبیب کلاهمالن یحشر الاموات قلت الیهما

ان صح قولکما فلست بخاسران صح قولی فالخسار الیکما(۷)

«منجم و طبیب هر دو می گویند که قیامتی وجود ندارد. به آنان می گویم: اگر قول و عقیدة شما صحیح باشد، ما زیانی نکرده ایم، و اگر قول و عقیدة من صحیح باشد، شما از زیانکاران خواهید بود.»

از خواندنی های تاریخ، مناظرة امام رضا۷ با مردی زندیق است؛ نوشته اند:

«یکی از زنادقه وارد مجلسی شد که امام رضا۷ در آن حضور داشتند. امام بدو فرمود: ای مرد اگر اعتقاد شما صحیح باشد در صورتی که در واقع چنین نیست آیا ما با شما مساوی نیستیم؟ و نماز و روزه و زکات و اقرار و تصدیق، زیانی به ما نمی رساند. آن مرد ساکت شد. سپس امام ادامه دادند: و اگر اعتقاد ما بر حق باشد که چنین است آیا نصیب شما هلاکت، و بهرة ما رستگاری نیست؟»(۸)

پاسکال، همین استدلال را با نام برهان شرطبندی مطرح کرده است. به عقیدة وی، عالم از نظر دینی مبهم است و عقل نمی تواند در نهایت دربارة وجود خدا حکم کند؛ زیرا در عالم، هم در تأیید وجود خدا و هم در رد آن شواهدی وجود دارد. از این رو کلاف عالم سردر گم است. بنابراین آدمی باید زندگی خود را بر سر این که خداوند وجود دارد، شرط ببندد؛ یعنی به نظر او این که خداوند هست، برگ برنده ای است و آدمی باید زندگی خود را با آن سامان دهد و همواره چنان عمل کند که گویی نزد او قضیة بالا درست است. به گمان پاسکال، آنچه انسان در این شرطبندی از دست می دهد، بسیار ناچیز است؛ ولی می توان ثابت کرد که آنچه به دست می آورد، بی اندازه خوب است. پس معقول تر آن است که در پی اجتناب از احتمال خسران عظیم باشیم؛ زیرا اگر کسی به خداوند بی اعتقاد باشد، ولی در واقع خدایی وجود داشته باشد، گرفتار عذاب ابدی خواهد شد.(۹)

برهان شرطبندی پاسکال هنوز برای فیلسوفان دین جاذبه دارد و از آن به ویژه در سال های اخیر بسیار دفاع کرده اند. اما این که عقل نمی تواند در نهایت دربارة خدا حکم کند، سخن درستی نیست. براهینی که بر اثبات وجود خدا ذکر شده است، جایی برای چنین مدعایی باقی نمی گذارد.

۲. برهان فطرت

راه های اثبات وجود خدا دوگونه است: سیر آفاق و انفس؛ چنان که در قرآن آمده است: «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین انه الحق» فصلت/ ۵۳ راه آفاق آن است که از طریق مشاهدة مخلوقات و تدبر در حدوث و امکان و نظم پدیده ها، به وجود خالق و مدبری دانا و توانا پی برند.اما اگر انسان از راه تأمل در خود پی به وجود خدا برد، و در برابر او که کمال مطلق است، سر تعظیم فرود آورد، از راه انفس یا فطرت، خدا را یافته است. آیة مشهور قرآن در این باره، بدین قرار است: «فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم لکن اکثر الناس لا یعلمون» روم/ ۳۰

امام علی۷ نیز در کلماتی به راه فطرت اشاره فرموده اند؛ بدین شرح:

۱. پس رسولانش را در میانشان گمارد و پیمبرانش را پیاپی فرستاد تا از آنان بخواهند حق میثاق فطرت را بگذارند و نعمتی را که فراموششان شده به یادشان آرند و با رساندن حکم خدا جای عذری برایشان نگذارند. و گنجینه های خود را برایشان بگشایند.(۱۰)

۲. حمد و سپاس مخصوص خدایی است که حمد خود را به بندگان الهام کرده است و سرشت آنان را با معرفت خود آمیخته است.(۱۱)

۳. همانا، بهترین چیز که نزدیکی خواهان به خدای سبحان بدان توسل می جویند، ایمان به خدا و پیامبر و جهاد در راه خدا است که موجب بلندی کلمة مسلمانی است و یکتا دانستن پروردگار که مقتضای فطرت انسانی است.(۱۲)

۴. خدایا قلب ها را با ارادة خود خلق کرده ای و عقل ها را با معرفت خود سرشته ای.(۱۳)

۵. من بر فطرت مسلمانی زاده شده ام.(۱۴)

شاید بحث دربارة معنای فطرت، زمینه را برای آشنایی بیش تر با این برهان، مساعدتر کند.

فطرت از ماده فَطَرَ در اصل به معنای آغاز و شروع است. از همین روی به معنای خلق نیز به کار می رود؛ زیرا خلقِ چیزی، به معنای ایجاد و آغاز وجود و تحقق آن است.

ابن عباس می گوید:

«در معنای آیه شریفة الحمد فاطر السموات والارض حیران بودم و معنای «فاطر» را نمی دانستم. تا این که دو نفر که بر سر چاهی نزاع داشتند، نزد من آمدند و یکی از آن دو گفت: انا فطرتُها؛ یعنی من قبل از همه و برای اولین بار حفر آن را آغاز کردم.»(۱۵)

بنابراین فَطَرَ به معنای آغاز و ابتدا است و فطرت، به معنای حالت خاصی از شروع و آغاز است، که هم معنای آفرینش می شود. اموری را می توان برای موجودی فطری دانست که آفرینش آن، اقتضای آن ها را دارد. چنین اموری، سه ویژگی عمده دارند:

۱. امور فطری در تمام افراد یک نوع هست؛ البته با شدت و ضعف.

۲. امور فطری همواره ثابت است، و چنان نیست که در برهه ای از تاریخ اقتضای خاصی داشته باشد، و در برهه ای دیگر اقتضایی دیگر؛ چنان که قرآن می فرماید: «فطرت ا التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق ا.» روم/ ۳۰

۳. امور فطری از آن حیث که فطری و مقتضای آفرینش موجودی است، نیاز به تعلیم و تعلم ندارد؛ هرچند تقویت و یادآوری و یا جهت دادن به آن ها گاه نیاز به آموزش و پرورش دارد.

پس از روشن تر شدن معنای فطرت و امور فطری، اکنون باید دید چه اموری، فطریِ انسان هستند.

فطریات انسان را می توان به دو دسته تقسیم کرد:

الف. شناخت های فطری؛

ب. گرایش های فطری.

نوعی شناخت خدا که نیازی به آموزش و فراگیری ندارد، خداشناسی فطری است، و اگر نوعی گرایش به سوی خدا و پرستش او در هر انسانی باشد، می توان آن را خداپرستی فطری نامید. اما نه خداشناسی و نه خداپرستی، آن گونه آگاهانه نیست که انسان را از تلاش عقلانی یا استمداد از پیامبران۷ برای شناخت خداوند بی نیاز کند.

خداشناسی فطری

بر فطری بودن خداشناسی هم دلیل نقلی و هم دلیل عقلی فلسفی اقامه کرده اند. نمونه هایی از آن دلایل بدین قرار است:

۱. دلیل نقلی بر فطری بودن خداشناسی

از آیات و روایات نیک بر می آید که خداشناسی، فطری است. بدین معنا که ما پیش تر معرفتی نسبت به داوند داشته ایم، ولی آن را فراموش کرده ایم؛ پیامبران ما را به تأمل در آفاق و انفس خواندند، تا به شناخت فطری آگاهی پیدا کنیم؛ یعنی انبیا نگفتند که ای مردم بدانید که خدا وجود دارد، بلکه گفتند: «ای مردم، بدانید که می دانید خدا وجود دارد.» قرآن نیز می فرماید: «فذکر انما انت مذکر غاشیه/ ۲۱ به تعبیر امام علی۷ لیستأدوهم میثاق فطرته.(۱۶) همچنین هنگامی که از امیرالمؤ منین علی۷ پرسیدند که آیا پروردگارت را هنگام پرستش دیده ای، فرمود:

ما کنتُ اعبد رباً لم اره. وقتی پرسیدند چگونه دیده ای، فرمود: لاتدرکه العیون فی مشاهدة الابصار ولکن رأته القلوب بحقائق الایمان؛(۱۷)

دو پرسش در این جا روی می نماید:

۱. در چه زمانی انسان به این شناخت و رؤ یت قلبی نائل شده است؟

۲. آیا شناخت و رؤ یت قلبی خدا اختصاص به برخی انسان ها دارد، یا تمامی انسان ها از چنین معرفتی برخوردارند؟

آیة میثاق در قرآن از زمانی سخن می گوید که پروردگار از پشت بنی آدم فرزندانشان را بیرون آورد و آنان را بر خودشان گواه گرفته، پرسید آیا من پروردگارتان نیستم. گفتند: «آری؛ گواهی دادیم.» اعراف/ ۱۷۲

از این آیه به خوبی برمی آید که گفت و گویی میان خدا و همة انسان ها صورت گرفته است، و همة آنان به خداوندی خدا و این که او پروردگار هستی است، اعتراف و شهادت داده اند تا بهانه ای برای آنان در روز قیامت نباشد.

در روایتی درباره «میثاق» از امام صادق۷ آمده است: «شناخت خدا در قلب ها ثابت ماند، آنان موقف میثاق را فراموش کردند و روزی به یادشان خواهد آمد و اگر این مسئله نبود، کسی نمی دانست آفریننده و روزی رسانش کیست.»(۱۸)

همان امام بزرگوار دربارة معرفت قلبی نیز می فرماید: کان ذلک معاینة ا فانساهُم المعاینه واثبت الاقرار فی صدورهم؛(۱۹) آن چه در آیة میثاق آمده است، معاینة خدا بود. پس از آن، خداوند معاینه را از یاد آنان برد و اقرار را در قلب هایشان ثابت و استوار ساخت.

از امام صادق۷ سؤ ال شد: آیا مؤ منان در روز قیامت خدا را مشاهده خواهند کرد؟ امام فرمود:

«بلی، و قبل از روز قیامت نیز او را مشاهده کرده اند.» پرسید: در چه زمانی؟ امام فرمود: «وقتی که به آنان گفته شد: الست بربکم، قالوا بلی. آن گاه مدتی سکوت کرد و سپس فرمود: «همانا مؤ منان در دنیا و قبل از قیامت نیز خدا را مشاهده می کنند. آیا الاَّن خدا را مشاهده نمی کنی؟... مشاهدة قلبی مانند مشاهده با چشم نیست.»(۲۰)

از تعابیر دیگر امام علی۷ چنین بر می آید که معرفت خدا با سرشت انسان عجین شده و از بدو خلقت انسان، چنین معرفتی ملازم او بوده است: چنان که «اللهم... فطرت العقول علی معرفتک.»(۲۱)

«فاطرهم علی معرفة ربوبیته.»(۲۲)

بنابراین ویژگی های معرفت فطری خدا چنین است:

۱. سابقة آن به پیش از جهانِ کنونی بر می گردد؛ یعنی عالم ذر که خداوند در آن با انسان ها عهد و میثاق بسته است.

۲. در ابتدا شناخت خدا، در نهایتِ شدت و عمق بوده است؛ به طوری که از آن تعبیر به مشاهده و معاینه شده است.

۳. انسان، موقف آن میثاق و شدت این شناخت را فراموش کرده است؛ اما اصل معرفت خدا و اقرار به آن در جان و روح او باقی است و در همین جهان با درجات متفاوت به یاد او می آید.

۴. معرفت قلبی خدا در انحصار گروهی خاص از انسان ها نیست؛ بلکه خداوند متعال در آغاز خلقت، خویش را به همة انسان ها شناسانده و از همة آنان در این باره اقرار گرفته است. بنا بر این معرفت خود را با سرشت انسان عجین کرده است.

امام باقر۷ در تفسیر این جمله پیامبر اکرم۹ که فرموده اند: «هر مولودی بر فطرت متولد می شود» می فرمایند: «یعنی علی المعرفة بأنَّ ا عز و جل خالقه فذلک قولُه: ولئن سألتهم من خلق السموات والارض لیقولن ا.»(۲۳) مراد از فطرت معرفت به این امر است که خدا خالق او است و این آیه نیز به همین مطلب اشاره دارد: «اگر از آنان بپرسی که چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است، خواهند گفت: خدا.»

بنابراین همة انسان ها حتی فرزندانِ مشرکان، هنگام تولد معرفت خدا را به همراه دارند و با فطرت الهی متولد می شوند. اصل معرفت خدا در روح و جان آدمی باقی است و در جهان کنونی به درجات مختلف به یاد انسان می آید، و راه های عقلی خداشناسی در واقع تنبه و یادآوری این رؤ یت فطری خدا در ایستگاه الست است.

مورخ شهیر، مسعودی نیز در ابتدای کتاب مروج الذهب خطبة بسیار لطیفی را از حضرت علی۷ نقل کرده است. در این خطبه ضمن بیان عظمت رسول ا۹ آمده است که ایشان عهد و میثاق عالم ذر را فرایاد مردم می آورد.

«فضل محمداً۶ فی ظاهر الفترات، فدعی الناس ظاهراً وباطناً وندبهم سراً واعلاناً واستدعی۷ التنبیه علی العهد الذی قدمه الی الذر قبل النسل.»(۲۴)

۲. تفسیر فلسفی فطری بودن خداشناسی

براساس مبانی فلسفی، انسان چنان آفریده شده است که در اعماق قلبش یک رابطة پنهانی با خدا دارد. اگر او قلب و دل خود را اصلاح و زیر و رو کند و به اعماق قلب خود راه بیابد، به این رابطه را بی پرده، خدا را شهود خواهد کرد. در فلسفه به اثبات رسیده است که معلولی که دارای مرتبه ای از تجرد است، درجه ای از علم حضوری نسبت به علت هستی بخش خود را خواهد داشت.(۲۵) از آن جا که خدا، علت العلل و خالق تمام مخلوقات از جمله نفس انسانی است، نفس مجرد انسانی مرتبه ای از علم حضوری به خداوند را دارا است؛ هرچند این علم حضوری ناآگاهانه یا نیمه آگاهانه باشد و بر اثر ضعف و آلودگی قابل تفسیرهای مختلف و نادرست باشد. بنابراین نفس انسانی، نسبت به علت حقیقی خود که خداوند است علم حضوری دارد و می توان این امر را نوعی معرفت فطری به خدا دانست.

برهان فطرت از دیدگاه متفکران غربی

در جهان غرب از برهان فطرت با نام برهان اجماع عام یاد می شود. هرچند که می توان برهان تجربة دینی را نیز به وجهی به فطرت برگرداند. سیسرون، سنکا، کلمنت اسکندرانی، هربرت اهل چربری، افلاطونیان کمبریج، گاسندی، کرونیوس از جمله طرفداران این برهانند.

در سال های اخیر شمار بسیاری از متکلمان مشهور کاتولیک و پروتستان از این برهان حمایت کرده اند. رودلف ایسلر در کتاب خود به نام «فرهنگ مفاهیم فلسفی» این برهان را در میان دلایل معروف وجود خدا، در ردیف پنجم اهمیت قرار داده است. پل ادواردز می گوید به نظر می رسد که این ارزیابی صحیحی از جایگاه این برهان در تاریخ فلسفه باشد. جان استوارت میل بر آن بود که این برهان در تودة انسان ها تأثیر بیش تری نسبت به براهین که منطقاً کم تر انتقادپذیرند دارد.(۲۶)

برناردو بویدر وجویس، ادعای دیگری دارند. بویدر در کتاب الهیات طبیعی آن را برهانی که فی نفسه ارزش مطلقی دارد، لحاظ کرده است و می گوید:

«اجماع عام ملل در قبول خدا را باید ندای عقل عام فرض کرد که دلیل قانع کننده ای در مورد حقیقت ارائه می دهد. اما او بعداً اعلام کرد که این برهان قطعیت مطلق ندارد؛ مگر هنگامی که به برهان علت اولی ضمیمه شود. اما جویس نویسندة قرن بیستم که یکی از کامل ترین و واضح ترین قرائت ها را از این برهن دارد، بسیار خوش بین تر است. او این برهان را بدون هیچ شرطی «یک دلیل معتبر بر وجود خدا» محسوب کرده است.»(۲۷)

براهینی که فلاسفه در این باره مطرح کرده اند، در دو گروه تقسیم بندی می شود:

یک: براهینی که در آن ها عمومیت اعتقاد به خدا، شاهدی بر فطری بودن نفس اعتقاد است؛ یا این که لازمه آرمان ها و یا نیازهایی است که آن ها غریزی و فطری اند، بنابراین آن اعتقاد باید درست باشد. به این نوع براهین، تفسیرهای زیست شناختی می گویند.

دو: براهینی که عمومیت اعتقاد به خدا به انضمام این ادعا که معتقدان برای رسیدن به این عقیده از عقل بهره گرفته اند، به عنوان دلیلی بر وجود خدا محسوب می شود. این نوع براهین را، قیاس های ذوحدین ضد شکاکیت نیز نامیده اند، در این جا به نمونه هایی از آن ها اشاره می کنیم.

۱. تقریر سنکا: ما عادت داریم که برای اعتقاد عمومی انسان ها، اهمیت فراوانی قائل شویم و این را یک برهان قانع کننده می انگاریم. ما از احساسی که در ضمیر انسان قرار دارد، استنباط می کنیم که خدایانی وجود دارند و هیچ قوم و ملتی نبوده که آن ها را انکار کند؛ هر چند که بسیار دور از قانون و تمدن بوده اند.(۲۸)

۲. تقریر هاج: همة قوا و احساس های ذهنی و بدنی ما، متعلقات مناسب خود را دارند. وجود این قوا، وجود آن متعلقات را ایجاب می کند. بنابراین چشم با ساختاری که دارد، ایجاب می کند که نوری باشد تا دیده شود، و گوش بدون صوت و صدا، تبیین و درک نخواهد شد، به همین طریق احساس و میل مذهبی ما، وجود خدا را ایجاب می کند.(۲۹)

۳. تقریر جویس: انسان ها شیفتة آزادی عملند و از هر موجدی با قدرت برتر متنفرند. اگر تقریباً همة انسان ها نسبت به مدبر مطلق خود یقین کامل دارند. این فقط به خاطر ندای عقل است که بسیار روشن و قطعی است. همة انسان ها چه متمدن و چه غیر متمدن، به طور یکسان در این اعتقاد مشترکند که حقایق طبیعت و ندای وجدان، ما را وا می دارد که وجود خدا را به عنوان حقیقت قطعی تصدیق کنیم. اگر تمامی انسان ها در این نوع اعتقاد در اشتباه باشند مستلزم آن است که عقل نقصی دارد و این که جست و جوی حقیقت برای انسان بیهوده است. در آن صورت شکاکیت محض تنها راه چاره خواهد بود. ولی همة ما بر این امر مصریم که عقل انسان اساساً معتبر است. از آن جا که عقل اساساً قابل وثوق است، شکاکیت عمومی یک راه بدیل جد ی برای پذیرش حکم وجود خدا نیست. بنابراین اعتقاد به وجود خدا درست است.(۳۰)

بنابراین انگیزة انسان به سوی خدا عقل او است نه تمایلات او، زیرا اعتقاد به خدا برخلاف تمایلات اولیه او است اگر همة مردم در این استنتاج عقلی خطا کرده باشند، دیگر به هیچ یک از احکام عقل نمی توان اعتماد کرد و اعتقاد داشت و این یعنی شکاکیتِ مطلق. بنابراین یا باید گزارة «خدا وجود دارد» را صادق دانست، یا در همة گزاره ها تردید کرد. ما نمی توانیم در همة گزاره ها تردید کنیم، پس باید بپذیریم که «خدا وجود دارد»، صادق است.

برهان نظم

بدون شک، برهان نظم یکی از متداول ترین براهینی است که برای وجود خدا اقامه شده است. این برهان نیز همانند بعضی از براهین اثبات وجود خدا، تاریخی به بلندی عمر انسان ها دارد. آدمیان از دیرباز با مشاهدة پدیده های منظم و هماهنگ به این فکر می افتادند که این نظم و هماهنگی در میان موجودات، معلول چیست. آیا خود اجزا با همکاری یکدیگر این نظم را پدید آورده اند؟ یا این که ناظمی حکیم و مدبر، آن ها را چنین، منظم کرده است؟ انسان بر اثر تأمل و تعمق در ساختار موجودات، به این نتیجه می رسد که ناظمی حکیم، چنین ساختار منظمی را پدید آورده است و به تعبیری این مجموعه های منظم، نشانه های تدبیری است که ما را به خدا رهنمون می کند. چنان که امیرالمؤ منین علی۷ می فرمایند:

«خداوند با نشانه های تدبیر که در آفریدگانش دیده می شود، بر عقل ها آشکار شده است.»(۳۱)

برهان نظم را می توان چنین بازگفت:

مقدمه اول: عالم طبیعت، پدیده ای منظم است؛ یا این که در عالم طبیعت، پدیده های منظم وجود دارد؛

مقدمه دوم: براساس بداهت عقلی، هر نظمی از ناظم حکیم و با شعوری برخاسته است که براساس آگاهی و علم خویش، اجزای پدیده منظم را با هماهنگی و آرایش خاصی برای وصول به هدف مشخصی در کنار هم نهاده و آن را براساس طرح حکیمانه ای منظم ساخته است.

بنابراین عالم طبیعت که پدیده ای است منظم، ناظم حکیم و با شعوری آن را تدبیر کرده است.

در قرآن و روایات معصومین۷، به ویژه در سخنان امیرالمؤ منین علی۷ به این برهان اشاره شده است برخی از آن ها را یادآور می شویم و سپس تقریرهای مختلف برهان نظم را با استشهاد به کلمات امیرالمؤ منین علی۷ بازمی گوییم.

۱. قرآن در آیات بسیاری، از جمله آیة زیر، به موارد نظم در آسمان ها و زمین و خلقت انسان ها و جنبندگان اشاره می کند و آن ها را نشانه هایی برای ناظم حکیم می شناساند:

«به راستی در آسمان ها و زمین، برای مؤ منان نشانه هایی است و در آفرینش خودتان و آنچه از [انواع] جنبندگان پراکنده می گرداند، برای مردمی که یقین دارند، نشانه هایی است و [نیز در] پیاپی آمدن شب و روز و آنچه خدا از روزی از آسمان فرود آورده و به [وسیله] آن زمین را پس از مرگش زنده گردانیده است و [همچنین در] گردش بادها [به هر سو] برای مردمی که می اندیشند نشانه هایی است. این [ها]است آیات خدا که به راستی آن را بر تو می خوانیم. پس، بعد از خدا و نشانه های او به کدام سخن خواهند گروید.»(۳۲)

۲. امیرالمؤ منین علی۷ نیز از نظم و تدبیر جهان و موجودات بسیار سخن گفته اند؛ پاره ای از آن ها بدین قرار است:

در اتقان صنع، نشانه ای کافی بر خداوند است و در ترکیب طبیعت [اشیأ] دلیل کافی بر او وجود دارد و در حدوث خلقت برهان کافی بر قدیم بودن او و در استحکام صنع مخلوقات عبرتی است کافی برای شناخت او.(۳۳)

آثار حکمت خدا در آفریده های بدیعش هویدا است و آنچه آفریده حجت و دلیلی بر وجود او است و همه منتسب به او هستند. هرچند به ظاهر مخلوقی خاموشند، دلیل گویا بر تدبیر ذات پاک او هستند.(۳۴)

آیا به خُردترین چیز که آفریده، نمی نگرند که چسان آفرینش او را استوار داشته و ترکیب آن را برقرار؛ آن را شنوایی و بینایی بخشیده و برایش استخوان و پوست آفریده. بنگرید به مورچه که جُثه او کوچک و پیکرش لطیف و زیبا است.(۳۵)

از مجموع آیات و روایات به خوبی بر می آید که یکی از راه های شناخت خدا، تأمل در آثار صنع و حکمت خداوند است، نظم شگفت انگیزِ آفریدگان می توان دستِ توانای خداوند را که ناظم جهان است، دید. اینک به توضیح مفهوم نظم، و ویژگی های آن و تقریرهای مختلف این برهان می پردازیم.

تعریف نظم

از بیانات امیرالمؤ منین علی۷ در باب برهان نظم بر می آید که نظم معنای روشنی دارد و در مقابل هرج و مرج قرار می گیرد، و می توان آن را چنین نیز تعریف کرد: پدیدة منظم، مجموعه ای است که اجزای آن به نحوی در کنار هم و در ارتباط با یکدیگر قرار گرفته باشند که در مجموع هدف مشخصی را تعقیب کند. یا این که نظم، گرد آمدن اجزای متفاوت با کیفیت و کمیت ویژه ای در یک مجموعه است؛ به طوری که همکاری و هماهنگی آن ها، هدف معینی را تأمین کند.

برای توضیح نظم، می توان تعریف مصداقی نیز کرد؛ یعنی اگر مصادیق نظم را برشماریم، معنای نظم آشکارتر می شود.

اقسام نظم

نظم را بر حسب غایت و نتیجه، می توان به سه نوع تقسیم کرد:

۱. نظم زیباشناختی: اگر گروهی از عناصر و اجزا به شیوة خاص کنار هم قرار گیرند که درک و مشاهدة آن ها لذت بخش باشد، یا سبب حیرت و شگفتی انسان شود، آن را نظم زیباشناختی گویند؛ مانند مشاهدة تابلو نقاشی یا ترغیب به اعتقاد به وجود خدا از طریق بررسی آسمان پر ستاره و زیبا.

۲. نظم علی: اگر عناصر خاصی در یک تقارن زمانی و مکانی رخ دهند، ما می توانیم از نظم علی سخن بگوییم.

۳. نظم غایی: ساختارهایی که برای ایجاد یک نتیجة مشخص و با ارزش هماهنگ شده اند، نظم غایی دارند. نمونة نظم غایی، موجودات زنده یا مصنوعات بشری است.(۳۶)

همچنین نظم را به این اعتبار که پیوند و ارتباط بین اشیای مختلف، لازمه و شرط پیدایش مفهوم نظم است، به سه نوع، تقسیم می کنند:

یک: نظم اعتباری: این گونه از نظم، تابع قرار داد اعتبار کنندگان است و در حالات مختلف، متفاوت است؛ مانند نظم کتاب ها در کتابخانه که براساس الگوی خاصی، چینش شده اند.

دو: نظم صناعی: این نوع از نظم براساس قوانین علمی و به هدف خاصی به دست انسان برقرار می گردد؛ مانند نظم حاکم بر ساعت، کامپیوتر، هواپیما و ...

سه: نظم طبیعی: مانند نظم در بدن انسان و گیاهان و جانوران و ... این نوع از نظم معلول ارتباط و ترتیب طبیعی و تکوینی حاکم بر اجزای یک پدیده طبیعی است، نه ناشی از چینش قرار دادی یا صناعی اجزا.

بنابراین می توان گفت که نظم امری مشکک و ذو مراتب است که مصادیق پرشماری دارد که در بعضی پیچیده تر، و در برخی ساده تر است.

اگر در مجموعه های منظم دقت شود، آشکار می گردد که دو عنصر اصلی سازندة مفهوم نظم، عبارتند از:

الف. طراحی و برنامه ریزی دقیق؛

ب. هدف مندی.

اگر مجموعه ای، فاقد یکی از این عناصر باشد، منظم نخواهد بود.

ویژگی های برهان نظم

۱. برهان نظم بر دو مقدمه استوار است: نخستین آن حسی است، و دیگری عقلی است.

مقدمة حسی: آدمیان به راهنمایی حس خود، پدیده هایی را می یابند که همگی مقهور نظم و انسجامی شگفتند.

مقدمة عقلی: به حکم عقل، هر پدیدة نظام مند و منسجم، مخلوق و مصنوع ناظمی حکیم و ذی شعور است.

هر یک از این دو مقدمه به ترتیب در دو روایت زیر، از زبان حضرت علی۷ بیان شده است: «هل یکون بنأ من غیر بان؛(۳۷) آیا بنایی هست که سازنده نداشته باشد.»

آثار شتر بر شتر دلالت می کند، و آثار درازگوش بر درازگوش و آثار قدم بر رهگذر. پس ساختار آسمانی با این لطافت و مرکز زمینی با این غلظت، چگونه دلالت بر لطیف خیبر و آگاه نکند.(۳۸)

از این دو تعبیر حضرت به خوبی می توان به اصل سنخیت پی برد. بنابراین نظم به حکم عقل دلالت بر ناظِم آگاه و با تدبیری می کند.

۲. برهان نظم نیاز به اثبات ندارد. همین اندازه که بعضی از موجودات پیرامون خود را و یا حداقل وجود خود را منظم یافتیم، برای نتیجه گیری کافی است. به گفتة متین حضرت در نهج البلاغه:

«پس به خورشید و ماه و گیاه و درخت و آب و سنگ و گردش شب و روز... بنگرید! پس وای بر آن که ایجادکننده را انکار کرده، به نظم آورنده را باور ندارد.»(۳۹)

۳. برهان نظم پویا است؛ یعنی با پیشرفت علم، اسرار نظام مند موجودات بیش از پیش کشف می شود و آدمی بیش تر از پیش مبهوت این ساختارهای منظم و پیچیده می شود و دست توانای ناظم حکیم برای او آشکارتر می گردد.

تقریرهای مختلف برهان نظم

برهان نظم، تقریرهای مختلفی دارد که پاره ای از آن ها را می توان در بیانات امیرالمؤ منین علی۷ دید. هر چند نحوة بیان این تقریرها مختلف است، محتوای همه یکی است.

۱. برهان هدفمندی

برهان هدفمندی شکلی از برهان نظم است که تقریر آن، به این قرار است:

ما مشاهده می کنیم که پدیده های منظمی همواره به سمت غایتی در حرکتند. از طرفی آنچه فاقد علم و آگاهی است، نمی تواند به سوی غایتی به راه افتد؛ مگر این که موجودی علیم و هوشمند، او را هدایت کند.

موجوداتِ منظم خود فاقد علم و آگاهی اند؛ بنابراین موجودی آگاه و با تدبیر آن ها را به سمت غایت هدایت می کند. امیرالمؤ منین علی۷ در تعابیر مختلف به این تقریر اشاره کرده اند؛ از جمله :

زمام هر جنبنده ای به دست تو است؛ بازگشت هر آفریده به سوی تو است.(۴۰)

برای هر چه آفرید، اندازه و مقداری معین کرد و آن را نیک استوار نمود و به لطف خویش منظم ساخت و روی او را به سوی کمال خویش کرد تا از حد خود تجاوز نکند.(۴۱)

لیکن خدای سبحان به لطف خود در کارش تدبیر نمود و به امر خویش نگاهش داشت و به قدرت خود استواری اش بخشید.(۴۲)

ای انسان آفریده و آراسته که در ارحام تاریک و پرده های بسیار محافظت شدی! از گل خالص آغازیدی و در قرارگاه استواری تا زمان معین جا داده شدی. در شکم مادر مضطربانه می جنبیدی؛ نه سخنی را پاسخ می گفتی و نه آوازی را می شنیدی. سپس از قرارگاهت به سرایی انداخته شدی که ندیده بودی و راه های منفعتش را نمی شناختی. چه کسی تو را به مکیدن شیر از پستان مادرت راهنمایی کرد؟ و ...(۴۳)

نمی توان گفت قوانین علمیِ حاکم بر پدیده ها آن ها را به سمت غایتشان رهنمون می کند، و علتِ قریب برای حرکت موجودات به سمت غایات، همان قوانین علمی است؛ زیرا هرچند ممکن است علتِ قریب حرکت موجودات ناآگاه به سوی غایات، قوانین علمی باشد، این امر منافی با هدایت گری حکیم ندارد. گذشته از این که، خود این قوانین، بخشی دیگر از پدیده های هستی اند و آن ها نیز محتاج مدبر و آفریدگارند.

۲. برهان نظم

در برهان نظم از موارد جزئی نظم، پی به ناظم حکیم برده می شود. امروزه بعضی بر آنند که برهان نظم غیر از برهان غایی است. تأکید برهان نظم بر موارد جزئی نظم است، اما برهان غایی سخن از یک مجموعة هماهنگ به نام جهان، می زند. در بیانات امیرالمؤ منین علی۷ هر دو تقریر وجود دارد. اکنون به تقریر برهان نظم از دیدگاه آن امام گرامی می پردازیم.

امیرالمؤ منین علی۷ در بیانات خود بسیار به موارد جزئی نظم، نظیر نظم در آسمان ها و زمین، طاووس، ملخ، خفاش، مورچه و خزندگان، و نظم موجود در ساختار انسان اشاره فرموده اند که در این جا به برخی از آن ها اشاره می کنیم.

خداوند موجودات عجیب و شگفت را آفرید؛ بعضی جاندار و بعضی بی جان و بعضی ساکن و آرام (مانند کوه ها) و بعضی متحرک (مانند ستارگان) [این ها] دلیل های آشکاری هستند که بر زیبایی آفرینش او و بر بزرگی [و]توانایی اش، گواهی می دهند.(۴۴)

و شگفت انگیزتر میان پرندگان در آفرینش، طاووس است که آن را در استوارترین هیئت پرداخت، و رنگ های او را نیکوترین ترتیب داد؛ با پری که نای استخوان های آن را به هم در آورد، و دمُی که کشش آن را دراز کرد چون به سوی ماده پیش رود، آن دم در هم پیچیده را واسازد و بر سر خود برافرازد، که گویی بادبانی است برافراشته و کشتیبان زمام آن را بداشته. به رنگ های خود می نازد، و خرامان خرامان دُم خود را بدین سو و آن سو می برد و سوی ماده می تازد... اگر آن را همانند کنی بدانچه زمین رویاننده، گویی گل های بهاره است و از این سوی و آن سوی چیده، و اگر به پوشیدنی اش همانند سازی، همچون حله ها است نگارین، و فریبا یا چون برد یمانی زیبا، و اگر به زیورش همانند کنی، نگین ها است رنگارنگ، در سیم ها نشانده خوش نما چون نقش ارژنگ.(۴۵)

پس از آن که حق تعالی زمین را پهن کرد و امر خود را به آفرینش انسان جاری ساخت، آدم۷ را برگزید و او را برتر از سایر مخلوقاتش گردانید.(۴۶)

۳. برهان غایی

تأکید برهان غایی بر هماهنگی و نظم کل عالم است؛ تا از این رهگذر ناظمِ حکیم را برای کل عالم اثبات کند. چنین هماهنگی و نظمی را می توان از ارتباط و سازواری اجزای عالم با همدیگر به اثبات رساند. امیرالمؤ منین۷ در بیانات خود این گونه از هماهنگی را بازگو فرموده اند.

خداوند آفرینش را آغاز کرد... همه چیز را در زنجیرة زمان به نظم کشید و اجزای مخالف را با هم سازوار ساخت.(۴۷)

و با سازواری که میان چیزها پدید آورد، دانسته شد که برای او قرینی نتوان تصور کرد. روشنی را ضد تاریکی قرار داد، و سپیدی را ضد سیاهی، و تری را مخالف خشکی و گرمی را مخالف سردی نهاد و ناسازواری های طبیعت با یکدیگر آشتی داد و جداها را به هم نزدیک کرد، و دورها را کنار هم نشاند و نزدیک ها را جدا گرداند.(۴۸)

پس کجی های هر چیز را راست کرد، و مرزهای هر یک را برابر آورد. و ناهماهنگ ها را به قدرت خود هماهنگ ساخت، و طرح هر یک را در آنچه مناسب آن بود، انداخت و آن ها را جنهایی کرد از شماره برون در حد و ادازه و غریزه و هیئت های گونه گون، پدیده هایی که آفرینش آن ها را استوار کرد، و هر یکی را به سرشتی که خود خواست، در آورد.(۴۹)

گشادگی و تنگی و پست و بلندی ها [ی آسمان] را منظم کرد، و شکاف های آن را به هم آورد؛ و هر یک را با آنچه جفت آن بود، پیوند داد.... آسمان را که دودی بود متراکم، بخواند، بیامد و سر بر خط گذاشت و هر جزء آن جزء دیگری را نگاه داشت. پس درهای بستة آن را بگشاد... و آفتاب را آیتی کرد روشن کننده که به روز درآید؛ و ماه را آیتی که تاریکی شب، نور آن بزداید. پس آفتاب و ماه را در منزلگاه هاشان روان فرمود، و مدت گردش آن دو را در خانه ها معین نمود تا بدین گردش، روز را از شب داند و حساب سالیان و اندازه گیری زمان را توانند.(۵۰)

زمین را پدید آورد و نگاهش داشت، بی آن که خود را بدان مشغول دارد، و برجایش ایستاده گرداند، بی آن که آن را بر چیزی نهد، و بر پایش داشت بی پایه ها، و بالا بردش بی استوانه ها، و نگاهش داشت از کجی و خمیدن، و بازداشت آن را از افتادن و شکافتن. میخ های آن را کوبید و سد ها را گرداگردش برافروخت. چشمه های آن را روان گردانید و دره های آن را بشکافانید. آنچه را ساخته، سست نگردید، و آن را که نیرویش بخشید، ناتوان نشد...(۵۱)

پس خدای، فضای میان زمین و آسمان را فراخ ساخت، و هوا را برای نفس کشیدن بپرداخت. و اهل زمین را در آن ساکن فرمود، با آنچه بایستة آنان می بود. و زمین های خشک را، که آب چشمه ها نتوانست خود را به پستی و بلندی های آن رساند، و جوی های خرد و بزرگ در رسیدن بدان زمین ها درماند، وانگذاشت. ابرهایی آفرید و بر آن زمین ها بگماشت تا مردة آن را زنده گرداند و گیاه آن را برویاند.(۵۲)

پس چون زمین خود را بگسترد و فرمان خویش روان کرد، از میان آفریدگان آدم را برگزید.(۵۳)

پس چه کسی تو را به مکیدن شیر از پستان مادرت رهنمون گشت.(۵۴)

قرآن نیز از هماهنگی بین عالم خبر می دهد که به دو نمونة آن اشاره می کنیم:

از نشانه های او این که از [نوع] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدان ها آرام گیرید، و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری، در این [نعمت] برای مردمی که می اندیشند، قطعاً نشانه هایی است. روم/ ۲۱

و او است کسی که از آسمان، آب را فرود آورد؛ پس آن از هر گونه گیاهی را برآوردیم، و از آن [گیاه] جوانة سبز رویاندیم و... انعام/ ۹۹

از آن جا که علوم تجربی نمی تواند به این سؤ ال که چرا جهان این گونه هماهنگ است، و در چهرة یک «کل» ظاهر شده است، پاسخ بدهد،برهان غایی بر برهان نظم برتری دارد؛ زیرا ممکن است موارد جزئی نظم را بتوان توجیه علمی کرد، ولی هماهنگی کل عالم را نمی توان. همچنین رابطة جهان به عنوان یک کل با هماهنگ کنندة آن تحقیقِ تجربی را پذیرا نیست؛ زیرا هیچ روشی برای مشاهدة ارتباط کل جهان ماد ی با چیزی خارج از آن وجود ندارد. بنابراین هیچ تبیین علمی نمی تواند جایگزین تبیین برهان غایی شود.

همچنین می توانیم با برهان غایی که هماهنگی متقابل بخش های مختلف جهان را ثابت می کند، به یگانگی جهان و ناظم آن پی ببریم؛ چنان که در قرآن می خوانیم: «لو کان فیهما الهة الا ا لفسدتا» انبیأ/ ۲۲

اما برهان نظم قادر به اثبات یگانگی ناظم نیست.

آری، ناظِم حکیم این مجموعه های منظم، کسی جز خداوند نیست که با تدبیر حکیمانة خود این جهان را سنجیده و بسامان آفریده است. امیرالمؤ منین علی۷ در بیانی می فرماید: «اگر همة موجودات زنده اعم از پرندگان و چهارپایان و ... و انواع گوناگون هوشمند یا کم هوش جانداران، گرد هم آیند، هرگز قدرت ایجاد پشه ای را نخواهند داشت و راه ایجاد آن را نتوانند شناخت و عقول آن ها در راه یافتن به اسرار این موجود، سرگشته خواهد ماند.»(۵۵)

بنابراین از دیدگاه امیرالمؤ منین علی۷ ناظم همان آفریدگار همة موجودات است؛ یعنی هیچ مخلوقی، قادر به خلق چنین نظمی در موجودات عالم نیست.

برهان نظم با پاره ای از اشکالات و خدشه ها نیز روبه رو است، که همراه پاسخِ آن ها، به شرح زیر است:

۱. مفهوم نظم، مفهوم روشنی نیست و انسان ها برداشت یکسانی از آن ندارند. گاه پدیده ای که برای کسی منظم به نظر می رسد، برای دیگری غیر از آن است. مثلاً تابلوی که برای بیننده ای منظم به نظر می رسد، برای دیگری بی نظم می نماید،(۵۶) یا لکه های سیاهی که برای کسی منظم به نظر می رسد، برای دیگری منظم به نظر نمی رسد.(۵۷)

پاسخ: اولاً با توجه به اقسام مختلف نظم، یعنی نظم زیباشناختی، نظم علی، و نظم غایی، روشن است که پاره ای از نظم ها مانند نظم غایی بی تردید وجود دارند. موجودات زنده نظیر انسان و جانوران مصادیقی از چنین نظمی اند که کسی در آن شک و شبهه ندارد، و مانند تابلو نقاشی نیست که به نظر کسی منظم و به نظر دیگری غیر منظم جلوه کند.

ثانیاً همه تابلوهای نقاشی چنین نیستند که به نظر بعضی منظم و در نگاه برخی دیگر غیر منظم بنمایاند؛ بلکه تابلوهای نقاشی بر دو دسته اند: یک دسته از آن ها تابلوهایی است که همه در نظم و زیبایی آن متفقند؛ دستة دیگری نیز هست که مصداق دعوی پیش گفته است. ولی آیا می توان حکم یک قسم کوچکی از اقسام نظم را به بقیه سرایت داد؟

۲. هیوم می گوید:

«برهان نظم از برهان تشبیه و تمثیل بهره جسته است. یعنی انسان ها بر اثر تجربه آموخته اند که مصنوعات بشری نتیجه طرح و تدبیر ناظم است، پس موجوداتِ طبیعی نیز از روی فکر و اندیشه ساخته شده اند؛ یعنی احتیاج به طراح و ناظم دارند. بنابراین از مماثلت و تشبیه بین مصنوعات بشری و موجودات طبیعی، چنین نتیجه ای گرفته شده است. حال آن که ما چنین تجربه ای از موجودات طبیعی نداریم. شاید آن ها بر اثر تولید مثل بیولوژیکی به وجود آمده اند.»(۵۸)

پاسخ: پشتوانة این تشابه بین مصنوعات انسانی و موجودات طبیعی صرف تمثیل نیست؛ بلکه پشتوانة واقعی سنخیت میان علت و معلول است؛ یعنی معلول خاص، باید علت خاصی داشته باشد و قابل استناد به هر علتی نیست. یک کتابِ پیچیدة ریاضی، محصول فکر یک ریاضی دان است، نه محصول اندیشة فردی بی سواد، یا غیر متخصص در آن فن. سنخیت، قاعده ای عقلی است که برای اثبات صحت آن نیازی به تجربه نیست؛ بلکه عقل با مشاهدة یک طرف، طرف دیگر را نتیجه می گیرد. مصنوعات بشری، مصداقی روشن از معلول منظم هستند و به حکم قاعدة سنخیت، معلول منظم باید از علت عالم و فاعل حکیم و مدبر صادر شده باشد. همین قاعدة سنخیت در بارة طبیعت و پدیده های آن نیز صادق و جاری است؛ یعنی چون معلول منظم است، به حکم قاعدة سنخیت باید علت آن حکیم و عالم باشد. بنابراین مصنوعات بشری و موجودات طبیعی دو مصداق برای قانون سنخیت هستند، نه دو طرف تشبیه و تمثیل. از این رو، مدافعان برهان نظم از صرف تمثیل استفاده نمی کنند.

اما چنین بینشی در تولید مثل قانع کننده نیست؛ زیرا تولید مثل عبارت است از تکثیر فرد دیگری از همان نوع. بنابراین پای موجود دیگری از همان نوع به میان می آید که در بارة او نیز دقیقاً همان سؤ ال مطرح می شود. بنابراین این فرضیه که نظم در عالم، محصول طر احی ناظم حکیم و عالم جهان است، معقول ترین و قانع کننده ترین نظریه است.

۳. نظریة تکاملی داروین، جایگزینی برای تبیین توحیدی برهان نظم است. مطابق این نظریه، ساختارهای موجودات زندة امروزی، بر اثر یک فرایند طبیعی محض از موجودات ساده تر برآمده اند. در این نظریه، دو عامل نقش اساسی دارند:

جهش ها یا موتاسیون ها؛

ازدیاد نسل.

یعنی ما مجموعه ای از عوامل طبیعی محض خواهیم داشت که با عملکرد آنها، جهان زنده پیوسته سازگاتر می شود.(۵۹)

پاسخ: نظریة داروین نمی تواند تبیین کاملی از وجود نظام غایی در جهان ارائه دهد؛ بلکه صرفاً بیانگر آن است که توضیح دهد چگونه موجودات زنده پیچیده تر، از بعضی موجودات زندة ساده تر تکثیر شده اند؛ اما درباره منشأ ساده ترین موجودات چیزی نمی گوید. بنابراین به تنهایی نمی تواند جایگزین تبیین توحدی مسئله باشد.

افزون بر آن، که نظریات علمی، موضع فلسفی خاصی را القا نمی کنند؛ بلکه نسبت به مسائل فلسفی بی طرفند. دانشمندان فقط رابطه و تأثیر بین دو پدیدة تجربه پذیر را می توانند بکاوند حوزة تجربی حق اظهارنظر ندارند. نهایت چیزی که آنان می توانند بگویند، این است که ما مشاهده می کنیم که موجودات زندة پیچیده تر از موجودات زندة ساده تر پدید آمده اند؛ اما نمی توانند آن را تنها توجیه و تبیین قلمداد کنند.

اگر کسی بگوید تنها توجیه و تبیین، همان است، یا این نظریه بهترین است، دیدگاهی فلسفی را اظهار کرده است که از حوزة علوم تجربی خارج است؛ زیرا معتقد شده است که تنها جهان قابل تصور همین حوزة تجربه است و هیچ عامل دیگری در این دخیل نیست. این مسئله ای نیست که بتوان به سهولت از نظریة داروین یا هر نظریة علمی دیگر بیرون کشید. پس نظریة داروین در مورد اثبات و انکار حوزة غیر تجربی حق اظهارنظر ندارد. این که روند تکامل نیاز به ناظم دارد، یا نه، امر دیگری است که باید جداگانه بررسید. همچنین در صورت صحت نظریة داروین، فرض ناظم الهی باطل نمی شود، زیرا طرفداران نظریة ناظم الهی، اگر تاکنون عقیده داشته اند که طرح های ناظم الهی، آنی و کوتاه مدت بوده است، حال می توانند بگویند که او جهان و موجودات پیچیده تر را بلندمدت آفریده است. و این طور نیست که با کم و زیاد شدن زمان، اصل نیاز به ناظم از بین برود؛ همچنان که نمی توان گفت اگر یک طرح و پروژة ساختمانی یا یک دائرة المعارف بزرگ در مدت کوتاهی نوشته شود، احتیاج به طر اح و نویسنده دارد، ولی دیگر نیازی به طراح و نویسنده ندارد.
پاسخ
#3
ابتدا اين را در نظر داشته باشيد كه اگر كسي حتي امكان وجود خدا را نيز نپذيرد و با اين موضوع مخالفت كند، در اين صورت هر دليلي كه ارائه شود، آن را توجيه كرده و با تعبير و توضيحي آن را مردود خواهد شمرد. درست شبيه اين ميماند كه كسي كلاً نپذيرد كه انسان توانسته است بر روي كرة ماه قدم بگذارد، در اين صورت هيچ فرقي نميكند كه دربارة اين موضوع چه مقدار اطلاعات به او داده شود، طرز فكر او تغيير نخواهد كرد. اگر به اين شخص عكسهاي مستندي از فضانوردان نشان داده شود كه در حال راه رفتن بر روي كرة ماه هستند، و يا مصاحبه هايي را كه با فضانوردان شده است به او نشان دهند و يا حتي سنگهايي را كه از سطح كرة ماه جمع آوري شده ببيند، تمامي اين شواهد و مدارك براي چنين شخصي بي ارزش خواهد بود. زيرا او قبلاً نتيجه گيري كرده است كه انسان قادر نيست به كرة ماه برود.





مارلین بوکس کریدر

فیزیولوژیست دارای رتبه M.SC. و دکتری فلسفه از دانشگاه مریلند دانشمند فیزیولوژیست در بخش حفاظت محیط زیست ایلات متحده و توسعه مرکز  تفریحات ماساچوست.استاد زیست شناسی در کالج نازارن شرقی عضو انجمن زیست شناسان آمریکا متخصص در  سوخت و ساز و جریان خون
من هم به عنوان یک فرد معمولی و هم به عنوان فردی که دائما با مطالعات علمی سروکار دارد در وجود خدا ابدا شکی ندارم مسلما خدا وجود دارد اما وجود او را روش های آزمایشگاهی نمی تواند ثابت کند تجذیه و تحلیل خدا با این روش ها امکان ندارد.
خدا موجود مادی و طبیعی نیست که بتوان آن را تحت مطالعه آزمایشگاه قرار دارد.بلکه او یک وجود روحی و معنوی است که قادر متعال و خالق کائنات است.
نیاز به بیان نیست که اغلب نظریه ها و حقایق علمی که بعضی ها در صحت آن شک ندارند هنوز به اثبات نرسیده از غالب آن نظریه ها در کاوش کارهای طبیعت بیش از حقایق مسلم می شود استفاده کرد.اگر شما وارد خانه تان شوید و ببینید که چیزهایی از خانه شما دزدیده شود در عین حال مردی را مشاهده می کنید که از در عقبی فرار می کند.نمی توانید حکم قطعی به دزد بودن او بدهید ولی شواهد ظاهری او را محکوم می کند.یک قاضی قبل از صدور حکم اهمیت دلایل و شواهد را مورد مطالعه قرار می دهد.
به علاوه روش های علمی نمی توانند تمام حقایق را ثابت کنند مثلا علوم نمی توانند عشق را که یکی از عواطف مهم بشری است را تعریف یا تحلیل کنند.همچنین کسی که ذوقی نداشته باشد نمی تواند زیبایی موسیقی را در یابد و یا تعریات علمی نیز نمی توانند این زیبایی را به او بفهمانند.ولی آیا کسی می تواند وجود عشق یا زیبایی موسیقی را منکر شود؟اثبات وجود خدا نیز مثل معنویات است.یعنی حوادث طبیعی که به وجود خدا دلالت می کند.ولی با روش های علمی نمی توان وجود یا عدم وجود خدا را بطور قطع ثابت کرد.
نخستین قسمت دلایل ما در مطالعه عالم کون است:وقتی که می بینیم دنیایی با نیروی طبیعت بوجود آمده است با نظم و ترتیبی معینی اداره می شود متوجه می شویم که این دنیا باید تشکیل دهنده و اداره کننده داشته باشد.این نظم و تریتب به اندازه ای مهم و دامنه دار است که می توانیم حرکت سیارات و حتی حرکت ماهواره ها را به شکل دقیق پیش بینی کنیم.
این دقت و نظم در بارهای الکتریکی و واکنش های شیمیایی کامل است.وبه همین جهت است که می توانیم بسیاری از پدیده های طبیعی را با معادلات ریاضی بیان کنیم.این نظم و ترتیب در مطالعات و تجارب بشری مشاهده می شود و نتیجه نظم و ترتیبی است که در عالم حقیقت و معنی وجود دارد.وجود نظم و ترتیب به جای هرج و مرج دلیل بارزی است بر اینکه جریانات تحت کنترل قوه عاقله قرار دارد.
قسمت دیگری از دلایل در عالم حیات یعنی ساختار وجود حیوانات ونباتات است.یکی از موضوعات جالب برای یک نویسندخ یا عالم وظایف الاعضا(فیزیولوژیست)پیچیدگی و ابهام بزرگی است که در ساختار بدن انسان و حیوانات موجود است.آفریدن یا ساختن یک عضو کوچک بدن انسان یا حیوان از قدرت با هوشترین و ماهرترین بشر خارج است.کلیه یا ریه مصنوعی اگر چه کار کلیه یا ریه را انجام می دهند ولی کلیه و ریه نیستند.
در مورد مغز باید گفت که این عضو خواص و استعداد هایی شگرف و باور نکردنی دارد.دانشمندان به چند خاصیت فیزیکی و شیمیایی آن از قیبل هدایت برق و غیره پی برده اند.ولی اغلب خواص و وظایف آن هنوز مجهول است.
مغز مسئول تمام حرکات عضلانی است و تمام کارهای اساسی بدن که زندگی به آنها بسته است مثل تنفس و ضربان نبض تحت کنترل مغز انجام می گیرد.مغز محل حافظه است که در آن هزاران صور فکری نقش بسته است.و در هنگام لزوم شخص صورتی را که می خواهد به یاد می آورد.هیچ تفسیر مادی از کارهای مغز مثل حل مسائل و مربوط کردن موضوعات به یکدیگر نمی توان به دست داد.همچنین هیچ یک از حالات مغز از قبیل عشق حس شخصیت و  علو همت همگی از وظایف و شئون توده ی کوچکی از پروتوپلاسم است که مغز نامیده می شود.ولی چه کسی می تواند آنها را بر مبنای فیزیکی و مادی توجیه کند؟
یکی از عجایب بدن انسان هزاران فعل و انفعال شیمیایی است که دائما در بدن به عمل در می آید که وقوع اغلب آنها در خارج از بدن ممکن نیست مثل خنثی شدن اسیدها و هضم غذا و نگاهداری بدن در بهترین شرایط ادامه حیات و تولید مواد ضد سم و ضد میکروب در نتیجه تولید مصونیت شخصی.
بدن انسان برای مقابله با میکروب های بیماری زا و سموم پادزهر های مخصوصی تولید می کند که مخصوص آن میکروب یا سم است.حتی اگر یک تجذیه دقیق شیمیایی به عمل آوریم خواهیم دید که ترکیب شیمیایی بدن شخصی با شخص دیگر متفاوت است اما این کار به دست چه کسی صورت گرفته است مسلما کار خود آدمی نیست.
قلب در تمام مدت زندگی حرکت موزون و منظم خود را انجام می دهد و تغذیه اعضای بدن را به وسیله خون تامین می کند و اعصاب آن را قطع کنند بازهم به ضربان ادامه می دهد این کیفیت در حالت وقوع حوادث و تصادفات حائز اهمیت فراوانی استومعنی این اعجاز طبیعی چیست و چگونه می توان این معنی را تفسیر کرد؟
عجایب خلقت در بدن انسانی و کارهایی که در آن انجام می یابد با معمای زندگی یعنی روح ارتباط نزدیک دارند.
دانشمندان و فلاسفه سخت کوشیده اند تا این معما را حل کنند ولی هنوز موفق نشده اند.
بسیاری از خواص فیزیکی و  فعل و انفعالات شیمیایی پروتوپلاسم زنده را ما می دانیم و با وجود این انفعالا پیچ در پیچ تعریف درستی از پروتوپلاسم نمی توانیم به دست بدهیم.
در علوم یک فرضیه وجود دارد که ما آن را فرضیه نیروی حیات می نامیم طبق این فرضیه در موازات نیروی مادی نیروی دیگری نیز به نام نیروی حیات وجود دارد.این نیور باعث انجام فعل و انفعالاتی در بدن حیوانات و نباتات می شود که بدون مداخله آن وقوع آنها امکان ندارد.و طبیعی است که این نیرو در بدن اجسام زنده باید عمل کند.ولی اولا این فرضیه را اغلب دانشمندان قبول ندارند در ثانی وجود یک نیرو به نام نیروی حیات مساله را حل نمی کند چون اگر ما وجود نیروی حیات را قبول کنیم باز نمی توانیم معنی روح را بفهمیم و علت حوادثی را که روی نقشه منظم و حکمت عالیه در بدن انسان یا حیوان صورت می گیرد را کشف کنیم.چه نیرویی باعث می شود که یک سلول کوچک در رحم مادر نمو کرده جنین شود و بعد حیوان بزرگی با بافت های بزرگ و کوچک و اعضای گوناگون را به وجود بیاورد؟
ما نباید هر چیزی را که کیفیت وقوع آن را نمی دانیم همچون بشرهای اولیه به خدا نسبت دهیم و مثلا بگوییم رعد و برق نتیجه خشم خداوندان است بلکه ما باید با ملاحظه نظم و ترتیب و حکمت بالغه و مشیت عالیه ای که در طرح جهان وجود دارد به نظم جهان پی ببریم.
حال به قسمت دیگر عالم یعنی کیفیت پیدایش آن توجه می کنیم در این توجه ما شواهد زیاد دیگری از  وجود یک نیروی خلاق دیگری که مافوق این جهان است ملاحظه خواهیم کرد.
سابقا چنین تصور می شد که اولین ماده جامد از فعل و انفعال گازهای گرم و پیچان بوجود آمده استوبدین طرز که نخست گازهای مزبور به حجم بزرگی انبساط یافته سپس به صورت پراکنده ای در آمده و صفوف منظم اجرام سماوی را تشکیل داده است و از آن پس حیات نیز به همین ترتیب پدید آمده است.ولی از زمان پاستور به بعد این اصل مسلم علمی به بوجود آمده است که هیچ جسم زنده ای خود به خود یا از یک جسم بی جان بوجود نمی آید.پس ما می بینیم که بین فرضیه پیشین و کشف پاستور تناقض کامل وجود دارد.
علاوه بر این آزمایشگاه های مجهز ما با وجود اینکه توانسته اند چندین ترکیب از پروتوپلاسم به دست آورند به ساخت جسم زنده موفق نشده اند.اگر ما احتمال اجتماع اوضاع احوال و وسایلی را که می توانند در صورت وقوع جسم زنده ای را تولید کند حساب کنیم خواهیم دید که مقدار این احتمال از صفر تجاوز نمی کند.
اگر بر فرض محال موفق به ساختن یک جسم زنده شویم باز هم مبدا نیروی برق و حرارت و عوامل شیمیایی که ما آن را برای تولید جسم زنده استفاده کرده ایم برای ما مجهول خواهد ماند و ما نخواهیم دانست که این نیروها از چه طریق باعث حس و حرکت این موجودات جدید است.-همچنان که طرز عمل این نیروها را در بدن انسان و حیوان نمی دانیم.
اگر خلقت را با فرضیه ای که گذشت قبول کنیم با اشکالات دیگر مواجه خواهیم شد مثلا اگر زتدگی از یک سلول ساده که از پروتوپلاسم تشکیل یافته به وجود می آید.پس نیروی خاصی لازم است که از یک ماده ی ساده این همه ترکیبات مختلف و اندامهای زنده موجودات کره ارض به وجود آمده باشند.ولی با تجربه های مکرر ثابت شده است که با نیرو های فیزیکی و شیمیایی که علم در اختیار دارد نمی توا ن از یک ماده پرتوپلاستی حیوانی بوجود آورد.
و آنچه ما را از طرز عمل عوامل فیزیکی و شیمیایی در تولید حیوانات می دانیم برای بوجود آمدن یک موجود زنده کافی نیست.در مرحله اول علم ژنتیک معدودی از دگرگونی ها در ژن ها را نشان می دهد و ثابت شده این تغیرات نمی توانند هرگز جوابگوی پیدایش تغیرات بزرگی در ساختار جانور باشند.
در مرحله دوم قانون بقای اصلح نشان داده که برخی از تغیرات صورت می گیرد ولی به هیچ وجه نمی تواند چگونگی وجود این همه انواع مختلف را بیان کند.از طرفی قانون آنتروپی می گوید که نیروی قابل استفاده هر جسم هر  روز کمتر می شود پس چگونه یک تکه کوچک از یک ماده پرتوپلاستی می تواند یک جانور بزرگ را بوجود آورد.بدین طریق میان قانون طبیعی انتروپی و نمو سلول تضاد وجود داردو
مسلما در وضع فعلی علوم هیچکس نمی تواند کیفیت خلقت را در یابد یا بیان کند ولی مشاهدات علمی و تجربیات آزمایشگاهی دلایلی بع دست ما می دهد که احتمال خلقت حیوان را از ماده و نیروهای غیر مادی یرقابل قبول می نماید و باید قائل به این شد که در ایجاد اجسام زنده نیرویی ماورای نیروهای مادی دست داشته است.
البرت اینشتین که وجود یک خالق را قبول داشته به آن چنین اشاره می کند:قدرت تعقلی متعالی و محدودیت ناپذیر که در جهان غیر قابل فهم و تجلی می کند.
چنان که در اول مقاله متذکر شدیم من اسم این نیرو را خدا گذاشته ام.من در این دنیا ماده و نیروی ازلی نمی بینم و آفرینش جهان را نتیجه تصادف نمی دانم.به نظر من در آفرینش جهان هیچ عامل مجهول و حتی مرموزی وجود ندارد من در آفرینش جهان مشیت پروردگار قادر متعال را می بینم و بس و عقیده من شاید غیر منطقی نباشد.
آیا بشری که هوش و استعدادش محدود است می تواند بگوید که فلان موضوع با عقل و حق و فق می کند فلان موضوع دیگر نمی کند؟
در هر صورت من عقیده خود را ابراز نمودم و همیشه در این عقیده ثابت خواهم بود..
دلایل اثبات وجود خدا 1
منبع کتاب اثبات وجود خدا


در این مقاله میخواهیم اساسی ترین سوال هر انسانی را مطرح کرده و در کوانتوم به دنبال وجودی به نام خداوند بگردیم. آیا می توانیم وجود خداوند را با دلایل علمی اثبات کنیم؟! با دیپ لوک همراه باشید…

اگر یادتان باشد سلسله مقالات فلسفه ی کوانتوم را با مقاله ی “دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
آیا کوانتوم به فلسفه نیاز دارد؟ ” آغاز کردیم و در آن لزوم وجود فلسفه در کنار علم را بررسی کردیم. با نتیجه ای که گرفتیم حالا به سراغ چالش های فلسفی نظریه ی کوانتوم می رویم و یک به یک آنها را بررسی می کنیم. اولین و بزرگترین سوالی که هر یک از ما به عنوان یک انسان متعالی داریم، اثبات وجود خداست، یک قدرت و شعور نامتنهاهی که خالق کل کائنات است. مطلب زیر، به کمک چندین مقاله و البته کتاب New Proofs for the Existence of God (نشانه های جدیدی برای وجود خداوند) نوشته ی پروفسور Fr. Robert Spitzer نگاشته شده و تنها یکی از چند استدلالی است که در مورد اثبات یا رد خدا در فیزیک وجود دارد. در آینده، استدلال های دیگر را نیز بررسی خواهیم کرد.
اثبات وجود خدا به کمک علم
اثبات وجود خداوند در تاریخ علم، بحث های زیادی را به وجود آورده است. بسیاری از دانشمندانی که البته فیلسوفان بزرگی هم هستند، به ذاتی لایتناهی به نام خداوند اعتقاد دارند و البته عده ای دیگر مانند استیون هاوکینگ، وجود چنین قدرتی را بیهوده و غیرلازم می دانند.
برای پاسخ به این سوال که آیا خداوندی جهان را خلق کرده است، باید قدم به قدم  مراحل زیر را طی کنیم:
۱- هرچیزی که آغازی دارد، علتی دارد.
۲- کائنات، آغازی داشته است.
۳- بنابراین کائنات هم علتی دارد.
قدم اول همان قانون علت و معلول است که می گوید هر معلولی، علتی برای به وجود آمدن دارد، در غیر اینصورت ماده از هیچ به وجود آمده است که به هیچ وجه منطقی نیست.در گام دوم باید اثبات کنیم که جهان آغازی داشته است و برای اینکار از علم کمک میگیریم و  در مرحله ی سوم فقط باید از مرحله ی قبل، نتیجه گیری کنیم.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
دلایل اثبات وجود خدا 1
شواهد آغاز جهان
برای اثبات آغاز داشتن کائنات، چندین شاهد و دلیل علمی در دست داریم. یکی از این شواهد، قوانین ترمودینامیک هستند که به صورت زیر بیان می شوند:
قانون اول: میزان کل انرژی-جرم در جهان، ثابت است.
قانون دوم: میزان انرژی در دسترس برای کار در حال کاهش است یا به عبارت دیگر انتروپی در حال افزایش و در حال رفتن به سمت ماکسیمم است.برای کسانی که با مفهوم انتروپی آشنایی زیادی ندارند باید بگویم که انتروپی یک کمیت ترمودینامیکی بوده و معیاری از نحوه ی توزیع انرژی است، به طوری که هر چه میزان پخش انرژی بیشتر باشد، انتروپی نیز بیشتر خواهد بود. به نظر من اینکه از انتروپی به عنوان “بی نظمی” یاد می کنند، کاملاً اشتباه است، در طبیعتی با چنین قوانین دقیقی، بی نظمی معنا ندارد، درواقع وقتی تمام انرژی در یکجا متمرکز شده باشد، انتروپی مینیمم(مانند آغاز جهان) و زمانیکه انرژی بین بخش های مختلف به طور یکسان، پخش شده باشد، انتروپی ماکسیمم مقدار خود را دارد که این یعنی عدالت، نه بی نظمی!
بگذریم، حالا باید از این دو قانون نتیجه گیری کنیم: اگر میزان کل انرژی-جرم محدود باشد و میزان انرژی قابل استفاده، در حال کاهش باشد، بنابراین جهان نمی تواند تا ابد وجود داشته باشد وانرژی اش روزی تمام خواهد شد. هر بخش از جهان، دمای یکسانی (انتروپی ماکسیمم) خواهد داشت. بنابراین نتیجه ی واضح این است که جهان در زمان معینی و با مقدار بسیار زیادی انرژی  آغاز شده است و اکنون در حال مصرف این انرژی است.
در اخترفیزیک نیز، کشف مهمی وجود دارد که به آغاز و خلق کائنات اشاره دارد و ثابت شده است که جهان ما در حال تورم و انبساط است و تا ابد به این تورم ادامه خواهد داد. این کشف، دلیلی قوی است که ثابت می کند جهان در حال تورم، روزی در یک نقطه متمرکز بوده و در واقع شروعی در زمان داشته و از یک زمان خاص آغاز شده است.
پس چه کسی خدا را خلق کرده است؟!!
حال ممکن است برای عده ای این سوال پیش بیاید که اگر هر چیزی که آغازی داشته، حتما علتی و خالقی هم دارد، پس خالق خدا کیست؟ پاسخ به این سوال در فهم نکته ی ظریفی نهفته است: ما در استدلال خود گفتیم هر چیزی که آغازی داشته باشد، علت و خالقی خواهد داشت، اما مسئله اینجاست که خدا آغازی نداشته است! طبق قانون نسبیت عام اینشتین که در کنار کوانتوم، یکی از نظریات انقلابی قرن بیستم بود و  آزمایش ها هم آن را اثبات کرده اند، زمان به ماده و فضا ارتباط دارد، بنابراین زمان خودش با ماده و فضا آغاز شده است! پس بحث کردن در مورد زمان قبل از خلق کائنات کاملاً اشتباه است. زیرا زمان خود با کائنات متولد شده است. اما خدایی که ما از او حرف میزنیم خالق کل کائنات و من جمله زمان است! بنابراین خدا با زمانی که خودش آن را آفریده، محدود نمی شود و در آن نمی گنجد.در نتیجه خداوند، آغازی در زمان نداشته و در نتیجه نیازی به علت و خالقی ندارد! در مقالات آینده خواهیم دید تفسیر کپنهاگی مکانیک کوانتوم  هم خدا را بیرون از سیستم مشاهده کننده و مشاهده پذیر قرار می دهد. تفسیر کپنهاگی می گوید واقعیت، معلول اندازه گیری است و تا ما چیزی را اندازه گیری نکنیم آن چیز وجود نخواهد داشت!
اگر تمام این دلایل را کنار هم بگذاریم، می توانیم نتیجه بگیریم که کائنات توسط یک قدرت ماورای کائنات و فوق طبیعی خلق شده است. این شواهد همچنین نشان می دهند که این قدرت فوق جهانی، بسیار باهوش و باشعور است. فرد هویل (Fred Hoyle) یکی از برجسته ترین اخیرفیزیکدانان و البته یکی منکران سرسخت خدا، با سنجش این شواهد؛ به کلی نظرش تغییر کرد. هویل می گوید:
” چرا شما نباید به خودتان بگویید: قطعاً یک شعور فوق العاده باهوش، ویژگی های اتم کربن را طراحی کرده است، در غیر اینصورت احتمال پیدایش من از چنین اتمی از طریق نیروهای تصادفی طبیعت، ناچیز است؟”  البته که باید این سوال را از خودتان بپرسید! تفسیر حقایق نشان می دهد که یک ابرشعور یا ابر عقل، این جهان را با فیزیک، شیمی و زیست شناسی خلق کرده است،چرا که نیروهای تصادفی طبیعت، قادر به انجام چنین کاری نیستند.”


دلایل عقلانی اثبات وجود خدا

 
پيچيدگي سيارة ما بر يك طراح انديشمند دلالت دارد كه نه تنها تعمداً عالم هستي را آفريده، بلكه امروز نيز از آن حمايت و نگهداري ميكند.
نمونه هاي بيشماري را ميتوان ارائه نمود كه نشان دهنده طراحي خداوند است. شايد بتوان گفت كه مثالهايي از اين قبيل بي انتها است.در اينجا تعداد معدودي از اين نمونه ها را مشاهده خواهيد كرد:
كرة زمين . . . اندازة آن كاملاً صحيح است. اندازة كرة زمين و هماهنگي و تناسب آن با نيروي جاذبة زمين باعث ميشود كه لاية نازكي كه حاوي گازهاي نيتروژن و اكسيژن است در فاصلة تقريباً 50 مايلي سطح كرة زمين قرار گيرد. اگر اندازة كرة زمين همانند سيارة عطارد كوچكتر بود، وجود جو يا اتمسفر در پيرامون كرة زمين غيرممكن ميشد. و اگر اندازة كرة زمين همانند سيارة مشتري بزرگتر بود، در اين صورت اتمسفر تنها حاوي هيدروژن آزاد ميبود. (برگرفته از مقاله اي به قلم آر. ايي. دي. كلارك، مجلة آفرينش، انتشارات تيندل، لندن، 1946، صفحة 20) كرة زمين تنها سيارة شناخته شده اي است كه مجهز به جو يا اتمسفري است كه حاوي تركيب مناسبي از گازها ميباشد و قادر است حيات گياهان، جانوران و انسان را حفظ كند.
كرة زمين در فاصلة مناسبي از خورشيد قرار گرفته است. نوسانات دماي هوا را كه با آن مواجه هستيم و چيزي در حدود 30- درجه تا 120+ درجه است، در نظر بگيريد. اگر كرة زمين از خورشيد دورتر بود همة ما يخ ميزديم. از طرفي اگر نزديكتر به خورشيد بود، همة ما ميسوختيم كرة ماه نيز با در نظر گرفتن نيروي جاذبه اي كه دارد، در اندازه درست و در فاصله صحيحي از كره زمين قرار گرفته است. كره ماه باعث ايجاد جزر و مد و حركات مهمي در اقيانوسها ميشود كه در نتيجه اين حركات آب اقيانوسها راكد و ساكن نمي ماند و در عين حال از سرازير شدن آب حجيم اقيانوسها به قاره ها نيز جلوگيري ميشود.
آب . . . بيرنگ، بيبو و بدون طعم است ليكن هيچ موجود زنده اي بدون آن قادر به ادامة حيات نيست. بيشترين قسمت گياهان، حيوانات و انسانها را آب تشكيل ميدهد (تقريباً دو سوم از بدن انسان از آب تشكيل شده است). در اينجا خواهيد ديد كه چرا ويژگيهاي آب منحصراً براي حيات جانداران مناسب است:
آب داراي نقطة جوش و نقطة انجماد بسيار بالايي است. آب به ما اين امكان را ميدهد كه در محيطي كه دماي هوا نوسانات متغيري دارد زندگي كنيم و باعث ميشود بدن ما دماي ثابت 37 درجة خود را حفظ كند
در زمستان، آب از سطح به سمت پايين يخ ميزند و قابليت آن را دارد تا شناور شود، بنابراين ماهيان ميتوانند در فصل زمستان زنده بمانند. نود و هفت درصد از آبهاي كره زمين را اقيانوسها تشكيل ميدهند. بر روي كره ما سيستمي طراحي شده است كه نمك را از آب اقيانوسها جدا كرده و آب عاري از نمك را در تمامي نقاط كرة زمين تقسيم ميكند. با تبخير آب اقيانوسها، نمك آن باقي مانده و ابرها تشكيل ميشوند. باد قادر است تا به راحتي ابرها را پراكنده ساخته و در نتيجه آب در تمامي نقاط كره زمين براي مصرف گياهان، حيوانات و انسان مهيا ميشود. اين يك سيستم پالايش و تامين كننده آب است كه به صورت چرخه عمل كرده و آب لازم براي بقاي حيات بر روي كره زمين را به طور مداوم قابل استفاده ميسازد.

2.  پيچيدگي مغز انسان نشان ميدهد كه هوش و بصيرتي برتر در وراي آن وجود دارد.
مغز انسان . . . همزمان و در آن واحد حجم شگفت انگيزي از اطلاعات را دريافت ميكند. مغز شما قادر است اطلاعاتي از قبيل رنگها و اشيائي را كه ميبينيد، دماي محيط اطراف، مقدار فشاري كه پاي شما بر زمين وارد ميكند، صداهاي پيرامونتان، احساس خشكي دهانتان و حتي نوع جنس صفحة كليد كامپيوترتان را دريافت كند. مغز شما محل تجمع و دريافت تمامي احساسات، افكار و خاطرات شما ميباشد. مغز شما در آن واحد مراقب و پيگير اعمال ديگري است كه در بدن شما در حال انجام گرفتن است مانند الگوي تنفسي، حركات پلك، گرسنگي و حركات ماهيچه هاي دستان شما.
مغز انسان ميتواند در هر ثانيه بيش از يك ميليون پيام را دريافت كند. مغز شما تمامي دادهها را سنجيده و پيامهايي كه از اهميت چنداني برخوردار نيستند را تصفيه ميكند. در نتيجة عمل غربال اطلاعات و داده ها، براي شما اين امكان به وجود ميآيد كه در دنياي خود بتوانيد تمركز كرده و عملكردي موثر داشته باشيد.

3. «شانس» يا «علل طبيعي» تنها توضيحات و تعابيري نارسا هستند.
اگر قبول نكنيم كه خدا وجود دارد، گزينة ديگر اين است كه باور كنيم هر آنچه پيرامون ما وجود دارد در اثر عوامل طبيعي و كاملاً تصادفي به وجود آمده است. فرض كنيم كسي تاس ميريزد. در اين صورت ممكن است تاسها طوري بغلتند كه شخص بتواند جفت شش بياورد. اما اگر تاسها كاملاً سفيد باشند و هيچ نقطه اي بر روي آنها وجود نداشته باشد، آنگاه ممكن نيست با غلتاندن تاسها بر روي آنها نقطه پديد آيد. پاستور، قرنها پيش (هنوز هم علم اين گفته را تاييد ميكند) ثابت كرد كه ممكن نيست زندگي و حيات از يك منبع غير جاندار به وجود بيايد. پس حيات انسان، حيوان و گياه از كجا آمده است؟ اگر قبول کنیم که این جهان به صورت تصادفی به وجود آمده است مانند این میماند که فرض کنیم در اثر انفجار در یک  چاپخانه یک کتاب فرهنگ لغت به وجود بیاید به نظر شما این احتمال چند درصد است
 امروزه ميليونها نفر قادرند تا شرحي كامل، همراه با جزئيات را كه از تجربيات شخصي خود با خدا داشته اند بيان كنند. براي مثال آنها ميتوانند به موضوعاتي از اين قبيل كه چگونه پاسخ دعاهاي خود را دريافت كرده اند، راههاي شگفت انگيزي كه خدا نيازهاي آنها را برآورده ساخته است و يا طريقه اي عجيبي كه خداوند آنها را هنگام اخذ تصميمات مهم راهنمايي نموده است، اشاره كنند. آنها نه تنها ميتوانند ايمان خود را براي شما توصيف كنند بلكه قادرند تا از كارهايي كه خدا در زندگيشان انجام داده است شرحي كامل و به تفصيل در اختيار شما قرار دهند.

 
دلایل قرآنی اثبات خدا 
اولین دلیل: محدودیت



یک جمله ساده اما پر معنی از ملا صدرا:"کثرت فرع بر محدودیت است" وقتی موجودی همه جا را احاطه کرده باشد(البته نه جسماً بلکه از نظر اراده) دیگر جایی برای دیگری نمی ماند. شما هیچ وقت می توانید دو دریای بیکران داشته باشید؟ وقتی قرار باشد موجودی بی نهایت باشد دیگر موجود دیگری در ذات او شریک نخواهد بود و نمی تواند باشد.
" وبا او خدایی نیست (در این صورت) هر خدایی آنچه را که آفریده بود تدبیر می کرد منزه است خدا از آنچه توصیف می کنند" <مؤمنون>
در این آیه صراحتاً محدود شدن در صورت تعدد ذکر شده است.

دلیل دوم: اختلافات در ذات



این سخن به برهان فرجه معرف است. دو ذات واجب را در نظر بگیرید: یکی باید وجه تمایزی از دیگری داشته باشد. یعنی چیزی در یکی باشد که در دیگری نباشد از این جا به دو طریق می شود امتناع را نشان داد.
روش اول: وقتی یکی چیزی دارد که دیگری ندارد به معنی نقص یک از آن دوست که باعث می شود دیگر واجب نباشد. دو گانگی وقتی معنا می یابد که تفاوتی در کار باشد. و تفاوت نیز از نوع حد و نیستی ناشی می شود که در مورد خدا محال است.
روش دوم : فرض کنیم نداشتن آن وجه تمایز باعث نقص نشود. امر متمایز کننده ممکن الوجود نمی تواند باشد چرا که با امتناع تسلسل و دور لازم می اید که از واجب دیگر هستی بگیرد که ما فرض کرده ایم آن واجب دیگر فاقد این است و نخواهد توانست هستی بخش این باشد و محال است دارای یک امر آن را از فاقد آن گرفته باشد. پس وجه تمایز الزاماً خود امری است واجب(الوجود).
اکنون ما دو امر واجب داریم: واجب اول و دوم و این وجه تمایز آن ها. اما بین این وجه تمایز و دو واجب دیگر نیز اختلاف است چون این سه تا یکی نیستند( اگر در همه چیز مشترک باشند سه گانگی معنی ندارد ) پس سه وجه تمایز دیگر که این سه تا نیز الزاماْ واجب خواهند بود وجود خواهد داشت پس اکنون ما 5 امر واجب داریم. حدس می زنید چه خواهد شد؟
بله این چند واجب جدید نیز وجه تمایزی می خواهند وگرنه وجه متمایز نیستند و همین طور ادامه می یابد یعنی یکی از واجب ها (دست کم) مرکب از بی نهایت واجب است؛ و تحقق چنین واجبی محال است. به این دلیل که اجزای آن هیچ وقت محقق نمی شود. و اساساً فرض اولیه ( وجود دو واجب ) را زیر سؤال می برد.
دلیل سوم: اختلافات در اراده ها

این برهان در قرآن هم ذکر شده است..قبل از هر چیز نگاهی به این آیه قرآن بیندازید تا توضیحات بیشتری بدهیم.
" اگر در آنها (زمین و آسمان‏) جز خدا، خدایانى وجود داشت‏، قطعاً تباه مى‏شدند. منزّه است خدا، پروردگار عرش‏، از آنچه وصف مى‏کنند"<انبیا>
علت این است که جهان نمی تواند تحت بیش از یک اراده (وتبعاً تحت بیش از یک خدا باشد)چرا که در این صورت هر دو اراده فقط در صورتی محقق می شود که عیناً مثل هم باشد. اگر همه جا این اراده ها یکسان باشد که عملاً یک اراده غالب داریم و در نتیجه یک خدا.
اما اگر دو اراده متفاوت باشند:
محقق شدن هردو مستلزم اجتماع نقیضین است.
اگر فقط یکی از اراده ها محقق شود کسی که مغلوب شود و نتواند اراده اش را اجرا کند خدا نمی تواند باشد.
اگر هیچ کدام از اراده ها محقق نشوند مستلزم این است که یا هر آنچه در جهان رخ می دهد خارج از اراده آن ها باشد که در این صورت مقهور جهانند و نه حاکم بر آن! ویا مستلزم آن است که هیچ امری در جهان رخ ندهد ( چون اراده خدایان هیچ یک محقق نشده ) بطلان این حالت هم به وضوح روشن است در این صورت اصلاً جهانی خلق نمی شد.
نتیجه: خدا هر جوری که حساب کنید یکی است!
مفهوم خدا اگر به درستی درک شود همراه با وحدانیت خواهد بود

 
 برهانهای فلسفی  وجود خدا
1-برهان امکان، یا برهان «امکان و وجوب.



این برهان از چهار مقدمه‌ یقینی تشکیل می یابد:
الف) هیچ ممکن الوجودی ذاتاً ضرورت وجود ندارد، یعنی هنگامی که عقل، ماهیتش را در نظر می گیرد، آن را نسبت به وجود و عدم، یکسان می بیند و صرف نظر از وجود علت، ضرورتی برای وجود آن نمی بیند.
این مقدمه، بدیهی و بی نیاز از اثبات است. زیرا محمول آن از تحلیل مفهوم موضوع به دست می آید و فرض ممکن الوجود بودن عیناً فرض نداشتن ضرورت وجود است.
ب) هیچ موجودی بدون وصف ضرورت، تحقق نمی یابد، یعنی تا هنگامی که همه راه های عدم به روی آن مسدود نشود، به وجود نمی آید، و به قول فلاسفه «الشیء ما لم یجب لم یوجد». به دیگر سخن: موجود یا ذاتاً واجب الوجود است و خود به خود ضرورت وجود دارد و یا ممکن الوجود است، و چنین موجودی تنها در صورتی تحقق می یابد که علتی آن را ایجاب کند و وجود آن را به سر حدّ ضرورت برساند، یعنی به گونه ای شود که امکان عدم نداشته باشد. این مقدمه  یقینی و غیر قابل تشکیک است.
ج) هنگامی که وصف ضرورت، مقتضای ذات موجودی نبود، ناچار از ناحیه موجود دیگری به آن می رسد، یعنی علت تامه، وجود معلول را ضرورت بالغیر می سازد.
این مقدمه نیز بدیهی و غیر قابل تردید است، زیرا هر وصفی از دو حال، خارج نیست: یا بالذات است و یا بالغیر. هنگامی که بالذات نبود، ناچار بالغیر خواهد بود. پس وصف ضرورت هم که لازمه هر وجودی است، اگر بالذات نباشد، ناچار در پرتو موجود دیگری حاصل می‌شود که آن را علت می نامند.
د) دور و تسلسل در علل محال است. این مقدمه هم یقینی است، زیرا دور و تسلسل برگشت به اجتماع نقیضین می نماید و محال بودن اجتماع نقیضین بدیهی است.
با توجه به این مقدّمات یقینی، برهان امکان به این صورت تقریر می‌شود: موجودات جهان، همگی با وصف ضرورت بالغیر،‌ موجود می شوند، زیرا از یک سو ممکن الوجود هستند و ذاتاً وصف ضرورت را ندارند (مقدمة اوّل) و از سوی دیگر، هیچ موجودی بدون وصف ضرورت تحقق نمی یابد (مقدمه دوم) پس ناچار، دارای وصف ضرورت بالغیر می‌باشند و وجود هر یک از آن‌ها به وسیلة علتی ایجاب می‌شود (مقدمه سوم
اکنون اگر فرض کنیم که وجود آن‌ها به وسیله یک دیگر ضرورت می یابد، لازمه اش دَوْر در علل است و اگر فرض کنیم که سلسلة علل، ‌تا بی نهایت پیش می رود، لازمه اش تسلسل است و هر دوی آن‌ها باطل و محال می‌باشد(مقدمه چهارم) پس ناچار باید بپذیریم که در رأس سلسله علت ها موجودی است که خود به خود ضرورت وجود دارد، یعنی واجب الوجود است.
این برهان را به صورت دیگری نیز می توان تقریر کرد که نیازی به مقدمه چهارم (ابطال دور و تسلسل) نداشته باشد، و آن این که: مجموعه ممکنات به هر صورت که فرض شود، بدون وجود واجب الوجود بالذات، ضرورتی در آن‌ها تحقق نمی یابد، در نتیجه، هیچ یک از آن‌ها موجود نمی شود، زیرا هیچ کدام از آن‌ها خود به خود دارای ضرورتی نیستند تا دیگری در پرتو آن ضرورت یابد.
به دیگر سخن: ضرورت وجود در هر ممکن الوجودی ضرورتی عاریتی است و تا ضرورتی بالذات نباشد، جایی برای ضرورت های عاریتی نخواهد بود.

2ـ برهان تقدّم:

علت، تقدّم وجودی دارد بر معلول )نه تقدّم زمانی). معلول با این که هم زمان با علت است و از این نظر تقدّم و تأخری در کار نیست، در مرحله و مرتبه بعد از علت قرار گرفته و مشروط به وجود علت است، بر خلاف علت که مشروط به وجود معلول نیست، یعنی درباره معلول صادق است: «تا علت وجود پیدا نکند، او وجود پیدا نمی‌کند» اما درباره علت صادق نیست که: «تا معلول وجود پیدا نکند، او وجود پیدا نمی کند». کلمه «تا» مفید مفهوم شرطیّت و مشروطیّت و تقدّم ذاتی است.
مثال: فرض می‌کنیم گروهی می خواهند در امری، مثلاً حمله به دشمن، اقدام کنند اما هیچ یک از آن‌ها حاضر نیست پیش قدم شود و حتی حاضر نیست هم قدم باشد. به سراغ هر کدام که می رویم، می‌گوید «تا» فلان شخص حمله نکند، من حمله نخواهم کرد. شخص دوم همین را نسبت به شخص سوم می‌گوید و شخص سوم نسبت به شخص چهارم و همین طور... یک نفر پیدا نمی شود که بلا شرط حمله کند. آیا ممکن است در چنین وضعی حمله صورت گیرد؟ البته نه، زیرا حمله ها مشروط است به حمله دیگر، حمله غیر مشروط وجود ندارد و حمله های مشروط که سلسله را تشکیل می دهند، بدون شرط، وجود پیدا نمی کنند، نتیجه این است که هیچ اقدامی صورت نمی گیرد.
اگر سلسله ای غیر متناهی از علل و معلولات فرض کنیم، چون همه ممکن الوجود می باشند، وجود هر کدام مشروط بر وجود دیگری است که آن دیگری نیز به نوبه خود مشروط به دیگری است، تمام آن‌ها به زبان حال می‌گویند «تا» آن یکی دیگر وجود پیدا نکند،‌ ما وجود پیدا نخواهیم کرد، و چون این زبان حال، زبان همه است، بلا استثنا، پس همه یک جا مشروط هایی هستند که شرط شان وجود ندارد، پس هیچ یک وجود پیدا نخواهد کرد.
از طرف دیگر چون می بینیم موجوداتی در عالَم هستی وجود دارد، پس ناچار واجب بالذات و علت غیر معلول و شرط غیر مشروطی در نظام هستی هست که این‌ها وجود پیدا کرده اند.

 3- برهان نظم

مهم ترین دلایل علمی برای اثبات وجود خدا ، آن دلایلی است که از راه نظم موجود در طبیعت و موجودات طبیعی می توان به وجود خداوند حکیم و مدبر رسید جهان یک مجموعه منظم است که نمی‌تواند اتفاقی به وجود آمده باشد و باید ناظم باشعوری داشته باشد. جهان ما نشان دهندهٔ وجود نوعی انتخاب است، نه اتفاقی کور. این انتخاب کننده خداست.

. تمام رشته های علوم ثابت می کند که در دنیا نظام معجزه آسایی وجود دارد که اساس آن ،قوانین وسنن ثابت و غیر قابل انکار جهان هستی است. تلاش و کوشش دانشمندان و احاطه به این قوانین ،امکان می دهد که بشر از راز هستی پرده برداری کند که در این مختصر فقط به یک استدلال ساده از پرفسور ادموند کارل کورنفلد استاد و محقق شیمی لاستیک و داروهای ترکیبی آلی و تکامل شیمی آلی میآوریم؛ «پرفسور ادوین کانلین زیست‏شناس دانشگاه پرینستون غالبا میگفت: «احتمال پیدایش زندگی از تصادفات به همان اندازه است که در نتیجه حدوث انفجاری در یک چاپخانه، یک کتاب قطور لغت بوجود آید» من این بیان را بدون قید و شرط تأیید میکنم. من عقیده راسخ دارم که خدایی وجود دارد که جهان را خلق کرده و از آن نگهداری میکند.
فعل و انفعالات سلول حیوانی به قدری عجیب و پیچیده است که اگر کوچکترین انحرافی در آنها روی دهد باعث بیماری حیوان میشود. واقعا عجیب است که سازمانی به پیچیدگی یک سلول حیوانی بتواند خودبخود به حیات و فعالیت خویش ادامه دهد. برای این کار حتما وجود پروردگار فوق‏العاده حکیمی ضرورت دارددر حالیکه یک ماشین ساده ساخت بشری طراح و سازنده‏ای لازم دارد، چگونه ممکن است موجوداتی که هزاران مرتبه پیچیده‏تر و عجیب‏تر از آنند، صانعی نداشته باشند.»


برهان ابن سینا
در این برهان بیان می‌کند که هرچیزی که بتوان یا نتوان تصور کرد، یکی از 3 وضعیت زیر را دارد.
  • واجب‌الوجود: چیزی که وجود نداشتن آن محال است. ممکن‌الوجود: چیزی که وجود داشتن یا وجود نداشتن آن محال نیست. ممتنع‌الوجود: چیزی که وجود داشتن آن محال است.
واجب‌الوجود اینگونه تعریف می‌شود که علاوه بر این که وجود نداشتن آن محال است، همیشه وجود داشته، دارد و خواهد داشت چرا که با نبود آن در هر هنگامی، دیگر نبودنش محال نیست. پس واجب‌الوجود ازلی و ابدی است.
واجب‌الوجود مشروط به هیچ شرطی نیست
واجب‌الوجود نمی‌تواند به هیچ شرطی مشروط و به هیچ چیزی وابسته باشد، چراکه مثلا می توان آن را مشروط به چیزی کرد که اگر باشد، واجب‌الوجود نباشد، بنابراین وجود چیزی که وجود نداشتن آن محال است نقض می‌شود. و از آنجا که چیزی که وجود نداشتن آن محال است وجود دارد پس واجب‌الوجود به هیچ شرطی مشروط نیست.
واجب‌الوجود خالص و یکپارچه است
واجب‌الوجود خالص و یکپارچه است و مرکب نیست. اگر مرکب باشد واجب‌الوجود به هیچ شرطی مشروط نیست نقض می‌شود و چون واجب‌الوجود به هیچ شرطی مشروط نیست اثبات شده است، پس مرکب نبودنش هم اثبات می‌شود.
واجب‌الوجود یکی است
ابن سینا همچنین اثبات می‌کند که واجب‌الوجود یکی است، فرض می‌کنیم که دو واجب‌الوجود داریم، این دو واجب‌الوجود از هم مستقل اند و همیشه بوده اند، ازلی و ابدی اند پس با هم اشتراکی دارند: هردو واجب‌الوجود اند. پس اگر از هم مستقل و جدا باشند، باید با هم وجه اختلافی داشته باشند، فرض می‌کنیم که واجب‌الوجود دوم در فلان صفات با واجب‌الوجود اول اختلاف دارد، در نتیجه واجب‌الوجود دوم از اشتراک‌هایش با واجب‌الوجود اول و اختلاف‌هایش با واجب‌الوجود اول تشکیل شده است پس واجب‌الوجود مرکب نیست نقض می‌شود و چون این مساله حکمی درست و اثبات شده است، واجب‌الوجود یکی است
برهان وجودی آنسلم برای اثبات وجود خداوند
آنسلم بیان می‌کند: «نادان در دل خود میگوید که خدایی نیست». سپس باتوجه به این جمله این نتیجه رامیگیردکه هنگامی که آن شخص نادان ویا احمق وجود خداوند را به عنوان یک موجود رد می‌کند درواقع مفهوم خدا رادرذهن خود تحت عنوان «موجودی که عالیتر و عظیمتر از آنرا نتوان تصور کرد» را می‌پذیرد وسپس باتوجه به آن حکم می‌کند به این که چنین موجودی نمیتواند وجود داشته باشد. یعنی وجود چنین موجودی را درذهن خود میپذیرد وسپس وجود آنرادرعین و درعالم خارج نفی می‌کند. درقسمت بعدی برهان خود بیان می‌کندکه وجودعینی ازوجود ذهنی برتر است چراکه وجود عینی علاوه بروجود درعالم خارج دارای یک نوع وجود ذهنی هم میتواند باشد ولی وجودذهنی تنها دارای وجود ذهنی است وحال آنکه وجود عینی دارای دو رتبه از وجود است و وجود ذهنی دارای یک رتبه از وجود. پس وجود عینی از وجود ذهنی برتر است.(این امر راتوجه کنید که وجود عینی مقابل وجود ذهنی است وشامل هرگونه وجود درعالم خارج ازذهن میگردد وتنها وجودمحسوس نیست بلکه وجود محسوس نیز بخشی از وجودعینی است چراکه درعالم خارج از ذهن وجوددارد. چه وجودهایی درعالم خارج هستندکه محسوس نیستند مثل عقول وفرشتگان ونفس و.....) حال باتوجه به این مقدمات آنسلم بیان می‌کند که «آنچه عالیتر ازآن را نتوان تصورکرد» برای اینکه برترین وجود باشد باید دارای وجودی عینی باشد درحالیکه نادان وجود ذهنی آن را پذیرفته بود ولی وجود عینی آنرا نپذیرفته بود و دیگر این موجود یعنی «آنچه عالیتر ازآن رانتوان تصورکرد» دیگر «آنچه عالیتر ازآنرا نتوان تصور کرد» نیست چراکه تنها دارای وجود ذهنی است و برای اینکه «آنچه عالیتر از آن رانتوان تصور کرد» باشد باید حتما دارای وجودی عینی باشد. درواقع نادان خود رادر یک نوع تناقض گویی گرفتار کرده است. یعنی چطور می‌شود موجودی عالیتر از آن را نتوان تصور کرد را درذهن خود پذیرفته باشد وآن موجود تنها وجود ذهنی داشته باشد و از وجود عینی بهره‌ای نبرده باشد. پس دیگر آن که «عالیتر از آن رانتوان تصور کرد» دیگر عالیترین موجود نمیباشد. پس هنگامی که ما مفهومی را تحت عنوان خدا یا «موجودی که عالیتر از آن رانتوان تصور کرد» درذهن خود می‌آوریم برای اینکه این مفهوم عالیترین موجود باشد که عالیتر از آن رانتوان تصورکرد باید دارای وجود عینی باشد واین خود دلیلی است براین مدعا که خدا دارای وجود عینی است و درنتیجه وجود خداوند نیز اثبات می‌شود.
بر این برهان انتقادهای بسیاری نیز شده درعین اینکه عده‌ای نیز آنرا از جمله بهترین براهین برای اثبات وجود خداوند میدانند. از جمله این انتقادات میتوان به انتقاد گونیلو کشیشی مسیحی بر آن اشاره کرد که در اثری به نام پاسخی به رساله گفتگوی باغیر از طرف نادان یااحمق اشاره کرد. گونیلو دراین رساله بیان می‌کند که ما حتما نباید از مفاهیم ذهنی به سمت مفاهیم عینی برویم چرا که ما درذهن خود مفاهیمی داریم که درعالم عین و عالم خارج وجود عینی ندارند. مثالی که گونیلو برای این گفته خود میزند جزیره از طلا است که بیان می‌کند که هنگامی که شخصی وجود جزیره‌ای از طلا را در ذهن خود تصور می‌کند حتما نباید آن جزیره درعالم خارج باشد تاعالیترین مفهوم گردد بلکه آن تنها مفهومی است ذهنی. و حال کسی به این شخص بگوید که این جزیره ای ازطلا را که تو درذهن خود فرض کرده ای برای اینکه دارای عالیترین وجود گردد باید در عالم عین هم باشد درحالیکه این سخن سخنی بیهوده وپوچ میباشد. آنسلم پس از مرگ وی رساله‌ای را برای جوابگویی به آن فرستاد که زیاد به طور فلسفی در آن بحث نمیکند.
اینها برهانهای وجود خدا بود البته در برابر این براهین براهینی نیز در اثبات عدم وجود خدا وجود دارد که بیخدایان و ناباوران به آن تکیه میکنند که معروفترین انها این است
الف – خدا وجود دارد
ب – خدا رحمان مطلق است
ج – خدا عادل مطلق است
نتیجه گیری گزاره الف با ب در تعارض است خدا نمیتواند هم عادل مطلق باشد و هم رحمان مطلق چون اگر بخواهد به معنای واقعی عدل را اجرا کند نمیتواند ببخشد و اگر بخواهد ببخشد عدل زیر سوال میرود
البته به نظر نگارنده مشکل ما انسانها این است که عدل و بخشش را با مقیاس انسانها میسنجیم و چون درک واقعی از عدل و بخشش خدایی نداریم اینگونه تصور میکنیم در یک کلام ذهن ما قدرت درک صفات خدا را ندارد  اما این مسئله ای نیست که بشود با دلایل عقلی اثبات کرد اگر کسی بخواهد واقعا به وجود خدا به عنوان آفریننده جهان و صاحب روز رستاخیز ایمان بیاورد باید با قلبش خدا را درک کند اگر بخواهد مطمئن باشد که خدا هم کمکش میکند همانطور که خدا در قرآن میگوید اگر بنده من یک قدم به طرف من بردارد من ده برابر به او نزدیک خواهم شد و همچنین خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است فقط باید بخواهیم که بدبختانه ما انسانها نمیخواهیم که این نخواستن ما هم دلایلی دارد که مهمترین آن ترس از عقوبت گناهانی است که در این دنیا انجام داده ایم و در آن دنیا باید جواب بدهیم اگر انسانها این مسئله را قبول داشتند دیگر در این دنیا هیچ گونه ظلم و ستمی وجود نداشت و دنیا بهشت میشد به امید روزی که تک تک ما خدا را در وجودمان حس کنیم اگر واقعا از ته دل بخواهیم میشود من خودم همیشه از خدا یک  چیز خواستم این که اون قدر به من بدهد که اولا خودم را گم نکنم و دوما محتاج کسی غیر از خودش نشوم و به وجود مقدسش قسم که این دعای من بارها برایم اثبات شده شاید تو زندگی شما هم  اتفاق افتاده باشد که وقتی از همه جا قطع امید کردید و رو به خدا کردید خدا هم کمکتان کرد منتها مشکل ما انسانها این است که زود فراموش میکنیم و تا در گرفتاری و مشکلی نمی افتیم به یاد خدا نمی افتیم
 زهر است عطای خلق هر چند دوا باشد
                                               حاجت ز که میخواهی جایی که خدا باشد


آیا خدا وجود دارد؟ پیچیدگی سیاره ما وجود یک خالق توانا را نشان می دهد که نه تنها جهان ما را خلق کرده بلکه آن را تا به امروز پا برجا نگه داشته است.

نمونه های بسیاری از مخلوقات خدا می توان ذکر کرد. اما ما به چند نمونه اکتفا می کنیم:


زمین… اندازه آن دقیق است.  اندازه زمین و جاذبه آن باعث ایجاد لایه نازکی اطراف آن می شود که بیشتر آن نیتروژن و اکسیژن است و فقط تا ۵۰ مایل بالاتر از سطح زمین را تحت پوشش قرار می دهد. اگر زمین کوچکتر بود امکان وجود اتمسفر غیرممکن بود مانند سیاره تیر. اگر زمین بزرگتر بود، اتمسفر فاقد هیدروژن می شد مانند سیاره مشتری. زمین تنها سیاره ای است که اتمسفری با ترکیب درست گازها دارد که حیات را برای انسان ها، حیوانات و گیاهان ممکن می سازد.


زمین در فاصله مناسبی از خورشید قرار گرفته است. به نوسانات دمایی که بدن ما به سختی می تواند تحمل کند توجه کنید منفی ۳۰ درجه تا مثبت ۱۲۰ درجه. اگر زمین کمی دورتر از خورشید بود همه ما یخ می زدیم. اگر کمی جلوتر بود می سوختیم. حتی انحراف کوچکی در موقعیت زمین نسبت به خورشید زندگی روی زمین را غیرممکن می سازد. زمین این فاصله با خورشید را زمانی که با سرعت ۶۷۰۰۰ مایل در ساعت دور آن می چرخد حفظ می کند. همچنین همزمان دور محور خود نیز می گردد و باعث می شود سطح زمین هر روز به درستی گرم و سرد شود.


ماه به دلیل کشش گرانشی آن اندازه و فاصله مناسبی از زمین دارد. ماه باعث جزر ومد و حرکت اقیانوس ها می شود بنابراین آب اقیانوس ها راکد نمی ماند، اما در عین حال آب اقیانوس های بزرگ بر روی قاره ها سرازیر نمی شود.


آب… بی رنگ، بی بو و بدون طعم و مزه است، و هیچ موجود زنده ای نمی تواند بدون آن زندگی کند. بیشتر بدن انسان ها، گیاهان و حیوانات از آب تشکیل شده است (تقریبا دو سوم بدن انسان آب است). در ادامه به این موضوع می پردازیم که چرا ویژگی های آب آن را برای حیات ما مناسب کرده است:


آب نقطه جوش و انجماد بالایی دارد. آب به ما اجازه می دهد که در محیطی که نوسان درجه حرارت وجود دارد زندگی کنیم، و دمای بدن ما روی ۹۸٫۶ درجه ثابت نگه می دارد.


آب یک حلال عمومی است. خاصیت آب این است که می تواند صدها ماده شیمیایی، معدنی و مغذی را در سراسر بدن و در کوچکترین رگ های خونی به جریان بیندازد.


آب از نظر شیمیایی خنثی است. آب تاثیری بر ساختار موادی که منتقل می کند ندارد، و این امکان را برای بدن فراهم می کند که مواد غذایی، دارویی و معدنی را جذب و استفاده کند.


آب کشش سطحی بی نظیری دارد. بنابراین می تواند در گیاهان بر خلاف جاذبه بالا برود و این ماده حیات بخش و همچنین مواد مغذی به نوک بلندترین درختان برسند.


آب از بالا به پایین یخ می زند و یخ روی آب شناور می ماند، بنابراین ماهی ها می توانند در زمستان زنده بمانند.


نود و هفت درصد آب جهان در اقیانوس ها قرار دارد. اما در کره زمین، سیستمی طراحی شده که نمک را از آب جدا می کند و سپس آن آب را در سراسر سیاره زمین پراکنده می سازد.


فرآیند تبخیر آب اقیانوس ها را می گیرد و نمک را بر جای می گذارد، ابرهایی را ایجاد می کند که به آسانی بوسیله باد جابه جا می شوند و آب را برای انسان ها، گیاهان و جانوران در سراسر سیاره به ارمغان می آورند. این سیستم پالایش است که امکان زندگی روی زمین را فراهم می کند، سیستمی که آب را احیا و قابل استفاده مجدد می کند.


مغز انسان… همزمان اطلاعات بسیار زیادی را پردازش می کند. مغز شما تمام رنگ ها و چیزهایی که می بینید را درک می کند، دمای اطراف شما، فشار گام های شما بر زمین، صداهای اطراف، خشکی دهانتان، حتی بافت و جنس کیبوردتان. مغز احساسات شما، افکار و خاطرات شما را نگهداری و پردازش می کند. همزمان مغز فعالیت های مداوم بدن شما مانند الگوی تنفس، حرکت پلک، گرسنگی و حرکات ماهیچه ها را کنترل می کند.


مغز انسان بیش از یک میلیون پیام را در ثانیه منتقل می کند. مغز اهمیت این اطلاعات را می سنجد و اطلاعات غیرضروری را جدا می کند. عملکرد مغز متفاوت از سایر اندام ها است. هوش شما، توانایی در استدلال، احساسات، رویا پرازی و تدبیر، عمل کردن، و ارتباط با دیگران  توسط مغزتان انجام می شود.


چشم ها… هفت میلیون رنگ را تشخیص می دهند. به صورت خودکار متمرکز می شوند و همزمان ۱٫۵ میلیون پیام را ارسال می کنند. فرضیه تکامل روی تغییر و تحولات در موجودات زنده موجود تمرکز می کند. هنوز فرضیه تکامل به تنهایی نمی تواند مبدا اولیه مغز یا چشم و یا بوجود آمدن موجودات زنده از ماده بی جان را به صورت کامل توضیح دهد.


۲٫ آیا خدا وجود دارد؟ جهان مبدأی دارد- علت آن چیست؟


دانشمندان معتقدند که جهان در نتیجه یک انفجار عظیم نور و انرژی بوجود آمده است، که آن را بیگ بنگ می نامند. این انفجار مبدا هر چیزی است که اکنون وجود دارد: آغاز جهان، مبدا فضا، و حتی مبدا اولیه خود زمان.


رابرت جاسترو متخصص فیزیک نجومی، که خود را منکر وجود خدا معرفی می کند، می گوید، “اساس هر چیزی که در جهان اتفاق می افتد در آن لحظه نخستین بنیان نهاده شده است؛ هر ستاره، هر گیاه و هر مخلوق زنده ای در جهان در نتیجه وقایعی که در لحظه انفجار کیهانی اتفاق افتاده بوجود آمده است… جهان ناگهان بوجود آمد و ما نمی توانیم بفهمیم علت آن چیست.”


استیون وینبرگ، برنده جایزه نوبل فیزیک، می گوید در زمان این انفجار، “جهان صدها هزار درجه سانتی گراد حرارت داشت… و جهان با نور و روشنایی پر شده بود.”


جهان همیشه وجود نداشته است. جهان آغازی دارد… چه چیز باعث آن شد؟ دانشمندان هیچ توضیحی برای انفجار ناگهانی نور و ماده ندارند.


۳٫ آیا خدا وجود دارد؟ جهان با قانون های طبیعی یکسانی در جریان است. چرا؟


ممکن است بیشتر چیزهای زندگی در تغییر باشد، اما به چیزهایی توجه کنید که هیچگاه تغییر نمی کنند:


جاذبه زمین همیشه وجود دارد، فنجان داغ چای روی میز سرد می شود، زمین طی ۲۴ ساعت دور خود می گردد، و سرعت نور تغییری نمی کند چه روی زمین و چه در کهکشان های دور.


چه چیز باعث می شود قوانین طبیعت هیچگاه تغییر نکنند؟ چرا جهان این چنین منظم و پایا است؟


“بزرگترین دانشمندان تحت تاثیر اعجاب آن قرار گرفته اند. هیچ ضرورت منطقی برای جهان وجود ندارد که از قوانین پیروی کند، چه رسد به پیروی از قوانین ریاضیات. این شگفتی نشات گرفته از این حقیقت است که جهان مجبور به حرکت در این مسیر نیست. آسان است جهانی را تصور کنیم که در آن شرایط به صورت غیرقابل پیش بینی لحظه به لحظه تغییر می کنند یا حتی جهانی که چیزها ناگهان به وجود می آیند و ناگهان از بین می روند.”


ریچارد فینمن، برنامه جایزه نوبل الکتروداینامیک کوانتوم، می گوید، ” اینکه چرا طبیعت بر پایه ریاضیات است یک معما است… این حقیقت که قوانینی وجود دارند نوعی معجزه است.”


۴٫ آیا خدا وجود دارد؟ کد DNA عملکرد سلول ها را برنامه ریزی می کند.


تمام دستورالعمل ها، آموزش ها، تعلیمات از روی  قصد و نیت هستند. کسی که دستورالعملی می نویسد هدفی دارد.  آیا می دانستید که در هر سلول بدن ما یک کد دستورالعمل با جزئیات کامل وجود دارد، مانند یک  برنامه کامپیوتری کوچک؟ احتمالا می دانید یک برنامه کامپیوتری از صفر و یک ایجاد شده است مانند این ۱۱۰۰۱۰۱۰۱۰۱۱۰۰۰٫ روشی که آنها کنار هم گذاشته می شوند به کامپیوتر می گوید چه کند. کد DNA در هر یک از سلول های ما خیلی شبیه به هم هستند. این کد از چهار ماده شیمیایی ساخته شده است که دانشمندان به صورت مختصر A، T ،G ،C   می نامند. آنها به این صورت در سلول ها کنار هم چیده شده اندCGTGATCGCATGC . سه میلیارد از این حروف در هر سلول انسان وجود دارد!


درست مانند وقتی که شما تلفن خود را برنامه ریزی می کنید، DNA نیز سلول را راهنمایی می کند. DNA یک برنامه سه میلیارد کلمه ای است که به سلول می گوید چگونه عمل کند. DNA یک دفترچه راهنمای کامل است.


چرا این موضوع اینقدر شگفت انگیز است؟ شاید یک نفر بپرسد…چگونه این برنامه اطلاعاتی در هر سلول انسان وجود دارد؟ باید گفت که اینها صرفاً مواد شیمیایی نیستند. این ها موادی هستند که عملکرد سلول را هدایت می کنند، و به تفضیل مشخص می کنند که بدن شخص دقیقاً چگونه باید عمل کند.


دلایل طبیعی و بیولوژیکی هیچ توضیحی ندارند که چه زمانی اطلاعات برنامه ریزی شده ایجاد شده اند. شما نمی توانید دستورالعملی را پیدا کنید که چنین اطلاعات جامعی داشته باشد بدون اینکه کسی بدون دانش آن را نوشته باشد.


۵٫ آیا خداوند وجود دارد؟ می دانیم که خدا وجود دارد زیرا او در طلب ماست. او به صورت مداوم به دنبال این است که ما به سوی او بازگردیم.


من زمانی منکر خدا بودم. و مانند بسیاری از بی دینان، اعتقاد مردم به خدا مرا بسیار آزار می داد. چرا یک ملحد باید وقت و توجه و انرژی زیادی را صرف انکار موضوعی کند که خودش اعتقادی به وجود آن ندارد؟


چه چیز باعث می شد اینگونه رفتار کنم؟ وقتی یک بی دین بودم، می خواستم  به این افراد بیچاره و فریب خورده کمک کنم تا بفهمند امیدشان بی پایه و اساس بود. اگر بخواهم صادقانه بگویم، من هدف دیگری نیز داشتم. وقتی آنهایی را که به وجود خدا اعتقاد داشتند به چالش می کشیدم، خیلی کنجکاو بودم که ببینم آیا آنها هم می توانند مرا قانع کنند. بخشی از تلاش من برای این بود که از تردید در مورد وجود خداوند آزاد شوم. اگر سرانجام می توانستم به افراد معتقد ثابت کنم که اشتباه می کنند، این مسئله در ذهنم حل می شد و من آزاد بودم که در زندگی ام تغییر ایجاد کنم.


اما من نفهمیدم دلیل اینکه موضوع خدا این قدر ذهن مرا درگیر کرده، این است که خدا این چنین می خواهد. سرانجام فهمیدم که خدا می خواهد شناخته شود. او ما را با این هدف خلق کرده که او را بشناسیم. او در اطراف ما شواهد زیادی برای اثبات وجودش قرار داده و پرسش و جستجو در مورد وجودش را قبل از ما بوجود آورده است. مانند وقتی که من نمیتوانستم از تفکر در مورد امکان وجود خدا بگریزم. در حقیقت روزی که تصمیم گرفتم وجود خدا را قبول کنم، معبود من با این جمله شروع کرد که، “بسیار خوب، تو برنده شدی…” ممکن است دلیل اصلی این که کافران توسط مومنین آزرده می شوند این باشد که خدا به طور جدی به دنبال آنها است.


من تنها کسی نیستم که چنین تجربه ای داشته است. مالکوم موگردیج، نویسنده موضوعات اجتماعی و فلسفی، می نویسد،” حسی داشتم که انگار این منم که در خلال کاوشم، دنبال شده ام. ” سی اس لویس می گوید که به یاد دارم، “هر شب وقتی ذهنم برای یک لحظه از کارم فارق می شد او بی امان و محکم به من نزدیک می شد، او کسی بود که جداً نمی خواستم با او روبرو شوم. سرانجام تسلیم شدم و قبول کردم که خدا خداست، و زانو زدم و راز و نیاز کردم: شاید، آن شب، در سراسر سرزمینم من دلشکسته ترین و مرددترین کسی بودم که تازه ایمان آورده بود.”


لویس در نتیجه شناخت خدا کتابی نوشت با عنوان،” شگفت زده از شعف.” من هم انتظار دیگری نداشتم جز اینکه وجود خدا را حقیقتاً قبول کنم. هنوز بعد از ماه ها، من هنوز از عشقش نسبت به خودم شگفت زده ام.


اگر می خواهید با خدا ارتباط برقرار کنید، همین حالا اقدام کنید.


تصمیم با شماست، هیچ اجباری وجود ندارد. اما اگر می خواهید مورد مغفرت خدا قرار گیرید و با او ارتباط برقرار کنید، می توانید همین حالا از او بخواهید که شما را ببخشد و به زندگی تان وارد شود.

آیا خدا وجود دارد؟ به تمام این حقایق توجه کنید، یک نفر ممکن است نتیجه گیری کند که خدای مهربان وجود دارد و می تواند شخصاً او را بشناسد. اگر اطلاعات بیشتری در مورد وجود خدا می خواهید بدانید می توانید به کتب گوناگونی که در این زمینه نوشته شده مراجعه کنید.


كتاب براي خدا شناسي:

- راه خداشناسي، استاد جعفر سبحاني

- راه شناخت خدا، محمدي ري شهري

- آفريدگار جهان، آيت‏الله مكارم شيرازى

- خدا را چگونه بشناسيم، آيت‏الله مكارم شيرازى

- اصول عقايد، استاد محسن قرائتي

- خدا در قرآن، شهيد بهشتي

- دوره پنج جلدي مقدمه اي بر جهان بيني توحيدي، استاد شهيد مرتضي مطهري(ره)

- توحيد، شهيد دستغيب شيرازي

- نشان از بى‏نشان‏ها، مرحوم حسنعلى اصفهانى، ص 166 153
- تبيين براهين اثبات خدا، آيت الله جوادي آملي، مركز نشر اسراء قم.

پاسخ
 سپاس شده توسط فاطمه خانومم ، DAZZLING BOY ، فرگلf ، hany1380 ، mr.destiny ، Maryam Farrokhy ، mohsenniceboy ، حسن CR7 ، saba 3 ، bOoOoOy ، ارزوخواجه
#4
(08-06-2016، 10:30)nazanin jon نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
ببینید منم به خدا اعتقاد دارم خب آره اینکه یه نفر این دنبا رئ آفریده یه چیز طبیعیه منم قرآن و خوندم و بهش اعتقاد دارم ولی باز -- به اماما یا پیامبرای دیگه نه

به قران اعتقاد داری و به پیامبر نه؟!

درچندین آیه از آیات قرآن به امامت 12 امام علیهم السلام اشاره شده است ازجمله:

1- آیه تبلیغ : یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین‏ دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[i]
یعنی :ای پیامبر آنچه را از سوی پروردگارت نازل شده است به طور کامل (به مردم) برسان ،و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده ای ،و خداوند تو را از (خطرهای احتمالی) مردم نگاه می دارد، و خداوند جمعیت کافران لجوج را هدایت نمی کند.
در کتابهای زیادی از دانشمندان اهل تسنن (و در همه کتب معروف شیعه )اعم از تفسیر و حدیث و تاریخ آمده است که آیه فوق در شان علی(ع) نازل شد.
این روایات را گروه زیادی از صحابه از جمله ابو سعید خدری، زید بن ارقم، جابر بن عبدالله انصاری، ابن عباس، براء بن عازب، حذیفه، ابو هریره، ابن مسعود، و عامر بن لیلی نقل کرده اند،و در روایات آنها آمده است که این آیه در باره علی (ع) و داستان روز غدیر نازل شده است.
از جمله کسانی که این روایات را (به طور وسیع یا به اجمال) در کتابهای خود آورده اند دانشمندان معروف زیرند:
حافظ ابونعیم اصفهانی در کتاب "ما نزل من القرآن فی علی"(به نقل از الخصائص، صفحه29)
ابوالحسن واحدی نیشابوری در "اسباب النزول" صفحه150.
ابن عساکر شافعی به نقل از الدر المنثور جلد2، صفحه298.
فخر رازی در "تفسیر کبیر" جلد3،صفحه626.
ابو اسحاق حموینی در "فرائد السمطین" (مخطوط)
ابن صباغ مالکی در "الفصول المهمه"، صفحه27.
جلال الدین سیوطی در "الدر المنثور" جلد2 صفحه298.
قاضی شوکانی در "فتح القدیر" جلد3 صفحه57.
شهاب الدین آلوسی شافعی در "روح المعانی جلد6 صفحه172
شیخ سلیمان قندوزی حنفی در "الینابیع الموده"صفحه120
بدر الدین حنفی در "عمدة القاری فی شرح صحیح البخاری"جلد8 صفحه584.
شیخ محمد عبده مصری در تفسیر "المنار"جلد6 صفحه463.
و جمع کثیری دیگر.
2-آیه ولایت: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون‏ دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ii]
یعنی: ولی و سرپرست و رهبر شما تنها خداست و پیامبران او و آنها که ایمان آورده اند و نماز را بر پا میدارند و در حال رکوع زکات می پردازند.
بسیاری از مفسران و محدثان در شأن نزول این آیه نقل کرده اند که این آیه در شأن علی (ع) نازل شده است.از جمله سیوطی در "الدر المنثور " در ذیل همین آیه از ابن عباس نقل کرده است که علی(ع) در حال رکوع نماز بود که سائلی تقاضای کمک کرد وآن حضرت انگشترش را به او صدقه داد.پیامبر از او پرسید: چه کسی این انگشتر را به تو صدقه داد ؟سائل اشاره به به علی (ع) کرد و گفت:آن مردی که در حال رکوع است. در این هنگام آیه "انما ولیکم الله و رسوله   "نازل شد.
در همان کتاب روایات متعدد دیگری به همین مضمون از "ابن عباس" و "سلمة بن کهیل" و خود "علی (ع)" نقل شده استدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[iii] .
همین معنا در کتاب "اسباب النزول "واحدی از "جابر بن عبدالله" وهمچنین از "ابن عباس" نقل شده استدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[iv] .
زمخشری در تفسیر "الکشاف"دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[v] و فخر رازی در تفسیر "الکبیر"دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[vi] همین معنی را نقل کرده اند.
طبری نیز در تفسیر خود روایات متعددی در ذیل این آیه و شأن نزول آن نقل می کند که اکثر آنها می گوید درباره حضرت علی (ع) نازل شده استدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[vii] .
گروه عظیم دیگری نیز البحر المحیط این روایت را با عبارات مختلف در حق علی (ع) آورده اند از جمله در کتاب "کنز العمال"دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[viii] ،حاکم حسکانی در "الشواهد التنزیل"دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ix] .
مرحوم علامه امینی در "الغدیر" حدیث فوق و نزول این آیه را در باره علی (ع) از کتب زیادی از اهل سنت (حدود بیست کتاب با ذکر دقیق مدارک و منابع آن) نقل کرده استدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[x] .
3-آیه اولی الامر: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم ‏ دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xi]   یعنی :ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید رسول خدا(ص)و اولی الامر از خودتان را.
حاکم حسکانی حنفی نیشابوری در "الشواهد التنزیل" در ذیل این آیه پنج حدیث نقل کرده که در همه آنها عنوان "اولی الامر"بر علی (ع) (به عنوان یک مصداق روشن) تطبیق شده است.دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xii]
ابو حیان اندلسی مغربی در تفسیر "البحر المحیط"در میان اقوالی که در باره معنی اولی الامر نقل کرده ، از سه نفر از مفسرین نقل می کند که منظور از آن امیران سرایا یا ائمه اهل بیت (ع) است.دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xiii]
در اینجا "اولوالامر صیغه جمع است و مفهوم آن تمام امامان معصوم را شامل می شود.
در تفسیر "برهان" نیز دهها روایت از منابع اهل بیت(ع) در ذیل این آیه است که می گوید :آیه مزبور در باره علی (ع) ،یا آن حضرت و سایر ائمه اهل بیت (ع) نازل شده است.حتی در بعضی از این روایات، نام ائمه دوازده گانه اهل بیت (ع) یک یک آمده استدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xiv] .
4-آیه صادقین: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xv] یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای الهی داشته باشید و (همیشه) با راست گویان باشید.
سیوطی در "الدر المنثور"دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xvi] و خوارزمی در "مناقب"دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xvii] و زرندی در"درر السمطین"دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xviii] و عبدالله شافعی در "مناقب"دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xix] و حاکم حسکانی حنفی نیشابوری در "الشواهد التنزیل"دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xx] و شیخ سلیمان قندوزی حنفی در "الینابیع الموده"دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xxi] و جمع دیگری از بزرگان اهل سنت در ذیل این آیه روایاتی نقل کرده اند که مراد از اولوا الامر حضرت علی (ع) و اوصیاء او تا روز قیامت هستند.
5-آیه قربی : ِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی ‏  دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xxii] . یعنی:بگو من هیچ پاداشی از شما بر (ادای) رسالتم در خواست نمی کنم ،جز مودت و دوستی نزدیکانم را.
تمام مفسران شیعه و گروهی از مفسران اهل سنت گفته اند: منظور از"ذوی القربی"، نزدیکان پیامبر اکرم (ص) است.
در این آیه محبت ذوی القربی به عنوان اجر رسالت شمرده شده است ودر آیات دیگر اجر مذکور وسیله قرب الهی و به سود مردم ذکر شده ( قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّه‏ دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xxiii] یعنی : بگو هر اجر و پاداشی از شما خواسته ام برای خود شماست، اجر من تنها بر خداوند است ...) و ( قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی‏ رَبِّهِ سَبیلا دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xxiv] یعنی :بگو من در برابر ابلاغ رسالت هیچ گونه پاداشی از شما مطالبه نمی کنم مگر کسانی که بخواهند راهی به سوی پروردگارشان برگزینند.) از ضمیمه کردن این آیات چهار گانه به یکدیگر به خوبی می توان نتیجه گرفت که پیامبر اسلام(ص)نیز مانند سایر پیامبران الهی اجر و پاداشی برای شخص خود از مردم نخواسته است بلکه مودت ذوی القربای او راهی به سوی خداست .وچیزی صددرصد به نفع خود آنها ، چرا که این مودت دریچه ای است به سوی مسأله امامت و خلافت وجا نشینی پیامبر اسلام (ص)در امت وهدایت مردم در پرتو آن.
از مجموع روایاتی که در تفسیر آیه آمده است نیز می توان چنین نتیجه گیری کرد که بدون تردید آیه مورد بحث ناظر به مسأله امامت و خلافت است که می تواند به عنوان اجری برای رسالت شمرده شود، اجری که مردم را به خدا نزدیک می کند و نفعش عاید خود آنها می شوددیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xxv] .


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[/url]  1-سوره مائده،آیه67  
[url=http://www.hawzah.net/fa/Question/View/11253#_ednref2]  2- سوره مائده،آیه55  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[iii]  تفسیر الدر المنثور جلد2، صفخه 293  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[iv]  اسباب النزول، صفحه 148  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[v]  تفسیر الکشاف جلد1،صفحه 649.  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[vi]  تفسیر فخر رازی، جلد12،صفحه26.  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[vii]  تفسیر طبری جلد6،صفحه186.  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[viii]  ک نز العمال،جلد6،صفحه319.  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ix]  الشواهد التنزیل،صفحه161تا68.  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[x]  الغدیر ،جلد2،صفحه52و53.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xi]  سوره نساء،آیه59  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xii]  الشواهد التنزیل،جلد1،صفحه148تا151.  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xiii]  البحر المحیط،جلد،صفحه278.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xiv]  تفسیر برهان،جلد1،صفحه381تا387.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xv]  سوره توبه ،آیه119  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xvi]  تفسیر الدر المنثور جلد،ذیل آیه  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xvii]  مناقب صفحه189.  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xviii]  درر السمطین صفحه91  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xix]  مناقب عبدالله شافعی صفحه154.  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xx]  الشواهد التنزیل،جلد1،صفحه259.  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xxi]  الینابیع الموده صفحه115.  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xxii]  سوره شوری،آیه23.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xxiii]  سوره سبأ،آیه47
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xxiv]  سوره فرقان،آیه57
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[xxv]  مکارم شیرازی تفسیر پیام قرآن جلد نهم امامت و ولایت در قرآن مجید،صفحه227-229.



شش سوره در قرآن کریم به نام های پیامبران آمده که عبارت اند از: نوح، ابراهیم، یونس، یوسف، هود و محمّد.

البته، مفسران با توجه به روایات، معتقدند که برخی از سوره های قرآن؛ مانند طه،دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[1] یس،دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[2] مدثر،دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[3] مزمل،دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[4] اشاره به شخص پیامبر (ص) دارد. بنابر این سوره های طه، یس و... نیز به نوعی می توانند جزو سوره هایی باشند که به نام های مبارک پیامبران الاهی هستند.



دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[1] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 13، ص 157، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1374 ش.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[2] . همان، ج 18، ص 315.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[3] . حسینی همدانی، محمد حسین، انوار درخشان، ج 17، ص 174، لطفی، تهران، 1404 ق.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[4] .  همان، ج 17، ص 149.




حالا به قران اعتقاد دارین ولی به امامان و پیامبران نه؟
پاسخ
 سپاس شده توسط فاطمه خانومم ، DAZZLING BOY ، آرشاااااااام ، Maryam Farrokhy
#5
نگاه کن من هم اینا رو که تو اینترنت سرچ کردی و کپی پیس کردی خوندم
اول تا اخر چیزی خاصی نمیگه فقط بهتر دلیلش علت ومعلول بود که میتوانیم به جای ان بیگ بنگ را بگذاریم و میدانیم که قبل از بیگ بنگ هیچ چیز نبود و همچنین هیچ زمانی وجود نداشته.
I am on the highway to hell
جدیدا قوه ی تخیلم از بین رفته
هدفم رو گم کردم
دوست دارم به دیگران کمک کنم
دوست دارم کشاورز بشم
نمیدونم چم شده دعا کنید
پاسخ
#6
(08-06-2016، 13:14)لرد سفید نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
نگاه کن من هم اینا رو که تو اینترنت سرچ کردی و کپی پیس کردی خوندم
اول تا اخر چیزی خاصی نمیگه فقط بهتر دلیلش علت ومعلول بود که  میتوانیم به جای ان بیگ بنگ را بگذاریم و میدانیم که قبل از بیگ بنگ هیچ چیز نبود و همچنین هیچ زمانی وجود نداشته.

دقیقا رسیدیم به نقطه اغاز پارسال!

زنده باشی
پاسخ
 سپاس شده توسط لرد سفید
آگهی
#7
onhv, rf,g knhvd?]vh fhdn rf,g nhaji fhad ],k h,k Htvdnjj h'i ckn'd ld;kd fohxv h,ki ljhstl

متاسفم واقعا تو باید قبولش داشته باشی چون اون تو رو آفرید
رنگ خاموشـے در طرح لب است
بانگـے از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه اے نیست در این تاریکـے
در و دیوار به هم پیوسته
سایه اے لغزد اگر روی زمین
نقش وهمـــے است ز بندے رسته
نفس آدم ها
سر بسر افسرده است
سہـراب سپهـرے
پاسخ
#8
نه
انسان از طریق جهش به وجود امده
I am on the highway to hell
جدیدا قوه ی تخیلم از بین رفته
هدفم رو گم کردم
دوست دارم به دیگران کمک کنم
دوست دارم کشاورز بشم
نمیدونم چم شده دعا کنید
پاسخ
#9
(08-06-2016، 14:35)لرد سفید نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
نه
انسان از طریق جهش به وجود امده

داروینیسم :|

فرضیه ای بیش نیست
پاسخ
#10
(08-06-2016، 14:45)ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
(08-06-2016، 14:35)لرد سفید نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
نه
انسان از طریق جهش به وجود امده

داروینیسم :|

فرضیه ای بیش نیست

اونوقت که خدا مارو درست کرده فرضیه نیست????
I am on the highway to hell
جدیدا قوه ی تخیلم از بین رفته
هدفم رو گم کردم
دوست دارم به دیگران کمک کنم
دوست دارم کشاورز بشم
نمیدونم چم شده دعا کنید
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  دلایل عدم وجود خدا!
  از کجا بدانیم که امام زمان (عج) وجود دارد؟
  چند نمونه از دلایل امامت حضرت امام رضا علیه السلام.
  آیا قبل از حضرت ادم(ع)انسان هایی وجود داشتند؟
  آیا وجود لاک بر روی ناخن غسل و وضو را باطل میکند؟
  نشانه هایی از از وجود خداوند مهربان
Heart اثبات وجود خدا قابل توجه بعضیا
  یعنی بین روحانیون ۳۱۳ نفر مخلص وجود ندارد که امام زمان (عج) ظهور کند؟!
  خدا چگونه به وجود آمده استـ ؟
  اثبات خدا

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان