امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

اشعـآر فآطمـه اختصآرے ♥

#1
از پنجره بیرون می اندازم سلامت را
بی حوصله، می آورم بشقاب شامت را

خسته، جلو می آیی و می بوسی ام امّا
من هی عقب تر می روم هی پشت بامت را

آخر می افتم از سرت از «دوستم داری»
باید که از دنیا بگیری انتقامت را

روی تنم جای کبودی مانده از دستت
مردی!! نشانم می دهی هر شب مرامت را!!

در من گره خورده طنابی، بسته به هیچم
دُور خودم، دُور تو، دُور عشق می پیچم

من خسته ام، من خسته بودم، خسته خواهم بود
ای کاش ساعت روی دیوارش بخوابد زود

سرما زده دنیام از برفی که می باری
گم می کنم خود را میان خانه ای از دود

یک مرد عاشق را برایم ادّعا کردی
امّا عزیزم زود راهت را جدا کردی

این زن همیشه پشت اسمت زندگی می کرد
آخر بگو! یک بار اسمش را صدا کردی؟!

آهسته در رفتم شبیه ذرّه های ِ شن
با بی حواسی مشت هایت را که وا کردی

و یک نفر برداشت نعش ِ این زن ِ کم را
حل کرد در آغوش خود هر جوری از غم را

حل کرد جدول های خالی را کف ِ مغزم
که می شود رد کرد هر چیز ِ مسلّم را

من گریه می کردم عذابی را که در من بود
آورد روی تخت، گرمای جهنّم را

باید ببینی سوختن از عشق یعنی چه!!
وقتی نوازش می کنم موهای مَردَم را

مردی که از خواب ِ بد ِ بد پا شدم پیشش
بوی تنم را می دهد لب ها و ته ریشش

می فهمدم از لرزشی که در صدا دارم
از چین ِ کم عمقی که زیر ِ چشم ها دارم

از بغض بی ربطی که بین خنده هایم هست
سردرد های بی خودی که از کجا دارم!

دارد گره های مرا وا می کند بی حرف
مردی که بیرون می کشید این نعش را از برف

یخ کرده حتماً ظرف شامش توی تنهایی
دارم تصوّر می کنم، پیشم، همین جایی!
(حس کن! همین جایی! همین جایی! همین جایی!)

هی منتظر تا که ببینی دست پختم را
می بوسی ام از پشتِ سر، بازوی لـ-ـخـ-ـتم را

از پنجره بیرون می اندازی سکوتم را
آهسته می بندی به خود فکر سقوطم را

بالا می آیم از خودم می آورم بالا ↓
خود را و با عشقت جنینی را که از حالا ↓

در من گره خورده، طنابی که نجاتم شد
چشمی که توی عشق/ بازی، مات ِ ماتم شد

برگشته ام پیش تو از شن های سرگردان
مثل شروعی تازه قبل از لحظه ی پایان

بر سینه ات سُر خوردن ِ خوشبختی مویم
نُه ماه لرزش های قلب ِ کوچکی تویم

این بچّه که از توست چسبیده به دنیایم
از هر طرف راهی ست که سمت تو می آیم

در من طنابی وصل شد به تکّه ای از تو
من را تصوّر کن گلم! هرچند اینجایم!!

هرچند امشب هم کنار شوهرم هستم
می فهممت، ناراحتی بدجور از دستم

بی خنده، آدم برفی ِ افتاده بر تختم
دارد عذابم می دهد حسّی که سرسختم

باید بخوابم مثل ِ قبلا ً در فراموشی
باید بخوابم توی فکرت با همآغوشی

باید بخوابم، باز کن درهای خوابت را
آهسته می آیم کنارت بعد ِ خاموشی...
●○●





... و شب که خسته تر از خواب ِ چشم هام شده
شروع می شوم از «جمعه» ی تمام شده

صدای هق هق ِ تو، پشت خنده های من است
صدای خرد شدن توی دنده های من است

شبیه یک پل ِ مخروبه زیر پای کسی
نشسته ام وسط ِ «شنبه» تا تو سر برسی

به شکل سایه که از زندگیم رد می شد
که استخوان هایم زیر پا لگد می شد

یواش پرت شدن از حواس ِ این زن به...
اتاق بی دری از خاطرات «یکشنبه»

به لحظه لحظه ی دوریت، سوختن در تب
کبودی لبم از فکر بوسه ات هر شب

به انتخاب دو تا عاشقانه از سعدی
به شوق دیدن تو در «دوشنبه»ی بعدی

به هم رسیدن و... آرام رد شدن از هم!
طناب ِ پاره شده در روابطی مبهم

دو تا کلاغ ِ پریده به قصّه های جدا
«سه شنبه» را سپریدن! به هیچ جای ِ کجا

دلم گرفته/ سراغ تو را از این تقویم
بیا به خاطره های گذشته برگردیم

اگرچه فاصله مان درّه هایی از سنگ است
پل ِ شکسته ی تو «چارشنبه» دلتنگ است

برای پای تو که از سرم عبور کنی
بیایی و همه ی هفته را مرور کنی

صدای مشترک ِ روزهای غم باشی
صدای هق هق هر «پنج شنبه»ام باشی

زمان گذشت... و ساعت چهار بار نواخت
زمان گذشت... و زن بازی خودش را باخت

زمان گذشت... و شب شد دو چشم خیسم را
که هی مچاله کنم هر چه می نویسم را

که کلّ هفته به فکرت... بیفتم از غم ها
[سقوط زن
جلوی ِ
چشم ِ
مات ِ
آدم ها...]


●○●
به بالشت سر ِ خود را فرو کنی تا صبح
ولی نخوابی و کابوس ها ولت نکنند
به خود بپیچی از این فکرهای آشفته
که قرص های غم انگیز، عاقلت نکنند

که خاطرات به مغزت/ هجوم آوردند
میان مردمی اما چقدر بیگانه!
صدای مشت، به دیوار مشت کوبیدن
صدای ریختن ِ آجر آجر ِ خانه

جلو نشاندن ِ سرباز روی صفحه ی مرگ
به شک می‌افتی از این بازی ِ غلط کرده
که چشم های کسی از جلوت رد می شد
که خاطرات به مغزت هجوم آورده

کمین کنی وسط گلّه با لباس سیاه
کمین کنم که نبینند هیچ چیزم را!
بگیرم از وسط جمعیت لباسی سبز
فرو کنم به تنش پنجه های تیزم را

به زور جِر بدهم خواب های خوبی را
که دیده است برای ِ جهان ِ بعد از این
به چشم های تو با التماس زل زده است
به زور هل بدهم از بلندی اش پایین

بیافتد و همه ی زندگیم را ببرد
به آتشی که تو کبریت می زدی با شک
جنون بگیرم و دیوارها خراب شوند
بیافتم از وسط ِ اعتقادها به درک!

فرار می کنم از شب به غار ِ تنهاییم
به حسّ ِ گریه که در زوزه هام پنهان است
به اشتباه که کردیم و کرده شد ما را
به گرگ قصّه که از زندگی پشیمان است...
پاسخ
 سپاس شده توسط 0000000000Aida0000000000 ، ._NeGiX_. ، Volkan ، ຖēŞค๑໓ ، Interstellar ، ღSηow Princessღ ، NəᗩG!₦ᗩ-м Dictator ، ♪neGar♪ ، Medusa
آگهی
#2
از من بگیر حالت ِ دیوانگیِم را
با هرچه هست -غیر تو- بیگانگیم را
این چشم های زل زده ی خانگیم را
یک شب ببند در چمدانت برو سفر

از من بگیر حالت مردی عقیم را
هر روز طعنه های جدید و قدیم را
در من بپیچ جاده ی نامستقیم را
تا طی کنیم باز مسیری درازتر

از من بگیر حالت افسردگیم را
سر را به باد دادن و سرخوردگیم را
دنیای بین زندگی و مردگیم را
از یک خدای برزخی خشمگین بخر

از من بگیر حالت فرماندگیم را
در جمع بچّگانه، پدرخواندگیم را
از جای پات حس عقب ماندگیم را
با من کمی کنار بیا، با دو چشم ِ تر


از من بگیر حالت مردی حسود را
از کفش هام حسّ پریدن به رود را
حسّ کسی که از پل ات افتاده بود را
که ایستاده ام وسط ِ نقطه ی خطر

از من بگیر حالت وابستگیم را
مثل ِ شب ِ کش آمده پیوستگیم را
بیرون کن از تمام تنم خستگیم را
دست مرا بگیر به خواب خودت ببر

از من بگیر حالت یکدندگیم را
هم شعر، هم شعور نویسندگیم را
تنها امید ِ مانده ی در زندگیم را
از من بگیر، از من ِ تنهای در به در...
پاسخ
 سپاس شده توسط 0000000000Aida0000000000 ، ._NeGiX_. ، Volkan ، ຖēŞค๑໓ ، Interstellar ، ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛ ، NəᗩG!₦ᗩ-м Dictator ، Medusa
#3
«هستی»! ولی نشد که بفهمی «دکارت» را

توی سرت گذاشته‌ای «سیم کارت» را

می‌خواهی‌ام تماس بگیری بدون حرف

پوشانده است مغز تو را چند لایه برف

از حرف‌های سوخته‌ی توی گوشی‌ام

چیزی که روی یخ زدگی‌ها بپوشی‌ام

من زنگ /می‌زنم به سرت فکر مرگ را

بر شیشه‌های پنجره مشتی تگرگ را

من فکر می‌کنم به تو از «هیچ‌کس نبود»

اما عزیز عشق تو در دسترس نبود

هستی! ولی صدای ضعیفی ته خطوط

یک ارتباط وصل شده با فقط سکوت

امواج ناامید! به من می‌رسد ولی

در انتظار! پاسخ قبلم معطلی

هستم! میان فلسفه‌ی هستن و شدن

پاکم کن از تمام ِ سرت، زنگ هم نزن

که دستگاه مشترکت پشت هر عدد

در هیچ جا به هیچ کس آنتن نمی‌دهد!
پاسخ
 سپاس شده توسط ._NeGiX_. ، Volkan ، ຖēŞค๑໓ ، NəᗩG!₦ᗩ-м Dictator ، Medusa
#4
تهران زنی ست چادری و اخمو
با چشم های گم شده در بازار
با ساک خالی اش وسط کوچه
از شهر، از ادامه ی خود بیزار

تهران زنی ست پشت چراغی زرد
که هیچ وقت سبز نخواهد شد
تهران زنی ست که جلوی ماشین
یک لحظه ایستاد، سپس رد شد

تهران زنی ست توی کلاس درس
چوب الف کشیده سر ِ تخته
لای خطوط گم شده با گریه
با آلت تناسلی ِ اخته

تهران زنی ست حامله از میدان
آزادی و رسالت و راه آهن
سرگیجه دار ِ دور زدن در خود
حال تهوعی ست میان ون

تهران زنی ست حبس شده در بند
دلخوش به روزهای ملاقاتی
در اعتصاب های غذا همراه
با گریه بعد سیلی و خون قاطی

دیوار تکیه داده به پشت او
پاییز زرد ریخته بر دوشش
هر روز ترس ریختن آوار
هر شب صدای زلزله در گوشش

دنبال رفتن است به جایی دووور
مثل پرنده ای ست ولی بی بال
با مقصدی که گم شده در قلبش
تهران زنی ست داخل ترمینال
پاسخ
 سپاس شده توسط Volkan ، ຖēŞค๑໓ ، Interstellar ، NəᗩG!₦ᗩ-м Dictator ، Medusa
#5
به چیزهای قشنگی که نیست! فکر بکن
کنار کوچکی من بایست!... فکر بکن ↓

به روز ِ منتظری توی دست «آینده»
به باز کردن ِ یک نامه ی پر از خنده

به چندتا لِگوی زرد و خانه سازیها
به هی قدم خوردن، توی شهربازیها

به فیلم دیدن ِ در صحنه ی هماغوشی
به اینکه صبح، کنارم لباس می پوشی

به یک تنفس کشدااااار در اتاقی که...
به حرفهای نگفته از اتّفاقی که...

به راهت افتادم، از بلندی شب هام
مدام دل دل ِ یک بوسه گوشه ی لب هام

رسیده ایم به هم توی خواب میدان ها
«گذشته»ایم کنار هم از خیابان ها

دو صندلی بغل هم! میان یک اتوبوس
دو دست قفل شده در شمارش معکوس

به چشم های پُف ِ صبح زود فکر بکن
به چیزهای قشنگی که بود! فکر بکن

به چیزبرگر خوشمزّه ی «امام حسین»
به حرف اوّل یک ارتباط یعنی: «ع»

به بوی من که به پیراهن تو می چسبید
به گفتن ِ حرفی، بعد سال ها تردید

به چادرم که سه سال است رفته ای زیرش
به شهر خسته ی من با هوای دلگیرش

نشسته منتظرم ایستگاه راه آهن
چه زود پُر شده از غصّه کوله پشتی ِ من

دوباره یخ زدن ِ زندگیم در «اکنون»
که دست های من از جیبت آمده بیرون

دلم هوای تو را کرده در شب کشدااار
و گریه می کنم آهسته روی تخت قطار

قیافه ای معمولی گرفتن از سَر ِ درد (سردرد)
یواشکی بازی با سه تا مکعّب زرد...

برای ماندن لبخندهات در یادم
به صحنه های قدیم ِ کنارت افتادم

به عشق/ می کشی ام با نفس درون خودت
نشسته ام وسط نامه ای ته ِ کمدت

به بغض ِ جا مانده بین چیزبرگرها
شبانه دررفتن، از میان شاعرها

به روز اوّلمان پشت یک دَر ِ بسته
به گریه های من و مرد ِ ازهمه خسته

به دست سِر شده ی روی دست فکر بکن
به چیزهای قشنگی که هست! فکر بکن
پاسخ
 سپاس شده توسط Volkan ، ຖēŞค๑໓ ، Interstellar ، NəᗩG!₦ᗩ-м Dictator ، Medusa
#6
رود اشکم که به دریاچه ی غم می ریزد

خوابم از حالت چشم تو به هم می ریزد

گریه ام مثل خودم مثل غمم تکراری ست

بسته ی خالــی قرصم پُر ِ از بیداری ست

بسته ی خالـی یک پنجــــره در دیوارش

بسته ی خالی یک زن وسط ِ سیگارش

بسته ی خالی خورشید ِ به شب تن داده

بستــه ی خالــــی یک خانـه ی دور افتاده

بسته ی خالی یک عاشق جنجالی تر

بسته ی خالی یک صندلـــی خالی تر!

بسته ی خالی تبعید که در سیبت بود

بسته ی خالــی پاییز کـه در جیبت بود

مرگ، پیغـــام تو در گوشـی خاموشم بود

بسته ی خالی قرصی که در آغوشم بود

قفل بودم وسط تخت بـه زندانی که

زدم از خانه به کوچه به خیابانی که

دور دنیای تــو هـــی آجـــر و آهن چیده

همه ی شهر در آن عق شده و گندیده

از شلوغی جهان، حوصله اش سر رفته

همـــه ی شهــر دو تا پا شده و در رفته

بوق ماشین و سر ِ گیج من و کوچه ی هیز

دلــــم آشوب شده از خـــودم و از همه چیز

فکر یک صندلـــی پــــُر شده توی اتوبوس

فکر گل های پلاسیده ی ماشین عروس

زن که در چادر ِ مشکیش به شب افتاده

بچه ای خسته کـــــه از راه، عقب افتاده

مغز درمانده ی خالی شده ی بی ایده

مرد با عقربـــــه ی روی مچش خوابیده

منــــم و زندگــــی ِ پــــُر شده بــــا تصویرم

یک شب از خواب بدت می پرم و می میرم

منم و عکس مچالـــه شده در دستی که

منم و عشق که خوردیم به بن بستی که

خانه با سردی دیوار هماغوشـم کرد

از چراغی وسط رابطه خاموشم کرد

قفل زد روی دهانم که پر از خون شده بود

جسدی آن طرف پنجره مدفـــون شده بود

جسد ِ زندگی ِ کرده شده با غم ها

جسد زل زده به چشــم ِ تر ِ آدم ها

جسد خاطره هایی کـه کبودم کردند

مثل سیگار به لب برده و دودم کردند

جسدی که شبح ِ یک زن ِ دیگر می شد

جسد روز و شبـی که بد و بدتر می شد

جسد یک زن ِ خوشبخت ِ یقیناً خوشبخت

بسته ی خالـی سیگارم و قرصت در تخت

جیـــغ خاموشـــی رویای تـــو و مهتابی

با خودت غلت زدن در وسط ِ بی خوابی

با تنی خسته که آمیزه ای از لرز و تب است

در شبی تیره کــه از ثانیه هایش عقب است

در شبـــی از تــــو و کابــوس تـو طولانـــی تر

در شبی تیره که هر کار کنی باز شب است
پاسخ
 سپاس شده توسط Volkan ، ຖēŞค๑໓ ، Interstellar ، NəᗩG!₦ᗩ-м Dictator ، Medusa
آگهی
#7
یک مرد مثل ِ کافه ای بسته
تصویری از وا/بستگی در کل
معشوقه ی یک دائم الخمرم
یک بطری ِ تا خِرخره الکل!
یک بی تعادل بین منطق هام
- «پس من چرا عاشق شدم، پس تو...؟!»
مثل مریض ِ لاعلاجی که
توی اتاق ِ انتظار است و...
با مزّه ی تلخ دهان هر صبح
پا می شود از تخت و خواب ِ من
نامطمئن به «دوستش دارم!»
تُف می کند به انتخاب ِ من
هر روز در افکار مغشوشش
دنبال ِ غیر ِ واقعیّت هاست
توی خیالاتش کسی دارد
در واقعیّت، واقعاً تنهاست
یک درّه ی تا سر پُر از آب و
من سنگ ِ افتاده در اعماقم
معشوقه ی یک مست که دنیاش
اشباع ِ صددرصد شده با غم!
یک مرد مثل ِ کافه ای کوچک
زل می زنم به در، دری بسته
زل می زنم به زندگی ِ گیج
با عشق... امّا واقعا خسته !!
پاسخ
 سپاس شده توسط Volkan ، ຖēŞค๑໓ ، Interstellar ، NəᗩG!₦ᗩ-м Dictator ، Medusa
#8
صدای کوفتی ِ توله سگ درون سرم
صدای کوفتی ِ جیغ و گریه ی پسرم
 
صدای کوفتی ِ بستن ِ در ِ خانه
صدای توی دلم مانده: «با خودت ببرم!»
 
بغل گرفتن ِ یک زندگی به تنهایی
صدای کوفتی ِ چند مهره ی کمرم
 
دو دست ِ آویزان روی دامنی پاره
دو چشم ِ بسته شده در تکان ِ گهواره
 
قدم زدن وسط هال و هی تو را دیدن
تکان تکاندن ِ خود، روی فرش پاشیدن
 
قدم زدم که فراموش تر کنم خود را
میان زندگی ِ مشـ/ـترک تعهّد را!
 
نبودی و دلم از عاشقیت شک برداشت
ترک ترک... همه ی زندگی ترک برداشت
 
و سیب های من از دست آدم افتادند
و مردهای غریبه به یادم افتادند
 
قدم زدم وسط گیجی ِ زمین لرزه
که روی تخت بیفتم از این زن ِ هرزه
 
که خواب ِ سقف می آمد به بسترم می ریخت
عذاب وجدانم، خاک بر سرم می ریخت
 
که گم/ شدم جسدی تازه در تصوّرها
که دفن می کردم بین پاره آجرها
 
بیا بگرد در این خاطرات ِ خاک شده
که حتما از سر ِ تو سال هاست پاک شده
 
بیا جلو! جسدی تازه را بکش بیرون
اگرچه صورتم از ترس، ترسناک شده!
 
بیا بگرد! همین گوشه و کنارم من
صدای کوفتی ِ مرگ و انتظارم من
 
کنار تخت دو تا تیغ تیز پیدا کن
مرا بگرد از این هیچ چیز! پیدا کن!
 
تکان نمی خورد و خالی است گهواره
بگرد!... و پسرت را عزیز پیدا کن!
 
درون جمجمه ی من صدای آژیر است
صدای کوفتی ِ گریه ی سگی پیر است
 
صدای دووور شدن از صدای هر خواهش
و سر گذاشتنت روی سفتی ِ بالش
 
دو چشم ِ زل زده به آسمان، به آن بالا
صدای آرامش بخش ِ لا...لالا...لالا...
 
پاسخ
 سپاس شده توسط Volkan ، ຖēŞค๑໓ ، Interstellar ، NəᗩG!₦ᗩ-м Dictator ، Medusa
#9
لطفا شعر "بکنیم" رو هم که از همین شاعره بذارین
مرسی
هراسهای بیهوده
تا بوده، همین بوده...
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://iraniangraphic.com/samples/larg_21449-4080628720.jpg
پاسخ
 سپاس شده توسط Nυмв ، Interstellar ، NəᗩG!₦ᗩ-м Dictator ، Medusa
#10
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
+دانلود







پالام پولوم پیلیچ باز دست تو رو شد

كه گرگ هستی و باید فرار را بكنیم

به جای دورتری از حیاط از خانه

كنار جاده فرعی قرار را بكنیم

بدون هر چه اضافیست پیش هر اتوبوس

بایستیم و با هم سوار را بكنیم

درون صندلی سفت، پشت شیشه ی مات

دچار دلهره ها انتظار را بكنیم

به ناكجا برسیم از كجا ادامه دهیم

در ایستگاه سر شب قطار را بكنیم

با چشم های بسته تا ته جهان سفریدن

با گونه های خیس از شیطنتت خندیدن

از تو به كوی كسی كه بوی كفن میداد

جهان لیلی بود و جنسیتش رو نفهمیدن

دو تا بدون بلیط و بدون مقصد كه

میان هدفون قرضی نوار را بكنیم

دوباره شهر پر از رفت و آمد و آدم

كنار مترو تصویر غار را بكنیم

پیاده از اتوبان شلوغ رد بشویم

جلوی خط چین ها اختیار را بكنیم

درون ساندویچی پشت میز خورده شویم

و بعد یك شام و ناهار را بكنیم

شب است هر دو به یك خواب خوب محتاجیم

كه زیر پل، بغل هم فشار را بكنیم

كه بیخیال تمام اضافه ها تنها

مدام زندگی خنده دار را بكنیم

یواش میزنی از پشت سر به من دستی

كه گرگ هستی باید شكار را بكنیم

با چشم های بسته تا ته جهان سفریدن

با گونه های خیس از شیطنتت خندیدن

از تو به كوی كسی كه بوی كفن میداد

جهان لیلی بود و جنسیتش رو نفهمیدن
پاسخ
 سپاس شده توسط Volkan ، ♪neGar♪ ، ຖēŞค๑໓ ، Interstellar ، NəᗩG!₦ᗩ-м Dictator ، Medusa


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان