امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تمدن بابل... .. .

#1
تمدن بابل... .. . 1


تصویر: حمورابی (ایستاده) در حالی تصویر شده که نشان سلطنتی خود را از شمش (Shamash) (1) می گیرد. حمورابی دست های خود را به نشانه دعا روی دهان خود گذاشته است. (این تصویر بر بالای استوانه قانون حمورابی حکاکی شده است). منبع: ویکی پدیا

3- تاریخ

دوره های طولانی تاریخ شرق میانه در دوران باستان، نمی تواند توسط یک گاه شناسی (chronology) دقیق یا بر طبق یک سیستم محاسبه مدرن تاریخ گذاری شود. فهرست شاهان سومری، سیر متوالی حاکمان را تا انتهای سلسله ایسین (the dynasty of Isin) در حدود سال 1790 پ.م ارائه می دهد، اما این فهرست برای زمان پیش از سلسله آکد (Akkad)، در حدود سال 2340 پ.م، غیر قابل اعتماد است. برای دورۀ میانِ آغاز سلسله آکد تا پایان اولین سلسله بابل در حدود 1595 پ.م، یک گاه شناسی مناسب به خوبی معین شده است. با این حال پس از این دوره، دوره ای مبهم برای بیش از 700 سال آغاز شد که تاریخ ها در طول آن تقریبی هستند. برای شرق میانه در دوران باستان، پژوهشگران حداقل از سه سیستم گاه شناسی پیروی می کنند: بالا (high)، میانه (middle) و پایین (low)، بسته به اینکه برای اولین سال حکومت حمورابی در بابل کدامیک از تاریخ های  1848، 1792 یا 1728 تعیین شده باشد. تاریخ های ذکر شده در این مقاله و مقاله سومر (2) از گاه شناسی میانه و سال 1792، به عنوان تاریخ اولین سال حکومت حمورابی، تبعیت می کند.


الف- سومری ها

نزدیک به پایان هزاره سوم پیش از میلاد، سومر و آکد یک قلمرو پادشاهی از تقسیمات امپراطوری بود که تحت حاکمیت سلسله ای سومری - که سومین سلسله اور (Ur) شناخته می شد- قرار داشت. پس از یک یا دو قرن، قوم آمورو (the Amurru)  یا اموری های کتاب مقدس (biblical Amorites) - گروه هایی از قبایل سامی که از سرزمین های صحرای عربستان به غرب کوچ کرده بودند- صاحبان برخی از مهم ترین شهرها مانند ایسین (Isin)، لارسا (Larsa)، بابل (Babylon) و اشنونا (Eshnunna) (تل اسمر کنونی- Tell Asmar) شدند. در حدود 2000 پ.م آخرین حاکم سلسله سوم اور توسط عیلامی ها به اسارت گرفته شد. پادشاهی سومر و آکد تجزیه شد و ستیزهای شهری شیوع یافت. ابتدا شهر ایسین تلاش کرد تا سومر و آکد را تحت نفوذ خویش در آورد، اما با گذر زمان نفوذش به سوی جنوب توسط لارسا به میزان قابل توجهی به چالش کشیده شد، و دو شهر پیوسته در جنگ بسر می بردند. در حدود 1790 پ.م پادشاه ریم-سین (Rim-Sin) (که از 1823 تا 1763 پ.م حکومت کرد) از لارسا پیروز شد و ایسین را تصرف کرد؛ این واقعه تا اندازه ای مهم تلقی شد که در حقیقت آغاز یک پهنه تارخ گزاری جدید، اگرچه محدود، را در تاریخ مکتوب نشان می داد.


ب- حمورابی (Hammurabi)

ریم سین موفق نشد تا از پیروزی خود بهره مند شد، زیرا  همزمان در شهری واقع در شمال، که سابقا بی اهمیت می نمود، حمورابی دست به اقدام زد. از آن جایی که حمورابی هشیاری سیاسی و رهبری نظامی را تلفیق می کرد بر ریم سین  و نیز عیلام، ماری (Mari) و اشنونا تفوق یافت و در حدود 1760 پ.م فرمانروای قلمرو پادشاهی متحدی شد که از خلیج فارس تا رود هابور (Habur River) گسترش یافته بود. فرض بر این است که تاریخ بابل با حمورابی آغاز می شود.

حمورابی همچون مدیری فعال و لایق، توجه خود را به جزییاتی مانند پاکسازی کانال های آبیاری و وارد کردن ماه دیگری به تقویم معطوف کرد. او قانون گذاری برجسته  بود، قانون حمورابی یکی از مهم ترین اسناد قانونی است که تا کنون کشف شده است. او همچنین یک رهبر مذهبی الهام بخش بود. در دوران حکومتش، خدای شهر بابلی مردوک (Marduk) در زیارتگاه خدایان به عنوان پیشوا به رسمیت شناخته شد.


ج- کاسی ها (Kassites) و دومین سلسله ایسین

در طول مدت حکومت حمورابی و جانشین او که پسرش سامسو-ایلونا (Samsu-iluna) بود (که حدودا از 1750 تا 1712 پ.م حکومت کردند)، تمدن بابل به اوج رشد فرهنگی و قدرت سیاسی خویش رسید. با این وجود برخی از مهم ترین شهرهای بابل به دنبال استقلال بودند، و در زمان حکومت سامسو-ایلونا ابتدا کاسی ها به سرزمین حمله کردند. با این که سامسو-ایلونا موفق شد آن ها را عقب بنشاند، کاسی ها در قرن های بعد به نفوذ در بابل ادامه دادند. هنگامی که یک رهبر شورشی به نام ایلوما-ایلوم (Iluma-ilum) سلسله ای تحت عنوان سرزمین دریا (the Sea-land) در جنوب ناحیه بابل در کناره خلیج فارس بنیان نهاد، سامسو-ایلونا متحمل شکست سنگین دیگری شد.

زمان حکومت جانشینان سامسو-ایلونا از قدرت بابل کاسته و قلمرو آن کوچک شد. در حدود 1595 پ.م، زمانی که یک نیروی نظامی هیتی به جنوب دور بابل نفوذ کرد و زندانیان بابل و ثروت آن را به نواحی دوردست آناتولی به همراه برد، قلمرو پادشاهی به شدت دچار هرج و مرج شد. بعدها بابل حداقل برای دوره ای محدود، تحت حاکمیت سلسله سرزمین دریا (the dynasty of the Sea-land) درآمد. نهایتا در حدود میانه قرن 16 پ.م، یک پادشاه کاسی به نام آگوم (Agum) ( که در حدود 1570 پ.م حکومت می کرد) صاحب بابل شد و قلمرو خود را از رود فرات تا کوه های زاگرس گسترش داد.

بابل بار دیگر تحت حاکمیت کاسی به قدرت بسیار مهمی تبدیل شد. برای مثال در آغاز قرن 15 پ.م  بابل یکی از چهار قدرت اصلی در شرق بود، سه قدرت دیگر امپراطوری های مصر، میتانی (Mitanni) و هیتی ها (Hittite) بودند.

پس از اینکه آشور از تسلط میتانی در اوایل قرن 14 پ.م استقلال یافت، حاکمانِ آن آغاز به دخالت در امور بابل کردند و به دنبال این بودند که کنترل آن را از نظر سیاسی به دست گیرند. آن ها نهایتا موفق شدند و بابل آنقدر ضعیف شد که به دست عیلام افتاد که از شرق بدان حمله کرده، پادشاهِ کاسی بابل را عزل نموده و عملا آن را به یک دولت وابسته تبدیل کرده بود. سپس یک شورش در جنوب و مرکز بابل رخ داد و یک سلسله جدید -که معمولا به عنوان دومین سلسله ایسین شناخته می شود- بنیان نهاده شد. نزدیک به پایان قرن 12 پ.م، بختنصر اول (Nebuchadnezzar I) (که از 1125 تا 1103 پ.م حکومت کرد)، یکی از پادشاهان ایسین، عیلامی ها را شکست داد و حتی به آشور حمله کرد. دیری نپایید که کوچ نشین های آرامی به درون بابل هجوم آوردند. در حدود دو قرن بعد سرزمین بابل در بی نظمی و هرج و مرج سیاسی بود.


د- دوره کلدانی (The Chaldean Period)

میان قبایل پیرامون، گروهی قدرتمند به نام کلدانی ها وجود داشت. آن ها در حوزه کنار خلیج فارس زندگی می کردند و بر این ناحیه تسلط داشتند. گویی مقرر بود که در آغاز قرن 9 پ.م کلدانی ها  نقش سیاسی مهمی را در تاریخ مشرق زمین ایفا کنند. حاکمان آن ها به از میان بردن امپراطوری آشوری کمک کردند و حداقل برای مدت زمانی کوتاه بابل و یا کلده (Chaldean) را -همانگونه که به تدریج شناخته شد- به قدرت مسلط ناحیه بین النهرین تبدیل نمودند.

یکی از پادشاهان برجسته کلدانی مردوخ بلدان دوم (Merodach-baladan II) بود (حکومت از 722 تا 710 پ.م) که با وجود ناکامی، در مقابل چهار پادشاه مقتدر آشور به سختی و شجاعت جنگید: تیگلت پیلسر سوم (Tiglath-pileser III) (حکومت از 745 تا 727 پ.م)، شلمنصر پنجم (Shalmaneser V) (حکومت از 727 تا 722 پ.م)، سارگون دوم (Sargon II) (حکومت از 722 تا 705 پ.م) و سناخریب (Sennacherib) (حکومت از 705 تا 681 پ.م) ویران کننده بابل شلمنصر. جانشینان سناخریب، اسرحدون (Esarhaddon) (حکومت 681 تا 699 پ.م) و آشوربانیپال (Ashurbanipal) علیرغم شورش ها و آسیب های بی شمار کنترل سیاسی بابل را به دست گرفتند. با این حال در سال 626، زمانی که آشور در آشفتگی بود و توسط مادها، سکاها (Scythians) و کیمریان (Cimmerians) تهدید می شد، یک کلدانی به نام نبوپلسر (Nabopolassar) خود را شاه بابل خواند. او که در سال 625 به عنوان شاه تصدیق شده بود با مادها متحد شد و به نابود کردن آشور کمک کرد.

همزمان با اینکه دیگر خطری از جانب آشور وجود نداشت، مصر آغاز به تهدید فلسطین و سوریه کرد. فرزند نپوبلسر، بختنصر دوم علیه مصر لشکر کشید و آن ها را در کاراکامش (Carchemish) شکست داد. بختنصر که برای 43 سال سلطنت کرد، نفوذ سیاسی بابل را عملا بر تمام بین النهرین گسترد. او برای دانش آموزان ِکتاب مقدس، به عنوان ویرانگر اورشلیم و نیز شاهی شناخته می شود که یهودیان را اسیر کرد و به بابل برد. همچنین برای باستان شناسان و مورخان عنوان یک سازنده و ترمیم کننده را دارد. او بابل، پایتخت خود را به شیوه ای دقیق بازسازی کرد و بسیاری از معابد را در سراسر بابل مرمت نمود.

پیروزی بابلی ها زیاد دوام نیاورد. پس از مرگ بختنصر (562 پ.م)، ظاهرا برای سال ها کشمکشی بر سر قدرت میان احزاب و افراد گوناگون رخ داد. در 556 پ.م نبونیدوس (Nabonidus)، یکی از فرماندهان بختنصر، پادشاه بابل شد (حکومت از 556 تا 539 پ.م). او که دارای شخصیتی تقریبا مرموز بود، به طریقی با طبقه منتفذ روحانیون بابل مخالفت و دشمنی کرد. نبونیدوس حاکمیت بر شهر بابل را به پسرش بلشازر (Belshazzar) واگذار کرد و برای مدتی در شهر حران (Harran) و سپس در واحۀ تما (Teima) واقع در صحرای عربستان زندگی کرد. در 539 پ.م بابلی ها از پادشاه ایران کوروش کبیر، که بر مادها غلبه کرده بود، شکست خوردند. نبونیدوس در سیپار (Sippar) (نزدیک بغداد امروزی در عراق) اسیر شد و ایرانی ها بدون مقاومت وارد بابل شدند. پس از آن بابل به ایران پیوست و استقلال خود را برای همیشه از دست داد.


ه- میراث بابل

بیش از 1200 سال  از حکومت باشکوه حمورابی تا مطیع ساختن بابل توسط ایرانی ها سپری شده است. در طی این زمان طولانی، ساختار اجتماعی، سازمان اقتصادی، هنر و صنعت، علم و ادبیات، سیستم قضایی و باورهای دینی بابل تا حد قابل توجهی اصلاح شده، اما تنها در جزییات نه در ماهیت و ذات خویش. دستاوردهای فرهنگی بابل که تقریبا به تمامی بر پایه فرهنگ سومر بنا شده، تاثیر عمیقی بر تمام دنیای باستان از خود به جای گذاشت، به ویژه بر عبرانی ها و یونانیان. مدنیت امروز، به لحاظ فرهنگی، نیز تا حدی زیادی مدیون تمدن بابل است. برای مثال بابل در سراسر کتاب مقدس و آثار شاعران یونانی مانند هومر و هزیود، هندسه اقلیدس ریاضیدان یونانی، نجوم، طالع بینی و آیین های خانوادگی تاثیر عمیقی به جای گذاشته است.

تمدن بابل... .. . 1
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  کتاب تاریخ تمدن مشرق زمین، گاهواره تمدن
  تمدن اتروسک
  امپراتوری بابل نو
  تمدن سازي در ذات انقلاب اسلامي
  گورستانی از تمدن و هنر ایران.
  ایران باستان پایه گذار گفتگوی تمدن ها
  خالد بن یزید: نخستین کیمیاگر در تمدن اسلامی
  10 حقیقت جالب درمورد تمدن اسرار امیز مایا + عکس
  تاریخ علوم ریاضی در تمدن اسلامی
  تمدن پنج هزار ساله اسپیدژ

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان