امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

انسان شناسی از یک باور تا بنیان یک علم

#1
خیلی متشکرم که دعوت بنده را برای این گفت و گو پذیرفتید. به عنوان سئوال اول مایلم از حضورتان بپرسم که انسان شناسی به مثابه یک علم که در معنای کلی، شناخت بشر را مد نظر و مطمح نظر خویش قرار می دهد، آیا به مثابه یک علم مستقل امروزه می تواند ابراز هویت کند یا خیر هنوز متأثر از سایر علوم در معنای کلی کلمه  است. منظورم این است که این علم زیر مجموعه ای از جامعه شناسی یا زیست شناسی تجربی انسانی است یا خیر؟
اجازه بدهید اینگونه بحث را آغاز کنم که حدود یک قرن ونیم است که انسان شناسی در اروپا پا گرفته و اکنون به رشد و بلوغ علمی خود رسیده و هستی و هویتی به تمام معنا مستقل و استوار یافته است. گسترش نگرشها و نظریه ها در انسان شناسی چنان بازتابی فراگیرنده داشته که در برخی شاخه های علوم انسانی و اجتماعی تأثیر گذاشته است. این رشته نه تنها زیر مجموعه ای از جامعه شناسی یا زیست شناسی نیست، بلکه خود آن در عرصۀ علوم اجتماعی به مثابه علم مادر به شمار می رود و دارای  فرزندانی مستقل و برومند در حوزه های زیستی، اقتصادی، سیاسی، دینی، زبانی و مانند آنها است. امروزه شاخه های این دانش مانند انسان شناسی تاریخی، انسان شناسی اقتصادی، انسان شناسی سیاسی، انسان شناسی دین، انسان شناسی زبان، انسان شناسی زیستی، انسان شناسی پزشکی و....... هریک رشتۀ آکادمیکی مستقل به خود در برخی دانشگاه های جهان، به ویژه دانشگاه های آمریکا هستند.
 این دانش که از 70سال پیش در ایران با اصطلاح مردم شناسی شناخته شده است، اگرچه دانشی مستقل از جامعه شناسی و رشته های دیگر علوم انسانی و اجتماعی به شما ر می رود، ولیکن هنوز دورۀ کودکی خود را می گذراند و راه نا هموار و درازی در پیش دارد تا بتواند از همه توانایی ها و قابلیت های جوهری اش در توسعۀ نگرش های خود در جامعه بهره بگیرد و به مقبولیت علمی خود در جامعه و محافل علمی مشروعیت ببخشد و آموزش آن را در دانشگاه ها بیش از پیش  گسترش دهد.
با توجه به توضیحات شما انسان شناسی به مثابه یک علم چقدر توانسته با مفاهیم انسانی یا انسان شناسی فلسفی( آنچه که در آراء و اندیشه های فلاسفه بیان شده است)  ارتباط داشته باشد و چقدر از فلسفه به معنای کلی و یا تاریخی آن  متأثر است؟ چرا که فصل بندی کتاب تاریخ انسان شناسی از آغاز تا امروز نوشته ی توماس هیلند اریکسن و فین سیورت نیلسن که توسط شما ترجمه شده بیشتر به مانند فصل بندی کتاب های فلسفی یا تاریخ فلسفه است. نظر خود شما اگر از این منظر به کتاب نگاه کنید چیست؟
 اندیشه های فلسفی در پایه ریزی اندیشه های اولیۀ انسان شناختی بی تردید سهم و نقش مهمی داشته است. رشته پیوندهایی میان انسان شناسی و فلسفه، به ویژه در زمینۀ نگرش های اجتماعی آن دو را می توان در دورۀ باستان، یا دوره ای که از آن به پیش از تاریخ انسان شناسی یا د  می شود،  باز یافت.
توجه داشته باشید که انسان شناسی در فلسفه و علوم الهی یک مفهوم تک بعدی بود و فلاسفۀ دینی انسان را از راه پیوندها و تعلقات الهی گونۀ آن مطالعۀ می کردند و می کوشیدند که با شناخت انسان، این آفریدۀ خداوند، به خداشناسی دست یابند. انسان به مثابه یک موجود اجتماعی- فرهنگیِ ساخته و پرداختۀ جامعه، و مطالعۀ انسان با این مفهوم تازه، اندیشه ای نو بود که در نگرش برخی از فلاسفۀ قدیم، مانند ارسطو پدید آمد. مثلاً، ماهیت اجتماعی انسان، مقوله ای که دانش انسان شناسی آن را پذیرفته و در تحقیقاتش با این نگاه به انسان می نگرد، یکی از مباحث مورد بحث ارسطو بوده است. به عقیدۀ ارسطو انسان بر اساس این خصلت اجتماعی و داشتن خرد، شعور و اخلاق از سایر حیوانات متمایز می شود. در آثاری مانند کتاب سیاست ارسطو،  نظام اجتماعی- سیاسی یونان باستان چنان اهمیت و اعتباری می یابد که تأثیر آن در شکل دادن اجتماعات مردم و طبقات جامعه و نوع ارتباطات طبقاتی میان اربابان و بردگان مشاهده     می شود.
همچنین ریشه و اصل دو مفهوم کلی گرایی و نسبی گرایی در دیدگاه انسان شناسی باز می گردد به فلسفه. مفهوم کلی گرایی را که به اشتراکات و همانندی های فرهنگی میان جامعه های گوناگون اشاره دارد باید در تفکر کلی گرای برخی از فیلسوفان یونانی و دومین مفهوم را که به یگانگی و وحدت فرهنگی و ویژگی فرهنگی خاص هر جامعه تکیه دارد، باید در اندیشۀ نسبی گرای فلاسفۀ سوفسطایی رد یابی کرد.
همان طور که می دانید عرب های مسلمان در سده های 7و8 ق/ 13و14م سرزمین هایی را از اسپانیا تا هندوستان زیر چتر اسلام در آوردند. پس از آن، حدود 7 قرن، دست کم تا قرن بیستم، مراکز اقتصادی، سیاسی و علمی جهان مدیترانه ای در کلان شهر های پیشرفتۀ اسلامی آن زمان قُرطَبه و بغداد مستقر بود. نظریه پردازی های ابن خلدون، بزرگترین تاریخدان و فیلسوف اجتماعی اسلامی، در این دوره بر افکار علمی دانشمندان جهان غرب، به ویژه اندیشۀ فلاسفه و علمای جامعه شناسی و انسان شناسی سرزمین های اروپا تأثیر عمیق گذاشت. برای نمونه به نظریۀ انسجام اجتماعی و اهمیت خویشاوندی و دین در پدیداری و نگهداشت این انسجام در جامعه های بشری اشاره می کنم که از محورهای برجسته و با اهمیت در آثار دورکیم(1858-1917)، جامعه شناس فرانسوی  و ردکلیف- براون (1881-1955)، انسان شناس انگلیسی است، نخستین بار از جانب ابن خلدون ارایه شد و دانشمندان جامعه شناسی و مردم شناسی آن را پذیرفتند و توسعه دادند.
امروزه نیر شماری از انسان شناسان غرب با فلسفه ارتباط نزدیک و تنگاتنگ دارند و از بینش و نظریه پردازی های فلاسفه در آثار تحقیقی و تحلیلی خود بهره می گیرند. در میان این گروه انسان شناسان، متفکرانی چند بُعدی مانند ژاک دریدا و میشل فوکو فرانسوی هستند که خط و حصر میان انسان شناسی و فلسفه را از میانه برداشته اند و از دستاوردهای فلسفه، به مثابه مادر همه علوم انسانی، در تحلیل های خود استفاده می کنند.
کتاب دارای یک بخش واژه نامه بسیار مفصل است. البته برای ترجمه چنین کتابی، چنین واژه نامه ای هم لازم است. در این واژه نامه که بسیار هم ارزشمند است لغات و مترادف های معنایی را مشاهده کردم که در زبان فارسی یا اصلاً ندیده بودم و یا پس از بررسی دیدم که تنها در یک یا دو جا ذکر شده است. در بعضی از موارد هم ردیف های انتخابی شما برای واژه ها، ابداع جدید از سوی شخص شما بودند. از این روی احساس می کنم واژه نامه ارزشمندی است. قدری می توانید در این خصوص برایمان صحبت کنید.
  کتاب تاریخ انسان شناسی یک متن آموزشی برای دانشجویان رشتۀ انسان شناسی است. مباحث مختلف کتاب آکنده از واژه ها و اصطلاح های عمومی و تخصصی رایج در حوزه های مختلف دانش هایی است که نویسندگان برای تألیف آن از متون مربوط به آنها استفاده کرده اند. در برگردان فارسی کتاب با توجه به آموزشی بودن متن کتاب  ضرورت آگاهی یافتن دانش جویان از برابرگزینی های فارسی در مقابل واژه ها و اصطلاح های رایج در عرصۀ این دانش ها به زبان اصلی، یعنی انگلیسی، وارتقاء فرهنگ واژگانی تخصصی آنان مترجم را به فراهم کردن چنین واژه نامه ای برای کتاب واداشت .
مجموعۀ واژه های واژه نامه تنها محدود به واژه ها و اصطلاحهای صرف در حوزۀ علوم انسانی و علوم اجتماعی که معمولاً در بیشتر متن های برگردانده به فارسی در این حوزه ها آمده اند، نیست، بلکه بسیاری از واژه ها وترکیبات مصطلح درادبیات متن کتاب را هم در برمی گیرد. به عبارت دیگر، در این واژه نامه که در دو بخش انگلیسی- فارسی و فارسی- انگلیسی تنظیم و تدوین شده است، افزون بر اصطلاح های خاص ومعمول در حوزۀ علوم اجتماعی، به ویژه حوزۀ انسان شناسی، واژه هایی نیز که در زبان عادی و عرفی معنای روشن و معینی دارند همراه مترادف های معنایی آنها و یا مترادف های اصطلاحی آنها نیز آمده اند.
 سرانجام باور شخصی خود را در این باره در اینجا بیفزایم که فراهم آوردن واژه نامه برای متن های فارسی برگردانده از زبان های خارجی کاری بایسته و بسیار ضروری و  با اهمیت است . خوانندگان این گونه ترجمه های فارسی از متن های علمی- تخصصی زبان های خارجی باید بدانند که مترجم چه برابرنهاده ها و مترادف های معنایی فارسی برای واژه ها  و اصطلاح های خارجی انتخاب کرده و به کار برده است. مطالعۀ ترجمۀ فارسی کتاب و مراجعۀ همزمان به  واژه نامه و برابرنهاده های هردو زبان فارسی و انگلیسی به تفهیم متن ترجمه وآگاهی خواننده از درک موضوع کمک می کند، ضمناً فرهنگ واژگانی او را در حوزۀ زبانی آن دانش غنا می بخشد وبسیاری از موانع دشوار آموزندگی را از سر راه او بر می دارد.
یک از مباحث مطرح شده در کتاب و در وضعیت کلی انسان شناسی و تاریخ انسان شناسی مارکسیستی است. آیا به نظر شما انسان شناسی مارکسیستی امروزه حرفی برای گفتن دارد؟ (نه از منظر فلسفی بلکه از منظر انسان شناسی محض) و از سوی دیگر این انسان شناسی امروزه در یک وضعیت کلی یا در انشعابات متعدد به حیات خود ادامه می دهد؟
انسان شناسی مارکسیستی در اروپا و امریکا اصولاً در حوزۀ پژوهش های انسان شناسی اقتصادی شکل گرفت و تأثیر عقاید و نظریه های مارکس بر مردم شناسان در دهۀ 1950 آغاز شد و در دو دهۀ 60 و 70میلادی گرایش به نظرهای علمی مارکس در بارۀ جامعه و مناسبات اجتماعی و اقتصادی و تضادهای طبقاتی به اوج و رونق و شکوفایی رسید. در انسان شناسی این دوره دو گرایش ساخت گرایی در تحقیقات اقیانوسیه شناسی و پویا گرایی درتحقیقات افریقا شناسی به اندیشه های مارکسیستی وابسته بودند.
 مردم شناسان برجستۀ بزرگی در امریکاّ، مانند جولیان استیوارد در دیدگاه مادی گرانه خود و لسلی وایت در بینش جبرگرایی فن شناختی اش، در بریتانیا کسانی چون مکس گلاکمن و پیتر ورسلی و در فرانسه لویی آلتوسر و موریس گودولیه در آثار مردمشناختی خود  مفاهیم و تعابیر نوینی از عقاید و نظرهای مارکس مطرح کردند.
 از راه تحقیق های انسان شناسان مارکس گرای برخی نظریه های مارکسیستی مانند ازخود بیگانگی، مسلک هوشیاری دروغین، تمایر میان عناصر فرهنگی زیرساختی و روساختی و مفهوم تضاد طبقاتی و مانند آنها در فرهنگ دانش آموختگان و جامعۀ دانشگاهی راه یافت و در زمرۀ واژگان علمی معیار قرار گرفت. به طور کلی، انسان شناسان مارکس گرا در پژوهش های خود نشان داده اند که معرفت و قدرت با هم پیوند دارند و جهان بینی ها  به لحاظ ایدﺋولوژیکی هرگز نمی توانند جانب گرایانه نباشند. همین تفکر راه را برای انسانشناسان پسانوگرا گشود تا بر تفکرات نوگرایی خرده بگیرند.
 از 1980 به این سو، انسان شناسی بازگشتی به گذشته و به عقاید و نظرات مارکس داشته است . نویسندگان کتاب تاریخ انسان شناسی نیز موضوع اساسی بحث خود را د ر فصل هفتم کتاب با عنوان « اقتدار پُرسمان» به بازگشت به حوزۀ تفکر مارکسی در انسان شناسی اختصاص داده اند. امروزه نیزکماکان یافته های نظری مارکس و قراﺋت او ازتاریخ و دیدگاه سیاسی اش از تاریخ که قراﺋتی نو از تاریخ است و با دیدگاه فیلسوفان، زیست شناسان و اقتصاددانان پیشین متفاوت است در حوزۀ پژوهش های اقتصادی انسان شناسان، چه انسان شناسان  مارکس گرا و  چه انسان شناسان مکاتب  دیگر هنوز اعتبار و نمود دارد. در روزگار کنونی انسان شناسان اقتصادی بیشتر هم خود را در بررسی نظام های اقتصادی  و مطالعه  در زمینۀ نیروهای تولیدی، انواع شیوۀ تولید، مالکیت بر زمین و وسایل و ابزارهای تولید، تعاون در عرصۀ کشاورزی و دامداری در جامعه ها متمرکز کرده اند و در این زمینه ها توفیق زیادی هم به دست آورده اند.
جای کتاب هایی از این دست یا به تعبیری بهتر کتاب هایی در باب انسان شناسی از منظر علمی و تخصصی و از سوی دیگر از منظری تاریخی در جامعه فکری و علمی ما بسیار مشهود است. در وهله اول به نظر شما جایگاه این کتاب در میان کتاب های ترجمه شده از این دست در زبان فارسی چگونه است و از سوی دیگر این کتاب تا چه حد توانسته این خلاء را پر کند؟
کتاب تاریخ انسان شناسی همان طور که نویسندگان آن نیز در مقدمۀ خود یادکرده اند، تاریخ شکل گیری دانش انسان شناسی، خاستگاه فلسفی و فرایند تحول و تکامل اندیشه های فلسفی و علمی این دانش از کهن ترین زمان تا آغاز قرن بیست ویکم است . این کتاب به صورت بسیار فشرده جوهر تفکرات علمی دانشمندان در حوزه های گوناگون علم را در تمام نحله های تاریخ طبیعی، تاریخ و جغرافیای انسانی، فلسفه های الهی، مادی و سیاسی، نحله ها و شاخه های مردم شناسی و انسان شناسی در سرزمین های جهان، به ویژه کشورهای اروپایی در بر می گیرد. از این رو، مطالب مباحث  تاریخ انسان شناسی دربرگیرندۀ گزیده و چکیدۀ دیدگاه ها و نظریه پردازی های اندیشمندانی است که در تحول اندیشۀ متفکران علوم انسانی و اجتماعی در جهان تأثیر گذار بوده اند. نویسندگان با مطالعه و بررسی و تحلیل دقیق حدود 500 اثر از کلیدی ترین کتاب ها و مقاله های برجسته و مطرح در شکل دهی دانش آکادمیک مردم شناسی و انسان شناسی، نکته های مهم اثرگذار را دست چین کرده و در کتاب آورده اند و هر جا لازم بوده آنها را نقد و با استدلال علمی تأیید یا رد کرده اند. افزون بر آن چگونکی زادن یک نظریه و دورۀ صیرورت آن نظریه و رشد و افول و مرگ، یا رشد و بالندگی و بقای آن را بیان کرده اند. به نظر من، ترجمۀ فارسی این کتاب که در سال 2001 میلادی تألیف ونشرشده و اطلاعات آن از همه ترجمه های فارسی مربوط به تاریخ انسان شناسی که تا امروز انتشار یافته، به روز تر است ، می تواند در انتقال دقیق ترین و جامع ترین آگاهی ها دربارۀ تاریخ اندیشه و نظریه ها و روش های انسان شناسی به طالبان این دانش جایگاه ویژه ای داشته باشد و نیازها و خواسته های دانشجویان این رشته را تا حد زیادی برآورده سازد. نویسندگان کتاب با توانایی و مهارتی شگفت انگیز کوشیده اند تا مطلب و نکتۀ مهمی در تاریخ این دانش ناگفته و ناسفته باقی نماند و آنچه که در نوشته های دیگران مغفول مانده است، در این نوشته بازگویند.
در تکمیل پاسخ به این پرسش و اطلاع از نظر دیگران دربارۀ جایگاه این ترجمه جا دارد اشاره ای هم به سخن یکی از صاحب نظران، دکتر ناصر فکوهی، استاد انسان شناسی در دانشگاه تهران و یکی از مؤلفان و مترجمان با همت و پرکار آثار مربوط به انسان شناسی، درارزیابی تاریخ انسان شناسی بکنم. دکتر فکوهی در معرفی و نقد این ترجمه در فصلنامۀ فرهنگ مردم، تاریخ انسان شناسی را یکی از بهترین کتاب ها برای بهره برداری از تاریخ انسان شناسی برای کاربردهای نظری دانسته است. او معتقد است که متن این کتاب برای همه علاقه مندان به رشتۀ انسان شناسی و دست اندرکاران علوم انسانی یکی از مهم ترین و بنیادی ترین کتاب ها دراین زمینه است. خواندن آن برای درک روند پیچیده و روابط میان انسان شناسی با سایر شاخه های علوم اجتماعی و همچنین برای درک مفاهیم و نظریات دراین علم گسترده بسیار سودمند و ضروری  می نماید.
آینده علم انسان شناسی را در ایران چگونه  می بینید؟ آیا می تواند به مثابه یک علم مستقل و شکوفا پیشرفت کند؟ دایر المعارفی شدن اجزای این علم چه کمکی می تواند به این علم کند؟  
در پاسخ این پرسش باید بگویم، در حالی که حدود 70سال از شکل گیری مردم شناسی در ایران می گذرد و در هفت دهۀ گذشته فعالیت های بسیار زیادی در شناساندن این علم از راه سخنرانی، تحقیق، تألیف وچاپ مقاله و کتاب  و تشکیل نهادهای علمی -  پژوهشی ، موزه ها و نمایشگاه ها ی مردم شناسی انجام یافته است، ولیکن هنوز علم مردم شناسی،  یا به تعبیر دیگر علم انسان شناسی در آغاز راه است و دورۀ طفولیت  خود را می گذراند. انسان شناسان ایرانی و پژوهشگران مردم شناسی ایران آموزه های بسیار فراوانی باید فرا گیرند  تا بتوانند این دورۀ کودکی را با توفیق بگذرانند و به بلوغ علمی در این دانش برسند. این دانش به لحاظ معارف فلسفی و اجتماعی بنفسه جامعیت دارد و بسیار توانمند است. در صورتی که انسان شناسان ایرانی بتوانند ازاین جامعیت و توانمندی به شایستگی بهره بگیرند، مطمٸناً خواهند توانست چشم انداز روشن و امید بخشی برای مردم شناسی ایران رقم بزنند .
این را هم به مطلب بالا بیفزایم که در جامعۀ ما هنوز دیدگاهی روشن وبرداشتی درست از دانش مردم شناسی وجود ندارد. تلاش در به کار بردن و جا انداختن اصطلاح انسان شناسی به جای مردم شناسی هم، که جامعه با آن کاملاً نا آشنا و بیگانه است، به ابهامات و دشواری ها در فهم آن افزوده است. از این رو طبیعی می نماید اگر مشاهده می کنیم که انسان شناسی در سنجش با دانش های دیگرعلوم اجتماعی مانند جامعه شناسی، زبان شناسی، روان شناسی و اقتصاد تا اندازه ای ناشناخته مانده است و در کنارۀ این علو م گام بر می دارد. البته شخصاً خوش بین هستم که با فعالیت و سخت کوشی چهره های برجسته و معروف  در نهاد های آموزشی و پژوهشی انسان شناسی و مردم شناسی در جامعۀ دانشگاهی و در عرصۀ بیرون از دانشگاه و در سازمان های علمی- پژوهشی غیر دولتی، همچنین باپشتکار و همت شمار زیادی پژوهشگران آزاد  در کار تحقیق  مردم نگاری، افق آسمان این دانش در ایران، چه در عرصۀ آموزشی و چه درعرصۀ پژوهشی و تولید فکر گشوده و امیدوار کننده خواهد بود.
مقصود شما از دایرة المعارفی شدن اجزای این علم و کمکی که می تواند به این علم بکند برای من مبهم است!. شاید دراین پرسش، شما نظر به ورود دانش مردم شناسی به ساحت دایرة المعارف نویسی درمرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی داشته باشید و بخواهید بدانید که فعالیت های بخش مردم شناسی درتألیف و چاپ مقالات به مدیریت و نظارت این نگارنده در دایرة المعارف چه کمکی به این علم می کند!؟
دقیقاً مرادم همین مسئله است.
خب اگر چنین است، باید به طور خلاصه بگویم موضوعاتی که  دربخش مردم شناسی مدخل دایرة المعارفی می شوند و نویسندگان مقالات آن ها را تألیف می کنند، همه به نحوی در چهارچوب بینش ها و روش های انسان شناختی شکل می  گیرند و به یقین در پیشبرد پژوهش های این علم و شناخت و شناساندن رفتار های اجتماعی و فرهنگی جامعۀ ایران و جوامع اسلامی بسیار مؤثر خواهند بود. ضمناً ناگفته نماند که هریک از مقالات تولیدی در این بخش به مثابه رساله ای کو تاه یا بلند در مسایل مرتبط  به انسان شناسی و فرهنگ شناختی است که می تواند جزیی از لایه های پنهان و تاریک دیدگاه ها و برداشت های مردم شناسی را دربارۀ مقولات مختلف برای مخاطبان دایرة المعارف آشکار وروشن کند. البته سخن در این مورد بسیار است که در پاسخ به پرسش شما در اینجا بیش از این نمی توان به آن پرداخت.
..

 [ ᴇvɪʟ ]
사람들의 수용을 위해 사는 경우, 거절로 죽을거야 

..
پاسخ
آگهی
#2
یا خدا این همه رو چه جوری بخونم
انسان شناسی از یک باور تا بنیان یک علم 1
پاسخ
 سپاس شده توسط L²evi ، I m .....
#3
مرسی ولی رنگ متنش کورم کرد !


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://dl.akskhor.ir/uploads1/1403216433161442.jpg


پاسخ
 سپاس شده توسط L²evi
#4
ویرایش شد(:
..

 [ ᴇvɪʟ ]
사람들의 수용을 위해 사는 경우, 거절로 죽을거야 

..
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان