09-01-2015، 13:31
خلبان با کمک خلبان صحبت می کرد، حواسش نبودبلندگو روشنه.
گفت:
ممد من میرم میشاشم یه ماچم از این سرمهمتندار میگیرم میام!!
سرمهماندار که سرخ وسفیدشده بود به سمت کابین دوید!
وسط راه پاش گیرکرد به پای پیرزنه.
پیرزنه گفت:مادر عجله نکن، اول میره بشاشه!!!
گفت:
ممد من میرم میشاشم یه ماچم از این سرمهمتندار میگیرم میام!!
سرمهماندار که سرخ وسفیدشده بود به سمت کابین دوید!
وسط راه پاش گیرکرد به پای پیرزنه.
پیرزنه گفت:مادر عجله نکن، اول میره بشاشه!!!